چکیده: در این دو عزیز گرانمایه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سیاست چنان در هم گره خورده و در هم تنبیده شده است که نمیتوان هیچ بُعدی از این سه بُعد را، منفصل از دو بُعد دیگر مورد ارزیابی و سنجش قرار داد، اگرچه این هرم سهبعدی در آن استاد بزرگ به صورت […]
چکیده: در این دو عزیز گرانمایه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سیاست چنان در هم گره خورده و در هم تنبیده شده است که نمیتوان هیچ بُعدی از این سه بُعد را، منفصل از دو بُعد دیگر مورد ارزیابی و سنجش قرار داد، اگرچه این هرم سهبعدی در آن استاد بزرگ به صورت مجمل مشاهده میشود که به وسیلۀ فرزند یگانهاش، در چهرهای تفصیلی متبلور و شکوفا گشته است.
«شیخ بزرگوار ما […] حقاً حقّ حیات روحانی به اینجانب داشت که با دست و زبان از عهدۀ شکرش برنمیآیم[1].»
کمتر کسی است که نام آیتاللّه میرزا محمدعلی شاهآبادی (1253 – 1328ش) (قدس سره) را بشنود و چهرۀ امام روحاللّه خمینی (قدس سره) به ذهن او تداعی نکند و در خاطرۀ او نقش نبندد. این حقیقت در حیات طیبۀ حضرت امام، کاملاً متلألؤ است که ایشان، بهشدت تحت تأثیر ابعاد وجودی مرحوم شاهآبادی بوده است و باید برای آن مرحوم حظی وافر در تکوین شخصیت بزرگمردی چون امام خمینی، که تحولات جامعۀ کنونی ایران و بسیاری از تحولات جهان اسلام بلکه بینالملل متأثر از اندیشههای اوست، پذیرفت. احترامی که امام نسبت به شخصیت استاد فرزانۀ خود قائل است، به گونهای است که در برابر هیچیک از اساتید خود و کسانی که در تربیت و رشد ایشان نقشی بهسزا داشتهاند، چنین احترام و اظهار تواضع و فروتنی سابقه ندارد. جملۀ «روحی له الفدا» از جملاتی است که از حضرت امام تنها برای مرحوم شاهآبادی (ره) دیده و شنیده شده است.[2]
غالباً آنچه از شخصیت شاهآبادی برای ذهن جامعۀ ما تداعیکننده است و بیشتر معروف میان خاص و عام است و از همین بُعد هم به تأثیرگذاری او در شکوفایی شخصیت امام خمینی نگریسته میشود، ابعاد عرفانی و معنوی آن عزیز است. پرورده شدن جنبههای عرفانی و ملکوتی حضرت امام بر اثر افکار و اندیشهها و جنبههای روحانی شاهآبادی (س) بسی روشن و بینیاز از سخن است. از خود حضرت امام هم در این زمینه مطلب فراوان است. از آن روز که در مدرسۀ فیضیه او را ملاقات میکند و با پرسیدن یک مسئلۀ عرفانی، او را اهل کار مییابد و نزد او سالها به تلمذ و آموختن متون سنگین عرفانی همچون «شرح فصوص قیصری»، «مصباحالانس ابن حمزه فناری»، «مفتاحالغیب صدرالدین قونوی» و «شرح منازلالسائرین کاشانی» میپردازد، پیوند و علقۀ معنوی میان این مرید و آن مراد بسته میشود و هر روز هم بر حرارت این ارادت و شیدایی افزوده میگردد. او شاهآبادی را چنان یافته بود که اگر هفتاد سال هم تدریس کند، هر روز حرفی نو در چنته دارد و از این رو حضور در محضرش را غنیمت میشمرد. حتی پس از مهاجرت آقای شاهآبادی به تهران نیز، این ارتباط و تعلق خاطر گسسته نشد و به مجرد اینکه ایام تعطیلی پیش میآمد، مثل عاشورا یا ماه رمضان، خود را به فیض حضور او میرسانید. چون با روح لطیفِ روحاللهی خویش، این لطیفه را احساس کرده بود که: «روحی لطیفتر از روح مرحوم شاهآبادی ندیدم.[3]»
اما این نکته را نباید فراموش کرد که تبحر آیتاللّه شاهآبادی و برجستگی و کمالات او، تنها در عرفان یا فلسفه خلاصه نمیشد. به اعتقاد پارهای از خوشهچینان خرمن وجود او، مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه بوده و جنبۀ عرفانی ایشان موجب مستور ماندن بُعد فقهی و اصولی او گشته است. او با آنکه در ایران به اجتهاد نائل شده بود، به عراق رفت و هفت سال در نجف اقامت گزید و در درس مرحوم آخوند خراسانی شرکت کرد. علاقه و ارادت ایشان به صاحب کفایه در حد عشق بود، تا جایی که برای او جملۀ «روحی فداه» را در شرحی که بر کفایه نگاشته است، به کار میبرد و معتقد بود: «آخوند عقل مجسم است». پس از آخوند هم به سامرا رفت و تأدباً در درس میرزا محمدتقی شیرازی شرکت جست. او یکی از آن شش نفری بود که از میرزای شیرازی اجازۀ اجتهاد دریافت نمود.[4]
علاوه بر این همه، آقای شاهآبادی ریاضیات را بهخوبی میدانست و در علوم غریبه چون جفر، رمل و اسطرلاب مهارت کامل داشت و به زبان فرانسه نیز مسلط بود، چنانکه در خطابه و شعر نیز برجستگی بالایی داشت.[5]
آنچه محل بحث و گفتگو در این مجال است و تا حدود زیادی مستور مانده و بهخوبی به آن پرداخته نشده است، تحلیل شخصیت سیاسی و ابعاد گوناگون رفتار و اندیشۀ سیاسی این عارف حکیم و این فقیه اصولی بزرگ، و تأثیری است که این بُعد از ابعاد وجودی او بر فرزند روحانیاش، حضرت امام خمینی، داشته است. و این تحلیل از آنجا ضرورت مییابد که علاوه بر مجهول ماندن قدر مرحوم شاهآبادی در جامعۀ ما و وظیفهای که در معرفی شخصیت او و نقش وی در انقلاب اسلامی و تکوین شخصیت معمار بزرگ آن احساس میشود، بررسی صحت و سقم نظر کسانی است که تأثیر شاهآبادی را تنها در کمالات روحیمعنوی بنیانگذار جمهوری اسلامی جستجو میکنند و بر این باورند که آن بزرگ فرزانه، تأثیر خاص سیاسیاجتماعی بر روی امام نداشته است.[6]
برای تحلیل این موضوع، بحث را در دو محور پی میگیریم تا نشان دهیم جناب آیتاللّه میرزا محمدعلی شاهآبادی، علاوه بر داشتن جنبههای ممتاز علمی و عرفانی و دارا بودن رفتار سیاسی مهم و مؤثر در عصر خود، دارای اندیشۀ سیاسی بوده و این رفتار و اندیشۀ سیاسی او، در تبلور و ظهور اندیشۀ سیاسی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، نقشی مهم و تأثیرگذار داشته است.
