ماهنامه پیام حوزه محمدرضا آقامیری

ماهنامه پیام حوزه محمدرضا آقامیری
1402-01-29
55 بازدید

نگاهی به زندگی فقیه بزرگ و عارف کامل آیت‌الله شاه‌آبادی قدس سره و نوشته‌ای از او به بهانۀ پنجاهمین سالگشت ارتحال هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه […]

نگاهی به زندگی فقیه بزرگ و عارف کامل آیت‌الله شاه‌آبادی قدس سره

و نوشته‌ای از او به بهانۀ پنجاهمین سالگشت ارتحال

هجم بهم العلم علی حقیقة البصیرة و باشروا روح الیقین و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنیا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلی اولئک خلفاء الله فی ارضه و الدعاة الی دینه آه آه شوقا الی رؤیتهم.[1]

در محلۀ حسین‌آباد اصفهان دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدجواد (1240 – 1312 ق) از عالمان و فقیهان آن خطۀ دانشمندخیز و از اعاظم تلامذۀ شیخ محمدحسن صاحب جواهر (م 1266ق) بود که از او اجازۀ اجتهاد و روایت داشت.[2] همچنین معاصر شیخ اعظم انصاری (1214 – 1281ق) بود که از او هم مجاز گردید.[3]

او را نوشته‌ها و آثاری است که مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی بدان چنین اشارت دارد:

«ایشان نوشته‌های بسیاری دارند که من کتاب بحر البکاء را از وی که به فارسی است دیده‌ام. در این کتاب ذکر این مطلب رفته که وی کتاب‌های بساتین الریاحین و کنوز اللآلی و السراج الوهاج فی شرح نتائج الاصول و الریاحین را نیز قبلاً تألیف کرده که سه کتاب اول در اصول و کتاب چهارم در فقه است.»

شیخ محمدجواد، علاوه بر کتب مذکور، نوشته‌های دیگری را نیز به رشتۀ تحریر درآورده که از آن جمله می‌توان به ترتیب خلاصة الاقوال علامه حلی اشارت کرد.[4]

از همدرسان ایام تحصیل مرحوم شیخ محمدجواد، از مرحوم آخوند ملا علی کنی (قدس سره الشریف) می‌توان نام برد که از خاطرات زمان تحصیل خود و شیخ محمدجواد چنین یاد می‌کرد: «من و میرزا محمدجواد اکثر شب‌ها را در حجره‌هایمان گرسنه سر به زمین می‌گذاردیم.»[5]

شیخ محمدجواد را فرزندانی دانشمند و بزرگ است که هر یک علمی از اعلام و ستاره‌ای از کهکشان نیلگون تشیع گردیدند.[6] فرزند ارشد او شیخ احمد بیدآبادی (1278 – 1357ق) اعجوبۀ عصر و علامۀ جلیل القدر و فقیهی مردمدار بود که در همان موطن خود، اصفهان، نزد بسیاری از دانشمندان آن خطه از جمله پدر بزرگوار خویش و همچنین آیت‌الله علامه میرزا محمدهاشم چهارسوقی خوانساری (مؤلف مبانی الاصول) و آیت‌الله علامه میرزا محمدباقر چهارسوقی خوانساری (مؤلف روضات الجنات) رحمهماالله دانش دین را فرا گرفت و از آنان اجازۀ اجتهاد و اجازه در نقل روایت گرفت. تاریخ اجازۀ صادره از صاحب روضات سال 1304ق و برادرش سال 1305ق است.[7]

در اجازه‌ای که در سی سالگی، یعنی در سال 1308ق، از سوی والد گرانقدرش به آن مجاز گردید چنین آمده است:

«چون بعضی از برادران دانشمندم از من خواستند که برای فرزندم احمد -که نور چشم من است و مقامش از روح در کالبد من بالاتر است و خدای بزرگ او را از هر بدی مخصوصاً از بدی هر رشک‌برنده ای نگه داردش- اجازه‌ای بنویسم، در حالی که او هنوز بالغ نشده بود، به آنان گفتم: اگر چه در این زمان هیچ‌کس به اندازۀ او به چنین درجه‌ای نرسیده، لیک ممکن است اهل عناد گمان کنند که اجازۀ من به او از روی علاقه و حب پدری است. بدین جهت، شایسته است که وی از طرف دیگران مجاز گردد. و چنین هم شد، به حیثی که هیچ‌کس جرأت انکار آن را نیافت. و چون تعداد اجازات آنان به پنج رسید، من نیز این اجازات را با ششمین اجازه از جانب خودم تمام کردم.»[8]

