آیتالله شاهآبادی از عارفان نامداری است که در جمع ظاهر و باطن بهنیکویی درخشیده است. بیشک شناخت صحیح ویژگیها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی ایشان، کمک شایانی به محققان حوزۀ اندیشۀ این عارف کامل مینماید. از ایشان دو کتاب «شذرات المعارف» و «رشحات البحار» به یادگار مانده است که در این مقاله […]
آیتالله شاهآبادی از عارفان نامداری است که در جمع ظاهر و باطن بهنیکویی درخشیده است. بیشک شناخت صحیح ویژگیها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی ایشان، کمک شایانی به محققان حوزۀ اندیشۀ این عارف کامل مینماید. از ایشان دو کتاب «شذرات المعارف» و «رشحات البحار» به یادگار مانده است که در این مقاله به بررسی اجمالی این دو کتاب پرداخته شده است.
حضرت آیتالله شاهآبادی، از جمله عارفان نامدار و واصلان کاملی است که در جمع ظاهر و باطن، بهنیکویی درخشیده و اسوهای ماندگار را برای رهپویان طریق کمال و جمال الهی، پدیدار ساخته است. توجه به ویژگیهای عرفانی آن پیر فرزانه، بهحق ترسیمگر نقشی دلانگیز در قاموس بزرگ عرفان اصیل اسلامی است؛ عرفان نابی که در جایجای زندگی علمی و سیرۀ اخلاقی این فقیه عارف و مجاهد، جلوهای راهگشا دارد و الگویی جاودانه برای شیفتگان طریقتش به شمار میرود.
بر آن شدیم که با توجه به آثار مکتوب به جامانده از آن عارف بزرگ، مواردی چند را در خصوص نظریات ایشان یادآور شویم. بیشک شناخت درست ویژگیها و اصول موجود در مکتب و سیرۀ عرفانی آیتالله شاهآبادی کمک شایانی به عرفانپژوهان مینماید و مسیر کاوش و پژوهش را در این عرصۀ مبارک، بهگونهای شایسته هموار میسازد.
هوش سرشار، استقلال رأی، بدعت فکر، شهامت نظری، شجاعت سیاسی و سلوک معنوی همراه با صلابت انقلابی، از خصائل این عارف نامی است. در این میان، کتاب شذرات المعارف و رشحات البحار، دو اثر مهم از آثار باقیماندۀ ایشان است که در این یادداشت، به برخی از نظرات آن استاد فرزانه پرداخته میشود.
- شذرات المعارف
این کتاب در پنج فصل یا پنج شذره نگارش یافته که در شذرۀ اول و دوم، به نکات مهمی در اندیشۀ سیاسی اسلام میپردازد. در ابتدای این کتاب، بر نقش سیاسی اسلام تأکید شده و در این باره میفرماید: «قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد؛ زیرا قرآن نمیفرماید بهتنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگزار و اقامه صلوة را بر عهدۀ مسلمین گذارده است.[1]»
به اعتقاد ایشان، از جمله ضعفهای مهم جامعۀ مسلمانان، ترک امر به معروف و نهی از منکر است و میفرماید: جامعهای مرده است که این فریضه در آن جایی ندارد. تأکید بر این فریضه، از نشانههای تأکید شارع بر اسلام اجتماعی است. اگر نگاهی به دستورات قرآن در انجام فرائض دینی مسلمانان بیندازیم، خواهیم دید حتی نماز، که شخصیترین رابطۀ رازآلود مشخص انسان با خدای خویش است، اگر به صورت جماعت ادا شود، بسیار مطلوبتر خواهد بود. اسلام انفرادی خود از علل مهم عقبافتادگی مسلمانان و بیخبری آنها از جامعۀ خویش است.[2]
از دید آیتالله شاهآبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و گسترش معارف و حقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، به منزلۀ ریسمان نبوت و ولایت است و وجه ارتباط با مقام مقدس حضرت حجتبنالحسن (عجلاللهفرجه) میگردد.