دو محور مورد نظر عبارتند از:
- نگاهی به زمینۀ شکلگیری بُعد سیاسی شخصیت آیتاللّه شاهآبادی
- خطوط کلی اندیشۀ سیاسی آیتاللّه شاهآبادی
در محور دوم، بحث در ده سرفصل کلی ارائه شده است؛ به این ترتیب:
- جهاد شجاعانه
- پیوند میان دین و سیاست
- وحدت نیروهای اسلامی
- ایجاد جمعیت و انجام کار تشکیلاتی
- قیام للّه و دفاع از اسلام
- ایثار و شهادتطلبی
- استکبارستیزی
- تهاجم فرهنگی
- استقلال اقتصادی و توجه به علل عقبماندگی
- جامعۀ مدنی و جامعۀ دینی.
زمینۀ شکلگیری بُعد سیاسی شخصیت آیتاللّه شاهآبادی
- پدر آقای شاهآبادی، مرحوم آیتاللّه میرزا محمدجواد اصفهانی (م 1312ق)، از علمای بزرگ اصفهان است که در عصر ناصرالدین شاه قاجار میزیسته و در آن دیار به اقامۀ حدود شرعی الهی مبادرت میورزیده است. شاه قاجار که چنین امری را برنمیتابیده و آن را مخل به ارکان سلطنت خود احساس میکرده، هنگامی که منعهای مکرر خود را بیفایده میبیند، فرمان تبعید ایشان را به تهران صادر میکند. ولی در تهران نیز این مرد بزرگ در برابر مفاسد و ناهنجاریهای اجتماعیسیاسی ساکت نمینشیند و به شاه صریحاً پیغام میدهد که «گمان میکردم تو ناصرِ دینی، ولی حالا دانستم که تو کاسرِ (شکننده) دینی.[7]»
در باب قضایای مبارزاتی و سیاسی مرحوم میرزا محمدجواد اصفهانی نقل است در نزدیک محل سکونت ایشان در تهران، مرکزی متعلق به فردی ارمنی به نام کِنت وجود داشت که محل لهو و لعب و شرابسازی بود و گفته میشد که شراب دربار شاه قاجار نیز از آنجا فراهم میگشت. مرحوم میرزا محمدجواد پس از آگاهی از این موضوع، صاحب محل را از ادامۀ خلاف شرع نهی میکند و چون مؤثر واقع نمیشود، یک روز به اتفاق فرزندان خود، مرحوم آقای شاهآبادی و میرزا علیمحمد شریف، و جمعی از متدینین راهی آن محل شده وخمهای شراب را در چاه خالی میکنند و خارج میشوند. خبر این واقعه به دربار گزارش میشود و ناصرالدین شاه از ماجرا باخبر شده و دستور پیگیری میدهد. وقتی میرزا محمدجواد از پیگیری شاه آگاه میگردد، علیرغم آنکه در تهران تبعیدی بوده است، به قصد مراجعت عازم اصفهان میشود. ظلالسلطان، حاکم وقت اصفهان، فرزند معروف ناصرالدین شاه، که از مراجعت میرزا محمدجواد خبردار میشود، شاه را از تعقیب قضیه منصرف میسازد و بازگشت وی را به اصفهان صلاح نمیداند. لذا دربار تصمیم میگیرد به هر کیفیت ممکن، میرزا محمدجواد را از بازگشت به اصفهان منصرف کند و ایشان هم بازگشت خود را مشروط به برچیده شدن بساط آن محل فساد و تبدیل آن به مسجد میکند. لذا آن محل خریداری میشود و تبدیل به مسجد شده و خود ایشان در آن محل اقامۀ جماعت میکند.[8]
- آن زمینۀ سیاسیمبارزاتی خانوادگی و حریت و آزادمنشی دینی و اهتمام به اقامۀ احکام و حدود الهی در متن جامعه که در شخصیت پدر مرحوم شاهآبادی جلوهگر بود، از نخستین عوامل شکلدهی چهرۀ سیاسی و یافتن بینش عمیق سیاسی نسبت به حوادث آن روزگار پرهیاهو بوده است. پس از آنکه آقای شاهآبادی در تهران، در مرکز تحولات ایران پیش از مشروطیت، با مسائل سیاسی روز ایران از نزدیک آشنا میشود، راهی نجف شده و در آن دیار با شخصیت والای عصر مشروطیت و از رهبران اصلی نهضت مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی، آشنا میگردد و سالها نزد او به تحصیل اشتغال میورزد. با توجه به عشق وافر شاهآبادی به آخوند خراسانی و حوادث مهم مشروطه، شخصیت سیاسی ایشان به کمالات دیگری نزدیک میشود. تحلیل آقای شاهآبادی از مرگ مشکوک آخوند خراسانی قابل توجه است. او معتقد بود: حکومت وقت، آیتاللّه آخوند ملا محمدکاظم خراسانی را مسموم کرد و به شهادت رسانید، زیرا شبی که فردای آن روز مرحوم آیتاللّه خراسانی از دنیا رفت، خود آقای شاهآبادی نزد آخوند رفته و از صحت مزاج و سلامتی آخوند مطلع شده بود.[9]
بدین ترتیب به موازات تکمیل مدارج علمی و تحصیل کمالات معنوی در نجف، شخصیت سیاسی آیتاللّه شاهآبادی نیز وارد مرحلهای نوین از بلوغ و رشد میشود و با ورود ایشان به سامرا و شرکت در درس مرجع بزرگ آن زمان، آیتاللّه میرزا محمدتقی شیرازی، ملقب به میرزای شیرازی دوم، و آشنایی با چهرۀ مبارزاتی و سیاسی آن مرجع و رابطۀ نزدیکی که میان آن دو برقرار میگردد، شاهد مرحلهای دیگر از رشد سیاسی شخصیت او میباشیم. مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی از رهبران نهضت مردم عراق علیه سلطه انگلیسیها بود و در این خصوص فتاوایی علیه نیروهای اشغالگر انگلستان نیز صادر نمود.[10]
رابطۀ نزدیک آقای شاهآبادی با مرحوم میرزا در حدی بود که وقتی مرحوم میرزا از تصمیم آقای شاهآبادی مبنی بر مراجعت به ایران مطلع میگردد، شخصاً وارد منزل ایشان میشود و عصای خود را بر زمین زده و می گوید: «میرزا محمدعلی، من سفر به ایران و ترک حوزه را برای تو جایز نمیدانم و حرام است بر تو.» البته پس از مطلع شدن از مشکلات خانوادگیِ آقای شاهآبادی، مانع نمیشود و به او میگوید: عیب ندارد، برو.[11]
خطوط کلی اندیشۀ سیاسی آیتاللّه شاهآبادی
- جهاد شجاعانه
با توجه به آن زمینۀ سیاسیخانوادگی و زانو زدن در پای کرسی تدریس دو مرجع دینی برجسته و دو رهبر سیاسی بزرگ، رهبر بزرگ نهضت مشروطه ایران، آخوند خراسانی، و رهبر بزرگ قیام مردم عراق علیه اشغالگران انگلستان در مراودۀ صمیمانه با آن دو و از نزدیک شاهد تحولات جاری آن عصر بودن، از شاهآبادی شخصیتی فهیم ساخته شد که میان عرفان و فقاهت از یک سو و سیاست و دیانت از سویی دیگر پیوند زد و پس از مراجعت از عراق و اقامت گزیدن در تهران، با گره زدن میان این سه بُعد، هرمی کامل از اندیشۀ صحیح اسلامی که در آن رشد کرده و در خود پدید آورده بود، به جامعۀ آن عصر ایران ارائه نمود؛ همین سه بُعد اصلی که در شخصیت بزرگ معمار کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی نیز شاهدیم.