مرحوم میرزا احمد (نورالله مضجعه) با اینکه از عالمان نامور زمانه به شمار می‌رفت، بر منبر وعظ شنوندگان را در دریای علوم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) غوطه‌ور می‌ساخت و دل‌های آنان را مالامال از عشق آل علی می‌کرد. یکی از شاگردانش در بارۀ او می‌نویسد:[9]

«آن ستوده‌خصال، در اموری چند متفرد بود:

اول) در ذکا و حافظه اعجوبۀ عصر بوده، دعاهای طولانی مثل دعای ابوحمزه ثمالی را به طور تقطیع در قنوت نوافل با لهجۀ بسیار جذابی قرائت می‌کرد.

دوم) بر فروع فقهی به طوری مسلط بود که عدیل و نظیری نداشت.

سوم) در اخلاص و ارادت به خاندان عصمت و طهارت جدیت تام داشت.

چهارم) در فتوت و جوانمردی و فرزانگی آیت وقت بود.

از این بزرگوار رساله‌هایی در فقه و اصول به جای مانده که چاپ نشده است و هم او را فرزندانی است که بعضی از آنان از بزرگان بوده اند.»[10] آن عالم بزرگ پس از هشتاد سال عمر پربار، در اصفهان به دیار باقی شتافت و به سوی ملکوت اعلی پر گشود.

فرزند دیگر مرحوم میرزا محمدجواد، میرزا علی‌محمد شاه‌آبادی مشهور به شریف است. مرحوم شیخ آقا بزرگ دربارۀ او چنین می‌نویسد:

«شیخ میرزا علی‌محمد پسر مولی محمدجواد پسر حسن اصفهانی، دانشمند پرهیزگار و فاضل جلیل است. در اوایل سال 1291ق در اصفهان دیده به جهان گشود و در همان جا رشد کرد. مقدمات علوم را از بزرگان و عالمان آن سامان بیاموخت و به همراه پدر به تهران مهاجرت کرد و مدتی را در آن دیار بود و دوباره به همراه پدر به اصفهان بازگشت. پس از ارتحال پدر بزرگوارش، در ذیقعده سال 1312ق عزم عتبات مقدسه کرد و مدتی در کاظمین سکنا گزید و از جناب سید حسن صدر، مؤلف کتاب تأسیس الشیعه، و شیخ محمدتقی بن حسن آل اسدالله الکاظمی (رحمت‌الله‌علیهما) در نقل روایت مجاز گردید. در اواخر عمر مدتی را در تحت قبۀ منورۀ علویه (سلام‌الله‌علیه) مجاور بود تا اینکه در سال 1373ق، یعنی چند سال بعد از کوچ برادرش شیخ محمدعلی به سوی عالم بقا، اوهم به لقاء الله پیوست.»[11]

شیخ عارف کامل شاه‌آبادی از میلاد تا مدرسه

به سال 1292ق غنچۀ دیگری در این بهارستان بارور شکفته شد که عطر خوشبویش سال‌های سال دل شیداییان را مالامال از عشق به حق و اولیایش کرد: علامۀ بزرگ، شیخ المشایخ، عارف کامل میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (نورالله مرقده). او مقدمات علوم را در اصفهان در محضر والد دانشمندش بیاموخت. سپس در کنار برادر ارشدش، میرزا احمد (قدس سره) زانوی شاگردی به زمین زد و مدتی در نزد این فرزانۀ فروزان از برکات انفاس قدسیه‌اش بهره‌ها برد.

پس از آن در محضر میرزا محمدهاشم چهارسوقی خوانساری، مؤلف مبانی الاصول[12]، به تکمیل مبانی فقهی و اصولی پرداخت. همچنین علوم ریاضی را نزد مرحوم آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ آموخت[13]. سپس در سال 1304ق که هنوز دوازده سال بیش نداشت، به همراه پدر به تهران کوچ کرد و در آن سامان از رشحات بحار مرحوم میرزا حسن آشتیانی (م 1319ق) مؤلف بحر الفوائد، که از شاگردان مبرز شیخ اعظم انصاری محسوب می‌گردید، در فقه و اصول حظ وافی برد[14].