مرحوم شاهآبادی، از وحدت با نام «خیط اخوت» یاد میکند و معتقد است: از جمله علل و عوامل بیماریهای فکری جامعۀ اسلامی و گسترش نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، اختلاف مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است. رابطۀ میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئلۀ اختلاف و تفرق، رابطهای کاملاً مستقیم است. هرچقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال بیشتر خواهد بود.
ایشان برای اتحاد میان مردم، استحکام اتحاد میان علما را تنها راهی میدانست که موجب حفظ اسلام و مسلمانان میشود و در سایۀ این اتحاد است که پیروان علما، میتوانند در راه حق قیام کنند و اعمال شایسته، اخلاق نیکو و عقاید حق را در میان مردم منتشر کنند و کارهای زشت و صفات ناپسند و عقاید باطل را از آنان دور سازند.[3]
ایشان در جای دیگر میفرماید: «از اینجا معلوم میشود که از احکام سیاسیۀ الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است و از همین رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) دست به عقد اخوت میان مسلمانان زد.[4]» در ادامه مرحوم شاهآبادی، اخوت را به عرش تشبیه میکند که به چهار زاویۀ انس، کمال، عزت و عون استوار است. این چهار پایه، امهات نوامیس عالم بشریت، به حسب معاد و معاش است که در شذراتالمعارف به تبیین هر یک پرداخته است.
ایشان در شذرۀ ثالث، حدیثی از امیرمؤمنان (سلاماللهعلیه) به نقل از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) میآورد که هر مسلمان بر گردن برادر مسلمانش سی حق دارد و باید آنها را دربارۀ برادرش انجام دهد و تا زمانی که آنها را ادا نکند بخشوده نشود. در تشریح حدیث، نکات در خور توجهی دربارۀ حقوق مسلمانان در جامعۀ اسلامی متذکر میشود.
مرحوم شاهآبادی در شذرۀ چهارم میفرماید: «چهارمین درجۀ انسانیت در مقام برادری، شکر نعمت است. هر کس شکر نعمت بندگان خدا را بجا نیاورد، شکر خدا را بجا نیاورده است. شکر از صفات ربوبیت است و خداوند این موهبت را به بندگانش مرحمت فرموده تا متخلق به اخلاق خدایی گردند.[5]»
ایشان شذرۀ پنجم و آخرین فصل این کتاب را با هفده نکته به پایان رسانیده است که بیانی است از موت، حال احتضار و عالم برزخ.
- رشحات البحار
مهمترین اثر به جا مانده از آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، کتاب رشحات البحار است که در سه بخش نگاشته شده و لازم به ذکر است که فرزند ایشان، آیتالله نورالله شاهآبادی این کتاب را شرح کرده است.
در بخش اول این کتاب، به کلام وحی، قرآن و عترت پرداخته شده و با مقدمهای درباره علم الهی آغاز گردیده است و مسائلی مانند تجرد علم، مراتب تجرد، نحوۀ اتحاد ذات با علم و صفات دیگر الاهی، اسما و صفات وجودی حق و نحوۀ علم به ماسوا، مورد بحث قرار میگیرد که شرح آن در رابطه با قرآن و عترت مورد توجه است.