ورود آقای شاهآبادی به تهران که با حوادث اواخر دورۀ قاجاریه و روی کار آمدن رضاخان همراه است و مواضع ایشان در برابر تحولات سیاسی آن عصر، برای ارزیابی اندیشه و رفتار سیاسی ایشان بسیار مهم و قابل توجه است. در این عصر رفتار سیاسی اصلی ایشان بر دو محور مبارزه با استبداد داخلی و استکبار خارجی شکل میگیرد. در مورد بُعد مبارزاتی شاهآبادی به ضمیمۀ دو بُعد عرفان و فقاهت ایشان، از حضرت امام خمینی نقل است:
«آقای شاهآبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و یک عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنا هم بودند.[12]»
آیتاللّه شاهآبادی، پس از بازگشت از عراق، دو دوره در تهران سکنی گزیدهاند. دورۀ اول از 1330 تا 1347ق، پیش از رفتن به قم، و دورۀ دوم از 1354 تا 1369ق، پس از مراجعت از قم.[13]
سالیان نخست دورۀ اول با سالهای پایانی سلطنت قاجاریه و روی کار آمدن سردار سپه همراه است. رضاخان که در این دوره بهتدریج قدرت مییافت و وزیر جنگ احمدشاه قاجار شده بود، به دینداری و روضهخوانی و با پای برهنه جلوی دستهجات عزاداری حرکت کردن و کاه بر سر ریختن، تظاهر میکرد تا زمینۀ به قدرت رسیدن خود را فراهم آورد.[14] حتی بزرگانی مثل شهید سید حسن مدرس را به این جمعبندی رسانیده بود که منافعش را اساسی و مضارش را فرعی تشخیص دهند. ولی آقای شاهآبادی کاملاً به ریاکاری سردار سپه واقف بود و با درک عمیق سیاسی، کراراً میفرمود:
«این مردک الآن که به قدرت نرسیده است، اینچنین به دستبوسی علما و مراجع میرود و تظاهر به دینداری میکند و از محبت اهل بیت (علیهمالسلام) دم میزند. لکن به محض آنکه به قدرت رسید، به همۀ علما پشت میکند و اول کسی را هم که لگد میزند خود شما (خطاب به شهید مدرس) هستید.[15]»
پس از سال 1304ش هم که رضاخان به سلطنت رسید و بهتدریج سایۀ شوم استبداد خود را بر پهنۀ ایرانزمین گسترش داد و به مخالفت با قوانین اسلامی و مظاهر دینداری از جمله مبارزه با عزاداری سالار شهیدان و کشف حجاب پرداخت، مرحوم شاهآبادی ابتدا تلاش خود را در متحد کردن علما به کار گرفت و به افشاگری رضاخان و بیداری مردم پرداخت و در ادامۀ مبارزات، در سال 1305ش، یک سال پس از استقرار رژیم پهلوی، به تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) در شهر ری دست زد و در سخنرانیهای خود در ایام تحصن به روشنگری مردم پرداخت. اگرچه این تحصن با استقبال شایانی از سوی علما مواجه نشد، تأثیر خود را در همان ماههای اولیۀ حکومت استبدادی، دستنشانده و ضد اسلامی رضاخان داشت. در مدت تحصن، دولت رضاخان تلاش خود را برای جلب رضایت ایشان و شکستن تحصن به کار گرفت و حتی خود رضاخان راضی شد به ملاقات ایشان برود و مذاکره کند. یک بار هم کالسکۀ شاهی را برای بازگشت ایشان فرستاد، ولی آقای شاهآبادی امتناع میورزید و هرگونه همکاری با رضاخان را حرام میشمرد.
آقای شاهآبادی با درک عمیق تأثیر تهاجم فرهنگی و خطری که رواج فساد و ابتذال در جامعه دارد، دست به این تحصن زد. چون نسبت به کشف حجاب رضاخانی معتقد بود: «رضاخان خبیث با اِعمال بیحجابی قصد دارد ریشۀ اسلام را بزند و اگر صدها روحانی بزرگ را سر میبرید، یکچنین لطمهای به اسلام نمیزد.»
در نهایت به اصرار شهید آیتاللّه مدرس و جمعی از علما و مؤمنان، تحصن را شکست و به تهران بازگشت و سپس راهی قم گردید.[16] ایام توقف ایشان در قم، همان ایام طلایی آشنایی امام راحل با او و کسب فیض از آن وجود پربرکت است.
آقای شاهآبادی حدود هفت سال در قم متوقف میشود و سپس به تهران بازمیگردد و به مبارزات و منبرهای افشاگرانۀ خود ادامه میدهد و با حریت و آزادگی کامل در آن ایام که منبر رفتن را به طور کامل ممنوع اعلام کرده بود و جلسات عزاداری به صورت پنهانی پیش از اذان صبح و پشت درهای بسته برگزار میشد، آقای شاهآبادی در مسجد جامع تهران منبر میرفت و عزاداری دایر میکرد و حتی رئیس کلانتری جرأت مخالفت نداشت. وقتی مأموران رژیم پهلوی پای منبر ایشان میآمدند، خطاب به آنان میفرمود:
«اگر می خواهید مرا بگیرید و ببرید و کسی نفهمد، قبل از اذان صبح، من از منزل تک و تنها حرکت میکنم و به مسجد میآیم، و احدی هم با من نیست غیر از حق.[17]»
در نهایت، رژیم دستنشاندۀ پهلوی منبر ایشان را برداشت تا ایشان سخنرانی نکند، ولی ایشان ایستاده صحبت میکرد و با شهامت و شجاعت عارفانۀ خود، خطاب به رضاخان، که از او به چاروادار یاد میکرد، فرمود: «من میخواهم خریّت این چاروادار را ثابت کنم و آن این است که او تصور میکند این منبر است که حرف میزند. او باید بفهمد که من حرف میزنم، نه منبر.[18]»
آنچه گذشت، جلوههایی از جهاد شجاعانه آن فقیه عارف بود. این حقایق تاریخی نشان میدهد:
جناب شاه آبادی، عمیقاً به جهاد و مبارزه میاندیشید و این آزادگی و حریت قهرمانانه، در تار و پود اندیشۀ سیاسی ایشان حضور دارد و همانطور که از زندگی سیاسی حضرت امام خمینی (س) میشناسیم، چنین جهاد شجاعانهای را نیز در اندیشۀ سیاسی معمار انقلاب اسلامی شاهدیم، با این تفاوت که در حضرت امام، با توجه به موقعیت و مرجعیتی که ایشان داشتند و شرایط و مقتضیات زمان و مکان، این جهاد شجاعانه با شکوفایی و تلألؤ خاصی همراه است. در واقع آنچه در رفتار سیاسی آقای شاهآبادی بهاجمال میبینیم، در رفتار حضرت امام به بسط و گسترش تفصیلی میرسد. ولی رکن اساسی آن همان اندیشۀ جهاد و نهراسیدن از خطر است. این جلوهای است که در معنای مثبت عرفان تشیع شاهدیم و در میان تصوف فِرَق دیگر کمتر بروزی از آن را مشاهده میکنیم.