سرشت پاک و طینت کمال‌جویش وی را به درس حکیم بزرگ مرحوم میرزا هاشم گیلانی (م 1332ق) رهنمون ساخت تا مفتاح سعادتی باشد در وادی حکمت[15]. اما ضمیر حق‌جویش اقناع نشد تا اینکه به محضر میرزا ابوالحسن جلوه قدس سره (م 1314ق) که یکی از حکمای اربعه[16] به شمار می‌رفت، راه یافت[17] و از شذرات معارف آن عارف بزرگ و نامور در حکمت و عرفان درس‌ها گرفت. مرحوم آیت‌الله میرزا محمدعلی در حدود 1310ق به درجۀ اجتهاد نائل آمد و از اساتید خود در اجتهاد مجاز گردید.[18]

شیخ عارف کامل، بیست ساله بود که پدر بزرگوارش رخت از جهان بربست و به دارالبقاء پر گشود. پس از آن، چند سالی را در تهران اقامت می‌کند تا در حدود سال 1320ق عزم تشرف به عتبات مقدسه و زانو زدن در محضر فحول و ابطال علمی آن سامان را می‌کند و پس از مدتی اقامت در اصفهان در حدود سال 1322ق رهسپار دیار غروی شریف (زادها الله شرفا) می‌گردد و در آن خطۀ مقدس توفیق بهره‌گیری از حوزه‌های علمی بزرگانی چون مرحوم آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (م 1329ق)، شیخ فتح‌الله شریعت اصفهانی، شیخ الشریعۀ اصفهانی (م1339 ق)، و مرحوم آیت‌الله میرزا حسین خلیلی (م 1326ق)[19] را می‌یابد. مرحوم شاه‌آبادی، تا هنگام رحلت مرحوم آخوند، دو دوره در درس اصول معظم له حاضر می‌شود.[20]

در سامرا در محضر میرزای دوم

وی پس از درک محضر بزرگان وادی مقدس غروی از آن دیار، به سرّمن رای که مزار شریف امامین همامین عسکریین (علیهما آلاف التحیت و الثناء) است، مهاجرت کرد تا همراه با درک فیوضات آن تربت مطهر و مقدس، از افادات و محضر علم الاعلام و حجت الاسلام آیت‌الله میرزا محمدتقی شیرازی نیز بهره‌مند گردد. وی ضمن استفاده از محضر میرزای دوم، به افاده و تدریس در فقه و اصول پرداخته و حوزۀ درسی ایشان از حوزه‌های قوی سامرا می‌گردد.[21] این مرد بزرگ جزء آن شش نفری بود که از محضر مرحوم میرزای دوم مفتخر به دریافت اجازۀ اجتهاد شدند.[22]

سرشت سرشار از پاکی و طهارت، ذهن وقاد و کنجکاو و زانو زدن در محضر اساتیدی بس گرانقدر، از او انسانی کامل و جامع ساخت و در جوار مولی الموالی امیرالمؤمنین (علیه السلام) به توحید و معرفت حقیقی دست یافت. در این باره، یکی از فرزندان والامقام ایشان از پدر بزرگوار خویش چنین نقل می‌کند:

«در دیار سلام، عزم چله‌نشینی در محضر مولی الموالی (علیه السلام) را داشتم و بدین عزم جامۀ عمل پوشانیدم. پس از گذشت آن چهل روز، دیدم که باب علم به رویم گشوده شد و همه چیز برایم واضح و مبرهن گردید.» و بدین سان مقام توحید و مراتب کمال را با عنایات خاصه حضرت علوی (سلام الله علیه) پیمودند.