قرآن علم خدای تعالی و کلام اوست و با ذات او متحد است. اولین منزلگاه تجلی ذات مقدس الاهی در مرتبۀ ظهور، عالم مشیت است که تجلیگاه ذات بر ذات، حبّاً و عشقاً جلوهگاه اطلاقی صرفالوجود است. در این مرتبه نیز وجود مقدس حضرت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در مقام واحدیت حق با قرآن متحد است و شمس حقیقت احمدی، طلوع اولیۀ قرآن است و پس از مرتبۀ مشیت الاهیه با سایر تعینات، چون مرتبه عقول کلیه و جزئیه و عالم برزخ و ملک متحد شود و ظهور قرآن نازل در تمامی این مراحل و تعین آن در این مراتب، اعم از عوالم مجرد و مادی علم خدای تعالی است.[6]
در بخش دوم به بحث ایمان و رجعت پرداخته شده است. در آغاز این بخش میفرماید:
برای هر انسانی پیش از مرگ چنین وضعی پیش میآید و مسئلۀ نبوت و ولایت بر او عرضه میشود و ایمان اهل کتاب به حضرت عیسی (علیهالسلام) پیش از مرگ، برای تحقق ایمان به ولایت مطلقۀ محمدیه است؛ زیرا ولایت آن حضرت، مندرج در ولایت مطلقۀ محمدیه است و ایمان اهل کتاب به ولایت حضرت عیسی، ایمان به ولایت مطلقۀ امیرالمؤمنین (سلاماللهعلیه) خواهد بود که شامل تمامی ولایات است و به این ترتیب به آن حضرت ایمان میآورند و بیعت خواهند نمود و به کمال سعادت خواهند رسید.[7]
در مطالب دیگر این بخش، به چگونگی رسیدن به سعادت یا شقاوت و شرح مراتب سهگانۀ اعتقادی پرداخته شده که ایشان اولین مقام را شناخت خدای متعال میداند و در کمال این شناختن است که میتوان او را به داشتن صفات، متصف دید و قرآن بدانها فراوان یاد کرده است. این نوع اعتقاد و شناسایی را مرتبۀ علمالیقین میداند؛ چرا که در این مرحله از راه تفحص و دلیل وجود حق تعالی، یگانگی آن حضرت و صفات دیگر وی برای شخص، علم حاصل میگردد و از این راه به وجود خدا و صفات او پی برده است. در مرتبۀ دوم، مرحوم شاهآبادی، دستیابی به حقایق را از راه استدلال و اقامه برهان نمیداند، بلکه از راه شهود میسر میداند.
مرتبۀ سوم، معرفت به مقام ولایت مطلقةالاهیة و وصول به این مقام و تحقق آن برای اوست؛ به این معنا که شخص عارف سالک، در طی مدارج عبودیت حق، به مقامی میرسد که در خدا فانی میشود؛ به گونهای که فعلی و حرکتی را جز فعل خدا نداند، صفتی را جز صفت خدا نشناسد و حقیقتی را جز ذات احدیت نداند و خود را در جنب آن فانی ببیند و همواره شاهد و مجذوب جلوات معبود باشد.[8]
در جای دیگر میفرماید: «مرگ بدن نابودی انسان نیست، بلکه نوعی ترقی و کمال روح است که پس از مرگ، بدن همچنان زنده و باقی است.[9]»
بخش سوم این کتاب را میتوان غُرر آثار مرحوم آقای شاهآبادی دانست. این بخش از ابداعات علمی ایشان به شمار میرود و نظریۀ فطرت که مغز مکتب حکمی اوست و از منزلت و جایگاه ممتازی برخوردار است، در این بخش است. ایشان در این باب میفرماید: «از آنچه تاکنون از مراجعه به فطرت به دست آمد، آن را حاصل عشقی بیمنتها و معشوقی صاحب جمال یافتیم که همواره در آرزوی وصال آن است. از دیدگاه فطرت به کشفیاتی دست یافتیم، و آن این است که معلوم شد فطرت و ذات انسان، خواهان شناخت حقایق است و در برابر کمال، ملتزم به تواضع و فروتنی است و به عدالت پایبند و ملتزم است. اکنون که به حکم فطرت، شناخت معارف ضروری است، باید بدانیم که فرمان فطرت به موارد خاص و معارف ویژهای محدود نیست. ولی از آن جهت که شناختها از نظر ثابت بودن و حادث شدن یکسان نیستند، یعنی برخی از معارف همواره ثابت و همیشگی و بعضی حادثند، از این رو میتوان دریافت که مقصود اولیۀ فطرت دربارۀ شناخت، که از یک نظر هدف نهایی است، همان معارف و حقایق ثابت و همیشگی است.»[10]
مرحوم شاهآبادی اولین قدم در راه کمال را خودشناسی میداند؛ دوری و اعراض از غیر حقیقت را لازم میشمارد و بر این باور است که توجه انسان در یک حالت به دو چیز غیر ممکن است و فطرت انسان از توجه به چیزی پیش از آنکه از دیگری منصرف شود، خودداری میورزد و تا از یکی فراغت حاصل نکند، به دیگری نمیپردازد. از این رو، به آیۀ 30 سورۀ روم استناد میکند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً» که ای انسان طالب حقیقت! دین را به گونهای در نظرت قرار ده که از آنچه غیر حقیقت است رو بگردانی.