لذا وقتی هم عدهای از عمال پهلوی برای دستگیری ایشان به مسجد حمله میکنند، با نهیب او، همۀ آنها پا به فرار میگذارند و بیرون مسجد کمین میکنند. هنگام خروج از مسجد، فرماندۀ آنها میگوید: «آقای شاهآبادی تو باید همراه ما بیایی کلانتری.» و آقای شاهآبادی در پاسخ، در حالی که ابروانش به هم گره خورده بود، گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد.» و به راه خود ادامه داد.[19]
- پیوند میان دین و سیاست
از دیگر ارکان اندیشۀ سیاسی مرحوم شاهآبادی، آمیختگی دین و سیاست است. او که سیاست را عبارت از «تدبیر در جریان مصالح نوعیه و منع از تحقق مفاسد آنها» تعریف میکند، میان آن با تزویر و تدلیس و شیطنت جدایی میافکند و چنین سیاستی را تحریف در مفهوم سیاست میشمرد. از نظر ایشان، قوانین و احکام الهی را که در جهت مصالح و مفاسد واقعی اجتماعی تشریع شدهاند، در واقع میتوان سیاسات الهیه نامید. چون تدبیر در جریان همان مصالح و عدم ظهور همان مفاسد است.[20]
حدود و دیات از سیاسات اسلامند برای جلوگیری از منهیات و پیشرفت اوامر، لذا ازتدابیر الهیهاند و لذا وقتی قصاص در جامعه اجرا شد، با جریان این حکم سیاسی الهی، حفظ نفوس میشود و مردم از حیث حبّ ذات و حبّ بقا، مرتکب این فعل قبیح نخواهند شد.
در اندیشۀ آقای شاهآبادی حتی طهارت و صوم و صلوة و زکوة و حج نیز بر سیاست مشتمل است، و «لذا میتوان علیالتحقیق گفت که دین اسلام، دین سیاسی است.[21]»
اگرچه معالاسف آثار زیادی از مرحوم شاهآبادی بر جای نمانده است، همان مقدار آثار ایشان نیز غنیمت و ذیقیمت است. از جملۀ آثار ایشان شذرات المعارف است[22] که در آن نکات مهمی از اندیشۀ سیاسی ایشان منعکس است. در سطور بالا به بخشهایی از این کتاب اشاره شد. در بخشی دیگر از همان کتاب در تأکید بر سیاسی بودن دین اسلام میفرماید:
«قرآن مجید با اسلام انفرادی مناسبت ندارد، زیرا که قرآن نمیفرماید بهتنهایی نماز کن، بلکه علاوه بر آن، تولید نمازگذار و اقامۀ صلوة را در عهدۀ مسلمین گذارده. قرآن نمیفرماید: تنها تحرز از زنا نما، بلکه علاوه [بر آن] حفظ عقد و منع از وقوع زنا را در عالم از وظایف ما مقرر فرموده.[23]»
از دید آیتاللّه شاهآبادی، قناعت به اسلام انفرادی از اسباب مهلکه است و بسط معارف وحقایق دیانت در حدود ممالک اسلامی، بهمنزلۀ ریسمان نبوت و ولایت است و موجب ارتباط با مقام مقدس حضرت حجتبنالحسن (عجلاللهفرجه) میگردد.[24]
به طوری که از خطوط کلی بالا کاملاً مشهود است، آنچه مرحوم شاهآبادی پیرامون سیاست به مفهوم صحیح آن، با سیاست به معنای خدعه و فریب بیان میکند و میان آن را با دین پیوند و هماهنگی میبیند و دین اسلام را دینی جمعی و سیاسی میشمرد، همان خطوط کلی است که اساس اندیشۀ سیاسی حضرت امام خمینی را تشکیل میدهد و از اینجاست که میتوان نتیجه گرفت و آنچه در اندیشۀ آقای شاهآبادی به صورت کُمون و ناآشکار وجود داشت، به صورت کامل، در قالب شرح و تفصیل و ارائۀ نظریههای ملکوتی توسط حضرت امام شعلهور گردید و در دهههای بعد، آن اندیشهها بود که چراغ انقلاب اسلامی را برافروخت و جهان را تکان داد.
- وحدت نیروهای اسلامی
از خطوط کلی دیگر اندیشۀ سیاسی آیتاللّه شاهآبادی که در حیات و اندیشۀ سیاسی معمار کبیر انقلاب اسلامی نیز متبلور است، توجه به مسئلۀ وحدت میان آحاد ملت و گروههای مختلف به طور کلی، و وحدت میان عالمان دینی به طور اخص است.
مرحوم شاهآبادی از وحدت با نام «خیط اخوت» یاد میکند و معتقد است از جملۀ علل و عوامل بیماریهای فکری جامعۀ اسلامی و گسترش و نفوذ اخلاق رذیله و افعال قبیحه، افتراق مسلمانان است که بر اثر اختلاط با اجانب و بیگانگان رخ نموده است و رابطۀ میان انحلال و نابودی و انهدام جامعه با مسئلۀ اختلاف و تفرق رابطهای کاملاً مستقیم است. هر چقدر اختلاف بیشتر باشد، انحلال نیز شدیدتر خواهد بود. ایشان برای اتحاد میان مردم، استحکام اتحاد میان علمای اعلام را یگانه طریقی میدانست که موجب حفظ اسلام و مسلمین میشود و بر این اندیشه بود که در سایۀ این اتحاد است که پیروان علمای اعلام، در تحت دستور واحد بدون هیچگونه دغدغه و پریشانی خیال، میتوانند قیام لله نموده و اعمال صالحه و اخلاق حسنه و عقاید حق را در میان مردم شایع و افعال قبیحه و صفات رذیله و عقاید باطله را از آنان دور سازند.[25]
- ایجاد جمعیت و انجام کار تشکیلاتی
از جلوههای قابل تأمل اندیشۀ سیاسی جناب شاهآبادی (ره) توجه به کار گروهی و پدید آوردن تشکیلات منسجم در میان مسلمانان است. اگرچه تحزب به معنای مذموم و ضد ارزشی آن، که برای جناحبندی و رقابت ناسالم سیاسی و ربودن قدرت از چنگ رقیب کاربرد دارد، از ساحت اندیشۀ عارف مهذبی همچون شاهآبادی کاملاً بهدور است، ولی او به عنوان عالمی ربانی و فقیهی عارف به زمان خویش میداند: نیل به مقاصد عالیۀ اسلامی تنها در گرو پیدایش جمعیت منسجم است.