غافل مشو که مرکب مردان مرد را / در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش که رندان جرعه‌نوش / ناگه به یک ترانه به منزل رسیده‌اند

مهاجرت به ایران

شیخ عارف کامل (قدس سره) پس از هشت سال اقامت در عتبات مقدسه (زادها الله شرفا) به علت تقاضای والدۀ ماجده‌اش، راهی ایران می‌شود که با مخالفت مرحوم میرزای شیرازی مواجه می‌گردد.[23] مع‌الوصف، پس از گذشتن از مسیر صعب‌العبور و اقامت کوتاهی در اصفهان، به تهران آمده و رحل اقامت می‌افکند و در مسجد سراج الملک به اقامه نماز و ترویج و تبیین معارف اسلام می پردازد. شیخ جلیل القدر مدت هفده سال در تهران به اقامۀ وظایف شرعیه مشغول بوده و پس از آن راهی قم، عش آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌گردد.

ورود به حوزۀ نوپای قم

در سال 1347ق به حوزۀ نوپای قم هجرت کرد و شیفتگان وادی علم و عشق و عرفان پروانه‌وار به گرد شمع وجودش حلقه زدند و از کرانه‌های بی‌پایان قرآن و عترت بهره بردند و درس‌ها گرفتند. بزرگ‌ترین شخصیتی که از زمزم مصفای علم او بهرۀ وافی برد، مرحوم آیت‌الله‌العظمی امام خمینی بود که به گفتۀ یکی از علمای بزرگوار، «معظم له، همچون استادش، از نوادر روزگار در عرفان بود و در بسیاری از علوم همچون فقه، و در فهم مطالب علمی بر سایرین مقدم بود و در فلسفۀ اشراق، سرآمد دیگران محسوب می‌شد.»

مرحوم شهید آیت‌الله مطهری فرموده است:

«او در سال‌های اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم مهاجرت کرد. فضلا از محضرش کمال بهره را می‌بردند. در عرفان امتیاز بی‌رقیبی داشت. بسیاری از بزرگان حوزۀ قم از نظر معارف، دست‌پروردۀ این مرد بزرگ بودند. یکی از اساتید بزرگ ما [امام خمینی] در آن مدت از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برده و او را بالاخص در عرفان بی‌نهایت می‌ستود.» باز در ادامه فرموده است: «استادهای خودمان را می‌دیدیم که فوق‌العاده نسبت به او احترام می‌گذارند، حتی به اندازه‌ای که در معارف اسلامی می‌دیدیم که برای شاه‌آبادی احترام قائلند برای حاج شیخ عبدالکریم این قدر احترام قائل نبودند.»[24]

اقامت مرحوم شاه‌آبادی در قم، هفت سال طول کشید که در این هفت سال به جز امام خمینی، عدۀ زیادی از بزرگان از محضرش توشه‌ها برچیدند که ما به ذکر نام بعضی از آنان بسنده می‌کنیم:

مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی، مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم آملی، مرحوم آیت‌الله سید مصطفی صفائی خوانساری، مرحوم آیت‌الله ثقفی تهرانی، مرحوم آیت‌الله میر سید حسن احمدی (رحمت الله علیهم اجمعین).

از امام خمینی (قدس سره) نقل است که می‌فرمود: «مرحوم شاه‌آبادی در هر روز نه درس می‌گفتند و درس‌های ایشان نیم‌ساعت قبل از طلوع آفتاب شروع می‌شد و حدود نیم‌ساعت مانده به ظهر تمام می‌شد» و از تواضع استاد خود در مقابل طلاب هم داستان‌ها نقل کرده‌اند.[25]

معظم له، به سال 1354ق، یعنی پس از آن اقامت پربار در قم و تربیت نفوس مستعد، برای اقامت دائمی به تهران بازگشت و در آنجا به ترویج دین و تدریس فقه و اصول و حکمت پرداخت و عشاق را به کوی معرفت راهبری نمود. در آن سامان هم کمال‌جویان به دنبال او بودند به طوری که نقل است مرحوم امام خمینی پس از آن اقامت هفت‌سالۀ ایشان در قم نیز، بهره‌های زیادی از این عارف بزرگ بردند.

آن بزرگوار با اعتقاد به اینکه اسلام از وجود دولت وقت در خطر است، با آن مبارزه می‌کرد و در این جهت تحصن یازده‌ماهۀ ایشان در حرم مطهر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به همراه عده‌ای از بزرگان، در تاریخ انقلاب اسلامی ثبت است.