در ادامه به کشفیات دهگانۀ فطرت میپردازد. از شناخت مفهوم و معنای «من عرف نفسه فقد عرف ربه[11]»، به اشراقات عشق اشاره میکند و اینکه انسان، عاشق دانش است. ابتهاج و شادمانی، معشوق فطرت است. همچنین از شرارههای اندوختنی دل سخن میگوید و به سامان همان شعلهها میپردازد و نهیب مراقبت از آنها را بر گوشمان طنینانداز میکند که اگر این شعلهها جان بگیرند، جانی بر جانت نخواهند گذاشت.
مرحوم شاهآبادی علت عرضۀ امانت خداوند به انسان و عدم ودیعه گذاشتن آن به دیگر مخلوقات را وجود فطرت میداند و میفرماید: «خدای عالی دربارۀ لیاقت و قابلیت انسان و کفایتهای شایستۀ او، به دو ویژگی انسان استدلال میفرماید که عبارتند از: ظلومیت و جهولیت. ظلومیت، همان پایین کشیدن نفس از مرتبۀ خودمختاری در کشور پهناور زندگی انسان و قراردادن آن تحت فرمانروایی عقل است که این، نهایت درجۀ عدالتی است که انسان میتواند دربارۀ نفس اماره به عمل آورد تا آن را به درجۀ نفس مطمئنه برساند؛ زیرا چنین شیوهای، مطابق خواست فطرت است؛ جهولیت آن است که سالک در طریق سلوکش، هنگامی که مرحله ظلومیت را پشت سر گذاشت و نفس را از سرکشی بازداشت، زمام فرمانروایی را به دست باکفایت عقل بسپارد.»
حی و حیات را بهوضوح میتوان از تکتک ظهور این کلمات، دید و رایحۀ خوش ماندگاریاش را استشمام کرد و حضور این استاد فرزانه را در پیچ و خم هر یک از این کلمات که طریقند، به الیالله بهعینه دید که دست در دستت میگذارد و تو را از پیچ و تاب توهمات و آفات زندگی میرهاند و خبرت میدهد که آنچه از مبدأ فیاض الهی دریافت کردهای، معدوم نخواهد شد و آفات زندگی، جایگاهی در بهشت است.
و در لحظات آغازین کتاب، درخواهی یافت که این رشحات را با چشم سر خواندن کفایت نمیکند و چشم دل باید گشود تا حلاوت و شیرینیاش بر جانت بنشیند.
نویسنده: مهدی علمی دانشور
[1] شذراتالمعارف، ص 5.
[2] همان
[3] شذرات المعارف، ص 6
[4] شذرات المعارف، ص 5 و 6
[5] شذرات المعارف، ص 130
[6] رشحات البحار، ص 81.
[7] رشحات البحار، ص 156.
[8] رشحات البحار، ص 191.
[9] رشحات البحار، ص 198.
[10] رشحات البحار، ص 273.
[11] بحارالانوار، ج 64.
نظرات