مبانی تحزب دینی از دیدگاه شاهآبادی بر نوعی بودن مرام اسلامی استوار است. چون مقصد عالیۀ اسلامی، مقصد نوعیه است. از اعظم سیاستها برای نیل به این مقصد، تحصیل عِدّه و عُدّه است و در این مقام که مقصد نوع است، تحصیل عِدّه مقدم بر تحصیل عُدّه است.[26] بنابراین باید نیرو جمع کرد و کادرسازی نمود. برای کادرسازی، نظر شاهآبادی به این جمله است: «لا عِدّة الّا بالاخوّة»، کادرسازی و جمع نیرو بدون برادری و اخوت ناممکن است. از دیدگاه شاهآبادی:
«عدد اگرچه فوق حدّ نهایت بوده باشد، ولی مادامی که مرتبط نشود به «خیط اخوت» در حکم غیریت و مباینت است و البته جهات مباینه، مؤثر در یک جهت و محصل یک معتقد نخواهد بود، چنانچه دانههای تسبیح مادامی که به واسطۀ خیطی منتظم نشود، حرکت هیچ کدام باعث حرکت دیگری نگردد.[27]»
از اینجا معلوم می شود که «اخوت» از احکام سیاسیۀ الهیه برای اجرای مقاصد اسلامی است، و از همین رو در صدر اسلام، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) دست به عقد اخوت میان مسلمانان زد.
در ادامه مرحوم شاهآبادی «اخوت» را به عرش تشبیه میکند که بر چهار زاویه استوار است: انس، کمال، عزت و عون. این چهار پایه، امهات نوامیس عالم بشریت به حسب معاد و معاش است که در شذرات المعارف به تبیین هر یک پرداخته میشود.[28]
اینجاست که با تحلیل مبانی فکری مرحوم شاهآبادی به جوهرۀ تفاوت تحزب اسلامی با تحزب سکولار میرسیم. تحزب اسلامی با مبنای اخوت و تحصیل عِدّه و عُدّه و کادرسازی برای نیل به مقاصد عالیۀ الهیه و گسترش افعال حسنه و اخلاق فاضله و عقاید حق است، و با توجه به آن مبانی و این اهداف، بروز جناحبندی و گروهگرایی و رقابت برای حذف رقیب و ربودن قدرت، کاملاً با آن در تباین است. لذا جناب شاهآبادی، توسعۀ اجتماعات مذهبی را برای ارتباط و دوستی متدینان با یکدیگر، به عنوان خیط اخوت اصلی اصیل برای بسط معارف و حقایق دیانت ضروری میبیند و برای چنین گروهها و تشکیلاتی، اهداف و برنامههایی را پیشنهاد میکند. از جمله:
- از آنجا که این تشکیلات، تنها سیاسی نیست و اهداف عالی را دنبال میکند، لذا از جمله اهدافِ فراهم کردن مؤسسات را، تعلیم معارف و اخلاق و احکام دیانت مقدسۀ اسلام به افراد و اعضای گروه و کودکان آنها میبیند. از نگاه این عارف هوشمند، اولین هدف تعلیم و تربیت است، که در این میان توجه به نقش کودکان اهمیت دارد. به علاوه در آموزش و تعلیم نیز توجه به سه چیز است: معارف، اخلاق و احکام.
- هر عضو موظف باشد هر هفته یک شب برای مذاکره و تحصیل مهمات مذهبی، در مرکز جمعیت حضور به هم رساند.
- هر عضو ملتزم باشد که یک نفر را هدایت کند و با این اهداف و اعمال آشنا کند.
- جمعیت هیئت رئیسهای داشته باشد تا اختلافات به ایشان ارجاع شود.
- تأسیس مجله
- انجام کارهای اقتصادی و شراکت و تجارت و زراعت و صناعت و اعطای قرضالحسنه برای تأمین معاش اعضا و رسیدگی به بیکاران و اعاشت فقرا و ترویج محصولات داخلی.[29]
بهراستی هر کس اندکی در اهداف و برنامههای یادشده تأمل کند، آیا میتواند اندکی در هوش و درک سیاسی آقای شاهآبادی و انسجام اندیشۀ سیاسی ایشان تردید کند؟ مطالب یادشده که به طور فشرده گزارش شد، محصول اندیشۀ روشن آن فقیه و عارف فرزانه در حول دهۀ 1320ش است. و گویای آن است که رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی، اگر از آن دید و بینش سیاسی عمیق و مثالزدنی برخوردار بود، گرچه مقدار زیادی از آن بر اثر قریحۀ ذاتی او بود، نمیتوان نقش استادی همچون شاهآبادی را در پرورش اندیشۀ سیاسی او نادیده گرفت، و اگر در دهههای بعد شاهد پیدایش گروههای اسلامی در میان جامعۀ ایرانی هستیم، نطفۀ اصل پیدایش چنین تشکیلاتی را در افکار سیاسی مرحوم شاهآبادی شاهدیم. البته ایشان در زمان خودش، به تأسیس صندوق قرضالحسنه و تأسیس هیئتهای سیار و تعلیم معارف اسلامی و تربیت کودکان به شکل منسجم و تشکیلاتی اقدام نمود.[30]
- قیام للّه و دفاع از اسلام
از نگاه عارفانۀ سیاسی شاهآبادی، تمامی مجاهدتها و مبارزات و تلاش برای ایجاد تشکیلات و جمعیتها، تنها به هدف قیام للّه است.[31] روزی نیز که دست به تحصن علیه رژیم رضاشاه میزند، مبانی این تحصن را برای فرزند مرحوم آخوند خراسانی چنین توضیح میدهد: «اینک که میبینیم این امانت الهی (دین اسلام) در معرض دستبرد و نابودی این حکومت جباراست، با همۀ وجود بایستی در نگهداری آن تلاش نماییم و از تجاوز به حدود آن ممانعت نماییم.[32]»
و در آخرین منبری هم که در حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام)، در جریان تحصن رفت، چنین گفت:
«(رضاخان) هدفش اعدام قرآن و اسلام است، و اگر با من روحانی مبارزه میکند، نه به خاطر خود من است، بلکه به این دلیل است که من مبلغ قرآنم، لذا به دنیا اعلام میکنم که اگر حرکت نکنید، این خبیث اسلام را از بین می برد.[33]»
در فرازهای برگزیدۀ بالا، دقیقاً میبینیم، همان اهداف و مبانی سیاسی را که حضرت امام خمینی برای مبارزات خویش ترسیم مینمود، در گفتار استاد او، جناب شاهآبادی، نیز متبلور است و جملات و تکیهکلامهای آن دو عزیز، بسیار همافق و قریبالمأخذ است، گویا هر دو از یک نقطه، که همان اسلام ناب است، سرچشمه میگیرد.