فضایل آیت‌الله شاه‌آبادی

آن ستوده‌خصال را فضایلی است که وی را از دیگر عالمان ممتاز می‌سازد و آن فضایل این‌چنین است:

جامعیت در علوم

آن بزرگوار در بسیاری از علوم عقلی و نقلی و حتی تجربی، از مهارت کافی برخوردار بود. از مرحوم آیت‌الله میرزا هاشم آملی نقل است که فرمود: «مهارت ایشان تنها در فلسفه و عرفان نیست؛ مهارت‌شان در فقه و اصول بیش از فلسفه است. لکن فقه و اصول ایشان را آن جنبۀ عرفان ایشان مستور کرد و سبب شده که معروفیت ایشان در فقه و اصول مکشوف نشود.»[26]

باز در همین زمینه یکی از فرزندان ایشان می‌گوید: «مرحوم آیت‌الله والد (رحمت‌الله‌علیه) علاوه بر آنکه از مهارت کافی در فقه، اصول، فلسفه و عرفان برخوردار بود، در علوم دیگر مانند طب تبحر کافی داشت و استادی مسلم در بعضی از علوم غریبه و ریاضیات بود.»

مهارت در تدریس عرفان

از امام راحل (قدس سره) نقل است که: «مرحوم شاه‌آبادی مطالب را از شارح فصوص بهتر بیان می‌کرد.»[27]

تیزبینی و روشنفکری

این امر در نوشته‌ها و آثار و سرگذشت این مرد بزرگ کاملاً واضح و روشن است. نمونۀ بارز آن، کتاب شذرات المعارف است که در آن به بیان چگونگی نجات مسلمین از «قیود مضره، اقتصاد در امر دنیا، استقلال مملکتی و…» پرداخته است.

همچنین ایشان به چند زبان زندۀ دنیا مانند زبان فرانسوی تسلط کامل داشت.

در امر ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام) و محبت ایشان نیز اهتمام داشت.

مع الاسف، قدر و منزلت این مرد بزرگ ناشناخته ماند و به جز تعداد محدودی از بزرگان مانند امام خمینی (قدس سره)، که می‌فرماید: «هیچ‌کس به اندازۀ من ایشان را نشناخته است»[28]، و مرحوم شهید مطهری که در کتاب تفسیر سورۀ قارعه به معرفی این دانشمند نامی می‌پردازد، کسی ایشان را نشناخت.

آثار و برکات

  • از آثار و برکات این عالم بزرگ بعد از ممنوع المنبر شدن از سوی رضاخان، تشکیل جلسات و هیئت‌های مذهبی و هفتگی در تهران بود که تاکنون منشأ بسیاری از خیرات و موجب ارشاد مردم و انسجام سیاسی و اجتماعی در برهه‌های مختلف بوده است.
  • طرح تشکیل صندوق‌های قرض‌الحسنه در تهران، به جهت بی‌نیاز شدن از معاملات ربوی، از آثار این رادمرد الهی بوده است.

از دیگر آثار این بزرگوار، نوشته‌های ارزشمندی است که به ذکر نام بعضی از آن‌ها می‌پردازیم:

  1. شذرات المعارف (مرام الاسلام)
  2. رشحات البحار
  3. رسالۀ عملیه به نام مفتاح السعاده فی احکام العباده
  4. رساله فی العقل و الجهل
  5. حاشیۀ نجاة العباد صاحب جواهر
  6. منازل السالکین، در علم اخلاق، که در هزار منزل تنظیم شده است
  7. حاشیۀ کفایة الاصول
  8. حاشیة فصول در علم اصول

فرزندان

از این رادمرد، فرزندان والامقامی باقی مانده که به ذکر نام بعضی از آن‌ها می‌پردازیم:

  1. مرحوم میرزا محمدجواد؛ او از شاگردان مرحوم والدش در علومی مانند عرفان بود. وی عمرش کوتاه بود و در سن 33 سالگی، در زمان حیات پدر، دار فانی را وداع گفته است.
  2. مرحوم میرزا حسین؛ او جوانی باکمال بود و در تهران از جملۀ شاگردان مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدتقی آملی محسوب می‌شد و مدت پنج سال در نجف در محضر مرحوم آیت‌الله خوئی زانوی شاگردی به زمین زد و از فضلای درس معظم له محسوب می‌گردید . ایشان هم در سنین جوانی به سوی عالم بقا پر گشودند.
  3. حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمد شاه‌آبادی (دامت برکاته)؛ از مدرسان بزرگ دروس خارج فقه و اصول و فلسفه و عرفان در حوزۀ علمیۀ قم و صاحب تألیفات بسیار سودمند که متأسفانه بیشتر آن‌ها چاپ نشده است. از جمله کتب ایشان سلسله کتب اخلاقی است که به زبان فارسی و عربی نوشته شده است.
  4. حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ نورالله شاه‌آبادی (دامت افاضاته).
  5. آیت‌الله آقای حاج شیخ روح‌الله شاه‌آبادی (دامت برکاته) از شاگردان حضرت امام خمینی (قدس سره) در قم و نجف اشرف که مورد علاقۀ معظم له بود.
  6. آیت‌الله آقای حاج شیخ نصرالله شاه‌آبادی (دامت برکاته) که در تهران منشأ خدمات و خیرات ارزنده‌ای است.
  7. مرحوم شهید حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ مهدی شاه‌آبادی که در طول نهضت مقدس اسلامی منشأ خدمات بسیاری بوده‌اند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در دو دوره، نمایندۀ مجلس شورای اسلامی از طرف مردم تهران بوده و در تاریخ ششم اردیبهشت 1363 در جبهه‌های جنوب به کاروان شهدای اسلام پیوست. یادش گرامی باد.

وفات

سرانجام، این عالم بزرگ و عارف کامل پس از هفتاد و هفت سال زندگی پربرکت در روز پنج شنبه سوم صفر سال 1369ق در تهران بدرود حیات گفت و پس از تجلیل و تکریم فراوان در زاویۀ مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) در مقبرۀ شیخ ابوالفتوح رازی به خاک سپرده شد.

شفاء صدور الانام فی توضیح مرام الاسلام

این مقال، از لابه‌لای کتب یکی از فرزندان ایشان پیدا شده که به خط خود مؤلف است و با اندکی تفاوت در کتاب شذرات المعارف (مقالۀ اول) به طبع رسیده است. در صفحۀ اول این گفتار، تاریخ آن را شهر محرم الحرام 1342ق درج کرده‌اند. این مقاله نشانگر فکر بلند و افق وسیع دید مرحوم شاه‌آبادی است. وی دارای نگرشی حکومتی بوده و معارف اسلامی را از این زاویه مورد توجه قرار داده است. ایشان در این نوشتار به‌خوبی علل ضعف جوامع اسلامی را تشریح کرده و راه حل‌های آن را تبیین کرده است و می‌توان گفت که مرحوم شاه‌آبادی در نوشته‌های خویش چارچوب یک حکومت و نظام اسلامی منطبق بر شرایط روز را با استفاده از متون و معارف اسلامی بیان کرده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین. والسلام علی محمد و آله الطاهرین، و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

قال الله تعالی: «یا ایها الناس قد جاءتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین.»[29]

مدت زمانی است که ممالک اسلامیه – خاصه پایتخت آن – مبتلا به امراض مزمنه و مهلکه شده، از انتشار عقائد باطله و اخلاق رذیله و افعال قبیحه، به حدی که نمی‌توان جامعه را نسبت به انسانیت داد؛ فضلاً عن الاسلامیة. و روز به روز در شدت و فشار آن امراض است، تا رفته‌رفته مزاج آن را بالکلیه فاسد و اسمش را مانند رسمش محو نماید؛ نعوذ بالله منه.

در این موقع، مشاهده می‌شود که جمعی از متدینین در مجالس و محافل، اظهار دردمندی و تأسف بر اسلام می‌نمایند، ولی غافل از اینکه باید درد را معالجه نمود و مذاکرۀ مرض و تعداد آن، معالجۀ درد نخواهد بود . و چون راه علاج، به دانستن سبب مرض است، پس اگر نظر عمیقانه بفرمایی، می‌یابی که عمدۀ اسباب مرض چند چیز است:

اول) غرور مسلمین به حقانیت خود، که منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترک امر به معروف و نهی از منکر است. چنانچه غرور به شفاعت منشأ شده برای ارتکاب انواع رذائل اخلاقیه و اقسام معاصی کبیره، تا به حدی که افتخار و اشتهار به آن می‌نمایند. خیط اخوت است از میانۀ آن‌ها که موجب اضمحلال هر یک هر یک شده، معاشاً و معاداً.