- ایثار و شهادت طلبی
از دیگر ارکان مهم اندیشۀ سیاسی آیتاللّه شاهآبادی، موضوع ایثار و شهادت است. همان موضوع مهمی که از ارکان اساسی اندیشۀ سیاسی امام خمینی و ریشهها و مبانی انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی نیز شمرده میشود. آن استاد عرفان پاسخ فرزند آخوند خراسانی (ره) را که از علت تحصن ایشان پرسیده بود، چنین ارائه نمود:
«ما وارث دینی هستیم که از زمان رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) تا کنون، گذشته از شهادت ائمۀ اطهار (علیهمالسلام) و اصحاب و یارانش، هزاران شهید از علمای بزرگان، در به ثمر رساندن آن نقش داشتهاند و اکنون ما هستیم که ثمرۀ آنهمه فداکاری و جاننثاری را در اختیار داریم. لذا وظیفه است تا جان در بدن داریم در حفظ آن بکوشیم و این هدیۀ گرانبهای الهی را که با خون بسیاری از شهدا آبیاری شده محافظت کنیم… چون معتقدیم که خون ما رنگینتر از خون گذشتگان نیست.[34]»
نظیر چنین فرازهایی را بهکرات در اندیشههای معمار بزرگ جمهوری اسلامی نیز، چه در دوران مبارزات و چه پس از آن، شاهد بودهایم، به طوری که با تکرار آن مفهوم شهادتطلبی و استشهاد، نه تنها در قاموس دنیای سیاست امروز وارد گردید، بلکه امروز از مفاهیم کلیدی عرصۀ سیاست در عصر حاضر شمرده میشود که نمونههایی از آن را امروزه در شهادتطلبی و عملیات استشهادی نیروهای اسلامی فلسطین مشاهده میکنیم و بهجرأت میتوانیم بگوییم: موضوع شهادت و جانفشانی در راه حق، که به فراموشی سپرده شده بود، اکنون جزء فرهنگ اجتماعی جامعۀ مسلمین درآمده است.
- استکبارستیزی
از دیگر جلوههای اندیشۀ سیاسی استاد عرفان رهبر فقید انقلاب اسلامی، موضوع استکبارستیزی است. این عارف بزرگ به موازات مخالفت با استبداد داخلی، عَلَم مبارزه با استکبار جهانی را برمیافرازد. مستکبرترین دولت دهههای نخستین قرن چهاردهم هجری شمسی دولت انگلستان است، و از این رو انگشت اتهام جناب شاهآبادی متوجه مظهر استکبار آن روزگاران میشود و از مبانی مبارزه خود با رژیم پهلوی را وابستگی آن به دولت مستکبر انگلیس اعلام میکند. او در قضیۀ تحصن حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام)، بر فراز منبر اعلام میکند:
«خدایا تو شاهد و گواه باش که این مرتبه که این جمله را بگویم در این ده شب (دهه عاشورا) سی مرتبه تکرار کردهام و اتمام حجت نمودهام و برای علمای نجف، علمای قم، اصفهان و مشهد و تمام نقاطی که میدانستم و توانستم هم نامه نوشتهام و امشب هم برای آخرین مرتبه در این مجلس میگویم و آن این است که رضاخان، دستنشاندۀ انگلیس است و هدفش اعدام قرآن و اسلام است.[35]»
موضوع استبکارستیزی، از فصل ممیزهای انقلاب اسلامی و از اساسیترین مفاهیم اندیشۀ سیاسی بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی است و قابل انفکاک از امام و نظام او نیست و رگههای اصلی چنین اندیشۀ مهمی را پیش از این در اندیشۀ پیر و مراد حضرت امام شاهدیم.
- تهاجم فرهنگی
از هوشمندیهای عارف فرزانه و محبوب معمار جمهوری اسلامی، توجه ویژه به مقولۀ تهاجم فرهنگی است. موضوع تهاجم فرهنگی نه با این نام، ولی با همین محتوایی که در قاموس سیاسی انقلاب اسلامی متداول است، در اندیشۀ جناب شاهآبادی، از سه بُعد مورد عنایت قرار گرفته است: تشخیص، شناخت اسباب و عوامل، و راههای مقابله با آن. در مورد بُعد اول، او معتقد است: «مدت زمانی است که مملکت اسلام مبتلا به امراض مزمنه و مهلکه شده، انتشار عقاید باطله و اخلاق رذیله و افعال قبیحه؛ به حدی که نمیتوان جامعه را نسبت به انسانیت داد، فضلاً عن الاسلامیه.[36]»
ایشان خطر این تهاجم را همچون بیماری و آفتی میداند که روزبهروز بر فشار آن افزوده میشود، تا آنجا که رفتهرفته مزاج جامعه را بهکلی فاسد و تباه سازد. اما برای مقابله با این تهاجم وسیع فرهنگی که در سه سطح عقاید، اخلاق و رفتار گسترش یافته، ذهن ایشان معطوف به علل اساسی کارساز شدن تهاجم و تحقق و پیدایش چنین آفتی در پیکرۀ جامعه میشود و معتقد است اول باید عوامل را شناخت تا با مقابله با آنها بیماری به کنترل درآید.
در بُعد آسیبشناسی تهاجم فرهنگی و عواملی که موجب موفقیت تهاجم فرهنگی میشود، به چهار عامل اشاره میکند:
الف. غرور مسلمانان به حقانیت خود
غرور بیجا این اثر سوء را دارد که میدان تبلیغاتی را به دشمن میسپارد و عرصه را برای انجام کار رسانهای دشمن بازمیگذارد: «غرور مسلمین به حقانیت خود که منشأ تحویل دادن میدان دعوت است به معاندین و موجب قناعت نمودن به اسلام انفرادی و ترک تبلیغات و امر به معروف و نهی از منکر شده.[37]»
در این فراز، به چندین مطلب اساسی همچون: میدان مبارزۀ تبلیغاتی را خالی کردن، ترک امر به معروف و نهی از منکر، که از فرایض مهم الهی است، و از همه مهمتر اسلام را به صورت فردی دیدن و مسلمان سکولار بودن، اشاره شده است. توجه به این نکات اساسی است که نشان میدهد نقاط آسیبپذیر جامعه در مقولۀ تهاجم فرهنگی کجاست. طبیعی است جامعه اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند و کار تبلیغاتی و رسانهای صحیح و لازم انجام ندهد و میدان را به دشمن واگذار کند و اسلام را در زوایای زندگی فردی ببیند، بهترین زمینۀ مساعد برای تهاجم دشمن به عرصۀ فرهنگ جامعه فراهم خواهد شد.
ب. یأس از دستیابی به سعادت دینی و دنیوی
جامعهای که مأیوس از تحصیل و تکمیل سعادت باشد، به همان اندازه خطرناک است که جامعۀ مغرور. و در آسیبشناسی جناب شاهآبادی چه دقیق و جامعهشناسانه به هر دو بُعد غرور و یأس اجتماعی اشاره شده است. جامعۀ مأیوس جامعهای ایستا، متوقف، بیتکاپو و بینشاط است و روشن است که چنین مردمی چگونه تهاجم فرهنگی دشمن در میان آنها کارساز خواهد بود.
ج. افتراق مسلمانان
د. نداشتن بیت المال
جریان اسلام در جامعه نیازمند توانایی مالی است و بدون برخورداری از تواناییها و عِدّه و عُدّه و تمکن اقتصادی کافی، زمینه برای هر آفت فرهنگی و کارساز شدن تهاجم فرهنگی دشمن فراهم خواهد شد.
از نظر این عارف روشنضمیر، این عوامل چهارگانه وقتی دست به دست هم داد، تمامی قوا و تواناییهای عاملۀ مسلمانان تعطیل میشود و میدان فرهنگ اسلامی مردم، کاملاً در اختیار امواج بیمهابای دشمن قرار خواهد گرفت.
اما از نظر جناب شاهآبادی، «علتالعلل، جهل به مرام اسلام است، زیرا که اگر مرام اسلام معلوم ما بود و همان بعینه مرام ما مسلمین شده بود، البته در اطراف آن کوشش نموده، مقصود را انجام میدادیم.[38]»
حال که زمینههای تحقق تهاجم فرهنگ آسیبشناسی شده، راه صالح و مقابل روشن است. برای مقابله باید:
- دست از غرور و یأس برداشت و به انجام تبلیغات صحیح و بسط معارف و حقایق دیانت همت گماشت.
- اختلاف و تفرقه و تشتت را کنار گذاشت و به «خیط اخوت» از راه تشکیل جمعیتهای مذهبی منسجم و مستحکم روی آورد.
- به تشکیل بیتالمال و جمعآوری خمس و زکات و سایر حقوق مالی واجب و غیر واجب همت گماشت و به کارهای اقتصادی مفید و سازنده همچون تجارت مشروعه و صناعت و زراعت و ترویج محصولات داخلی روی نشان داد.[39]
از نقطههای جالب اندیشۀ شاهآبادی، که از هوشمندی و درایت این پیر حکایت میکند، به کارگیری تمامی ابزار رسانهای نوین و مدرن در عرصۀ تبلیغات اسلامی است. او با فتوای حکیمانۀ خود دربارۀ رادیو و بلندگو و سایر ابزارهای رسانهای مدرن که بهتازگی در آن زمان روانۀ بازار شده بود، و رژیم پهلوی از آن در مسیر گسترش فرهنگ مبتذل غرب سود میبرد، جلوهای از اجتهاد صحیح و فقاهت مبتنی بر زمانشناسی صواب را عرضه نمود. در پاسخ استفتاء از به کارگیری رادیو فرمود: «رادیو همچون زبان گویایی است که هم میتواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم میتواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامههای مفید مانعی ندارد.» و هنگامی که از او پرسیدند آیا اجازۀ خرید بلندگو و نصب آن در مسجد را میدهید؟ در پاسخ فرمود: «این چه سؤالی است؟ حتماً آن را تهیه کنید که تا من زندهام، حجت بر مردم تمام شود که این وسیله گناه ندارد و نگهداری آن و نیز استفاده از آن در موارد صحیح، نه تنها زیانی ندارد، بلکه لازم است.[40]»
- استقلال اقتصادی و توجه به علل عقبماندگی
بخشی از اندیشۀ سیاسی و نگاههای تیزبین عارف و فقیه اهل بیت، جناب شاهآبادی، توجه دقیق به مقولۀ استقلال اقتصادی و تأثیر آن در عرصۀ سیاست و فرهنگ است. او در زدودن اندیشۀ خوابآلودۀ بعضی غافلان و نادانان (غَفَله و جَهَله) که از استفاده از صنایع دشمن خرسندند و میگویند: خداوند عالم آنها را خر و حمال ما قرار داده، میفرماید: «حمال کسی است که پنبه را یک من شش قران به دشمن میدهد و یک من ششصد تومان، بل متجاوز، از او میخرد. حال مشاهده کن و ببین خر کیست؟ و آیا این نعمت است که آن را تشکر کنی؟ یا آنکه از جهت عدم اعمال قوۀ عاقله و عامله، خود را مورد انتقاد خداوند کردهایم.[41]»
او معتقد است باید به درگاه الهی استغفار کنیم از اینهمه بیعملی و هدر دادن امکانات و در نتیجه عقبماندگی صنعتی و اقتصادی. باید بیحسی خود را به حس، و بیغیرتی را به غیریت تبدیل کنیم و با عمل کردن به آیۀ شریفۀ «جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ[42]» و آیۀ «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُم[43]» کفار را در امتعۀ خود کشته و با ترک مخالطه و مراوده با آنها، بر آنها خشم نماییم و در مقام آن برآییم که امتعۀ مسلمین را مغتنم شماریم و حوائج را به خود آنها و در خود آنها اداره نماییم.
چندین دهه بعد از ابراز چنین اندیشههایی، که ذهن عارف روشنضمیری همچون شاهآبادی را به خود معطوف کرده بود، تبلور آن را در شعارهای استقلالخواهی مردم ایران در انقلاب اسلامی و درسهایی که از رهبر فرزانۀ خود در این زمینه آموختند، شاهدیم.
- جامعۀ مدنی و جامعۀ دینی
از توجهات جامعهشناسانه و دقیق اندیشۀ سیاسی آیتاللّه شاهآبادی، بررسی نقطۀ عزیمت جامعۀ دینی و جامعۀ مدنی است. اگرچه واژۀ جامعۀ مدنی و جامعۀ دینی از واژگان رایج امروزین است و در عصر حیات آن مرحوم چنین واژگانی متداول نبوده، لبّ و محتوای کلام ایشان گویای همان حقیقتی است که تعبیر و ترجمان آن به صورت جامعۀ مدنی صحیح مینماید.
بحث آقای شاهآبادی در این مقوله، از اثبات مدنی بالطبع بودن انسان آغاز میشود. در نگاه ایشان، انسان را چارهای جز زندگی جمعی برای رفع نیازهای علمی و عملی خود نیست، «چرا که رفع احتیاجات علماً و عملاً در عهدۀ یک نفر بیش نخواهد بود.» بنابراین «حس احتیاج موجب فتح باب معاونات و اجتماعات است.[44]»
پس از اثبات مدنی بودن انسان، به بحث تمدنسازی بشری میرسد و زیربنای اساسی تمدن انسانی را همان داد و ستد و تبادل نیازها میشمرد: «حس تمدن انسانی مقتضی قیام به حاجتی است در مقابل اقدام دیگری به حاجت آن، مثل آنکه نجاری در مقابل بنایی و غیرها واقع شود.[45]»
پس جامعۀ مدنی و تمدن انسانی بر اساس رفع نیاز خود از دیگران و به صورت معاوضه و مبادلۀ نیازها استوار است. چنین جامعهای که بر پایۀ رفع نیاز خود استوار است و همۀ نگاهش معطوف به خود و رفع مشکل و نیاز از خود است، از حیطۀ تعالیم انبیاء و مفاهیم وحیانی آسمانی کاملاً به دور و با آن بیگانه است. آنچه پیامبران الهی به دنبال آن بودهاند و رمز ارسال رسل و انزال کتب بوده، به در کردن بشر از این حس خودخواهی و استوار کردن جامعهای دینی است. نقطۀ عزیمت جامعۀ دینی از جامعۀ مدنی از همینجا شروع میشود. به گفتۀ شاهآبادی (ره): «اما حس تدین که به واسطۀ زحمات انبیاء (علیهمالسلام) در بشر ایجاد شده، مقتضی قیام به حاجت برادر است، و لو حاجتی در مقابل آن نبوده باشد. و لذا ناموس عون بر قائمۀ همت عالیۀ انسانیت مستقر گردیده و حس و ترغیب به آن در شریعت مطهره فوق حدّ احصاء است.[46]»
این است که در جامعۀ مدنی که زیربنای تأسیس آن را رفع نیاز خود تشکیل میدهد، مفاهیمی همچون تعاون، ایثار، انفاق، گذشت، خدمت، صداقت، اخلاص، عشق، محبت و غیره، مفاهیمی بیگانه با قاموس آن است. چرا که اساس تفکر آن را داد و ستد و معاوضه و مبادله، نه تنها در عرصۀ اقتصاد، که در تمامی عرصههای زندگی تشکیل میدهد، و ملاک کلی آن باز کردن گره دیگری، مشروط به باز شدن گره خود است، و لیس الا.