سوم) نداشتن بیت المال و منع از حقوق واجبۀ الهیه؛ زیرا که معلوم است جریان اسلام در ملک محتاج است به عدۀ وعده.

چهارم) ولی علت العلل، جهل به مرام و مقصود اسلام است؛ زیرا که اگر مرام اسلام معلوم بود و همان بعینه مرام مسلمین شده بود، دچار این اسباب ممرضۀ مهلکه نمی‌شدند، و البته در اطراف حصول آن مرام کوشش نموده مقصود را انجام می‌دادند و ما، در اینجا مرام اسلام را به موجب فرمودۀ خاتم رسل صلی الله علیه وآله: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی» بیان می‌کنیم تا به واسطۀ نیل به آن، شفاء کامل حاصل شود.

ناحیۀ مقدسة اسلام را دو مرام است:

اول) حفظ اختصاص حکومت مطلقه به قرآن مجید به اینکه تمام اهل کرۀ زمین بدون استثناء محکوم به حکم قرآن شوند. زیرا که قرآن نمی‌فرماید تنها نماز کن، بلکه اقامۀ نماز و تولید نمازگزار را در کلیۀ عالم ملک توصیه می‌فرماید.

قرآن نمی‌فرماید تنها تحرز از زنا نما، بلکه حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم در عهدۀ ما شناخته، و هکذا.

دوم) حفظ اختصاص ولایت مطلقه به مقام مقدس حضرت حجت بن الحسن صاحب العصر و الزمن (عجل الله تعالی فرجه الشریف). که دارای چنین مقامی نمی‌تواند اکتفاء نماید به مرئوسیت خود، بلکه وظیفۀ آن بسط ریاست آن جناب است در کرۀ ارض و تفضیح کذبه و مدعیان مهدویت. و بالجمله، مسلمین را دو مرام بزرگ است که موجب نظم عالم و صحت عیش بنی‌آدم است.

و لذا باید قائدین این اساس مقدس، اشخاصی بوده باشند که خود را از غرور و قناعت به اسلام انفرادی و افتراق و منع از حقوق واجبۀ الهیه که اسباب امراض مهلکه است، منزه و مبری بوده و از روی واقع عهده‌دار و فداکار وظایف مقرره از اصول و فروع بوده باشند – بحول الله و قوته – زیرا که بدون آن‌ها حکومت مطلقه و ولایت مطلقه که عهده‌دار نظم عالم است، صورت نگیرد.

اصول

اصل اول) بسط معارف و دیانت در حدود ممالک اسلامی که به منزلۀ خیط نبوت و ولایت و ارتباط به مقام مقدس ایشان و اجتناب نمودن از خلطه و آمیزش با اجانب.

اصل دوم) توسعۀ اجتماعات مذهبی برای ارتباط و دوستی متدینین با یکدیگر که به منزلۀ خیط اخوت است، تا به واسطۀ این دو خیط طولی و عرضی تحصیل لباس تقوی نموده و عیوب کفر و نفاق و فساد را در عالم بپوشانند.

فروع

فرع اول) ترغیب مردم به علماء اعلام و تشویق محصلین علوم دینیه و فراهم کردن مؤسسات و مدارس و محافل برای تعلیم معارف و احکام و اخلاق دیانت مقدسۀ اسلام که اصول انسانیت است به افراد جمعیت و اطفال آن‌ها.

فرع دوم) نظارت در قوانین موضوعۀ مملکتی و جلوگیری از اباطیل و سعی در اجرای قوانین قضائیه و سیاسیۀ مقدسۀ اسلام علی ما جاء بها شارعه صلی الله علیه و آله.

فرع سوم) منع از ورود اجانب و خائنین در محاکم، و تطهیر مساند از لوث وجود آن‌ها و برقرار داشتن صالحین لایق به جای آن‌ها.