ولی اساس در جامعۀ دینی بر محوری دیگر استوار است. در آنجا پایه و زیربنای تمدن، ایمان به خدا و قیامت است و بر این پایه همۀ انسانها در دو جملۀ «اما اخ لک فی الدین» «او نظیر لک فی الخلق» جای خواهند گرفت.[47] در این جامعه محور کاملاً چرخش مییابد. از خود به غیر دگرگون میشود و ملاک رفعِ نیازِ دیگری قرار میگیرد. از این روست که تمامی واژههای ارزشی و انسانی همچون: تعاون، ایثار، محبت، عشق، انفاق، گذشت و غیره به قاموس آن راه پیدا میکند و امکان تعبیر و تفسیر آن میسور میشود.
سخن آخر
آنچه گذشت، گزارشی از خطوط کلی اندیشۀ سیاسی فقیه فرزانه و عارف زمانشناس، پیر و مراد و محبوب معمار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی، حضرت آیتاللّه میرزا محمدعلی شاهآبادی (قدس سره) بود. گرچه در این فرصت مجال استشهاد و استناد به اندیشههای حضرت امام و مقایسه میان دیدگاه آن دو بزرگ به صورت جزئی و تفصیلی فراهم نبود، علاوه بر آنکه بحمداللّه، هنوز جامعۀ علمی و فرهنگی ما از اندیشههای آن پیر بزرگ لبریز و سرمست است، ولی هدف اصلی آشنایی با خطوط کلی اندیشۀ سیاسی استاد عارف و مراد او بود.
در یک مقایسۀ کلی و اجمالی میتوان نتیجه گرفت در این دو عزیز گرانمایه و فرزانه، سه بُعد عرفان، فقاهت و سیاست چنان در هم گره خورده و در هم تنبیده شده است که نمیتوان هیچ بُعدی از این سه بُعد را منفصل از دو بُعد دیگر مورد ارزیابی و سنجش قرار داد، اگرچه این هرم سهبُعدی در آن استاد بزرگ، به صورت مجمل مشاهده میشود که به وسیلۀ فرزند یگانهاش، در چهره ای تفصیلی متبلور و شکوفا گشته است. و اینجاست که به یاد میآوریم این سخن امام راحل را:
«ایشان (مرحوم شاه آبادی)، صرف نظر از جنبۀ فقاهت، فلسفه، عرفان که کمنظیر بودند، در سیاست نیز کمنظیر بودند.[48]»
منبع: مجله حکومت اسلامی، سال هفتم، شماره دوم، ص 82-102
نویسنده: مصطفی جعفرپیشه فرد
[1] نک به: عارف کامل، ص 10 و ص 50. معاونت پژوهش بنیاد فرهنگ شاه آبادی، انتشارات نشاط، 1380ش.
[2] صحیفه امام، ج 18، ص 407، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، 1378ش
[3] نک به: همان، ص 5، 7، 26، 54 و 65؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 604- 603، نشر معروف، 1379ش.
[4] نک به عارف کامل، ص 13، 11، 22، 23، 25 و 61.
[5] نک به همان، ص 11، 26 و 25.
[6] نک به: قاضیزاده، کاظم، اندیشههای فقهیسیاسی امام خمینی، ص 21، مرکز تحقیقات استراتژیک، 1377ش.
[7] مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلامالشیعه به جریان تبعید پدر مرحوم آقای شاهآبادی اشاره کردهاند: ج 4، ص 1370؛ نک به: عارف کامل، ص 44، 83 و 84.
[8] عارف کامل، ص 43 و 44
[9] نک به: همان، ص 60 و 61.
[10] نک به: علی دوانی، نهضت روحانیون ایران، ج 1، ص 215 و 216، بنیاد فرهنگی امام رضا.
[11] عارف کامل، ص 56 و 57
[12] گلشن ابرار، ج 2، ص 603
[13] همان، ص 603 و 604
[14] حسین مکی، تاریخ بیستساله ایران، ج 4، ص 20، انتشارات علمی، چاپ ششم، 1380ش
[15] نک به عارف کامل، ص 26، 27، 81 و 82.
[16] نک به همان، ص 21، 31، 39 و 51.
[17] نک به همان، ص 68، 87 و 88.
[18] نک به همان، ص 65 و 66.
[19] نک به: گلشن ابرار، ج 2، ص 605.
[20] نک به: شذرات المعارف، الشذرة الثانیه، ص 10 و 11، نهضت زنان مسلمان، 1360ش.
[21] همان، ص 11
[22] الشَذْر: قِطَعٌ من الذَهَب یلقط من المعدن من غیر اذابة الحجارة و الشذر ایضاً: صغار اللؤلؤ. بنابراین به قطعههای کوچک طلا یا مروارید در زبان عرب شَذْر و به یک قطعه از آن «شذرة» میگویند و جمع آن «شَذَرات» است. نک به ابن منظور، لسان العرب، ج 7، دار احیاء التراث العربی، لبنان، 1416ق.
[23] شذرات المعارف، ص 4
[24] همان، ص 6 و 7
[25] همان، ص 5 و 7
[26] همان، ص 11 و 12
[27] همان
[28] همان، ص 12 و 20
[29] همان، ص 7-9
[30] عارف کامل، ص 41 -50
[31] نک به: شذرات المعارف، ص 7.
[32] نک به: عارف کامل، ص 39 و 40.
[33] همان، ص 51 و 52
[34] همان، ص 40
[35] همان، ص 51
[36] شذرات المعارف، ص 3
[37] همان، ص 4
[38] همان، ص 4-6
[39] همان، ص 6-9
[40] عارف کامل، ص 41
[41] شذرات المعارف، ص 16 و 17
[42] توبه 73
[43] نساء 89
[44] همان، ص 19 و 20
[45] همان، ص 19
[46] همان، ص 20
[47] نهجالبلاغه، نامه به مالک اشتر، نامۀ 52، ص 427، مؤسسۀ دارالهجرة، قم، به کوشش دکتر صبحی صالح
[48] عارف کامل، ص 54
نظرات