فرع چهارم) امر به معروف و نهی از منکر و جلوگیری از مواضع فحشاء مطابق موازین شرعیه که حتی الامکان باید به احسن خلق و لسان لین به عمل آید، تا اعمال صالحه و اخلاق حسنه را در میان مردم شایع و افعال قبیحه و صفات رذیله را از آنان دور سازند.

فرع پنجم) تأسیس مجلۀ دیانتی برای ترویج مقاصد مذهبی و افکار و اعمال جمعیت.

فرع ششم) دفاع از صدمات غیر مشروعه به حقوق افراد جمعیت و غیر ایشان از علاقه‌مندان به دیانت حتی زمامداران و مستخدمین دولتی که در ضمن عمل، امتحانات خود را در علاقه‌مندی به آیین مقدس اسلام و دفاع از لطمات وارده به نوامیس الهیه و جلوگیری از نفوذ اجانب داده‌اند.

فرع هفتم) حضور در مصائب و مسار یکدیگر با دستور هیئت رئیسه.

فرع هشتم) ایجاد شرکت از روی قواعد علمیه برای ترقی تجارت مشروعه و صنعت و زراعت و ترویج البسه و اقمشۀ مصنوعۀ مملکتی.

فرع نهم) اقتصاد در امر معیشت و ترک قیود مضره، که اهم مقاصد اسلامی است.

فرع دهم) تعیین مشاغل مشروعه برای افراد بیکارۀ جمعیت و تمهید وسایل معاونت به ضعفاء.

فرع یازدهم) حضور در هفته یک شب در مرکز مخصوص جمعیت برای مشاوره و مذاکره در امور راجعه به دیانت و مهمات جمعیت.

فرع دوازدهم) تعظیم شعائر اسلام و محترم داشتن اعیاد مذهبی و تعطیل عمومی روزهای جمعه در صورت امکان و حضور در جماعت.

فرع سیزدهم) ارجاع اختلافات حاصلۀ فیمابین افراد جمعیت به هیئت رئیسه که به طریق صلح که از مهمات مقاصد اسلامی است تصفیه شود و الا رجوع به محاکم شرعیه نمودن تا به موازین قضاء فصل خصومت نمایند.

فرع چهاردهم) تأدیۀ حقوق واجبۀ الهیه در تحت قواعدی که موجب حفظ از حیف و میل بوده باشد، از دفتر ورود و خروج و امثال آن، تا به مصارف ترویج اسلام رسیده با ملاحظۀ الاهم فالاهم.

والسلام علی من اتبع الهدی

[1] نهج البلاغه، حکمت 147

[2] تاریخ اجازه روایت از صاحب جواهر، در 1265 ق یعنی یک سال پیش از وفات اوست

[3] نقباء البشر، ج 1، ص 321

[4] نجوم امت: آیة الله آقا میرزا محمد علی شاه آبادی » ، ناصر باقری بیدهندی، نور علم، ش 9 ، ص 126

[5] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 14

[6] یکی از نوادگان دختری میرزا محمد جواد، جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ عباسعلی روحانی (دامت برکاته)، از مدرسان فقه و اصول در حوزه علمیه اصفهان است.

[7] نقباء البشر، ج 1 ، ص 92

[8] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 27 – 28

[9] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 30 ; مجله نور علم، شماره 9 ، ص 126

[10] نقباء البشر، ج 1 ، ص 93

[11] نقباء البشر، ج 4 ، ص 1370

[12] نقباء البشر، ج 4 ، ص 1624

[13] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 33

[14] نقباء البشر، ج 4 ، ص 1370

[15] نقباء البشر، ج 4 ، ص 1370

[16] حکمای اربعه عبارتند از آقا محمدرضا قمشه‌ای، آقا علی مدرس، میرزا ابوالحسن جلوه و میرزا حسین سبزواری که همگی مقیم تهران و معاصر هم بوده‌اند و بعضی از آنان از تلامذۀ حاجی سبزواری‌اند.

[17] یادنامه شهید شاه آبادی، ص

[18] همان، ص

[19] نقباء البشر، ج 4 ، ص 1370

[20] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 36

[21] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 37

[22] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 37

[23] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 41

[24] تفسیر سوره قارعه، از شهید مطهری، ص

[25] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 62

[26] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 59

[27] یادنامه شهید شاه آبادی، ص 61

[28] همان

[29]یونس57

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,