انعکاس تعالیم او در شخصیت امام خمینی (رحمه الله) چکیده در این مقاله به مبانی تعلیم و تربیت حضرت آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی درباره شاگردانشان به طور مختصر پرداخته شده و سپس به تأثیراتی که شخصیت امام خمینی (رحمه الله) به عنوان یکی از شاگردان مرحوم شاهآبادی از ایشان پذیرفتهاند اشاره گردیده و در پایان […]
انعکاس تعالیم او در شخصیت امام خمینی (رحمه الله)
چکیده
در این مقاله به مبانی تعلیم و تربیت حضرت آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی درباره شاگردانشان به طور مختصر پرداخته شده و سپس به تأثیراتی که شخصیت امام خمینی (رحمه الله) به عنوان یکی از شاگردان مرحوم شاهآبادی از ایشان پذیرفتهاند اشاره گردیده و در پایان مقاله، نمونههایی از مطالب عرفانی حضرت آیتالله شاهآبادی که در کتب عرفانی امام خمینی (رحمه الله) درج شده است، به عنوان شاهد آورده شده تا میزان ارادت و اخلاص امام نسبت به این استاد بزرگوار مورد توجه قرار گیرد. به طور مسلم، این نمونهها، مقدار ناچیزی از تأثیرات مرحوم شاهآبادی در آثار امام خمینی (رحمه الله) هستند که به جهت جلوگیری از اطاله کلام، به همین مقدار اکتفا گردیده است.
مقدمه
راه دشوار و طریق پرخطر شریعت تنها با عصای استواری و چوبدستی پایمردی انسانهای فرزانهای طی میشود که یادشان همیشه زنده و راهشان همواره پررهرو است. گرچه خود از دنیا میروند، شاگردانی از خود باقی میگذارند که با اندیشهای بلند و ایمانی راسخ و پیمانی استوار، قدم در جای پای استادان خویش نهاده و بشریت را به سوی رهایی از حجب تاریکی و ظلمت رهنمون ساخته و در میان جامعه بشری همچون ستارهای پرفروغ میدرخشند.
آیتالله شاهآبادی از جمله شخصیتهایی است که با ارائه اصول و مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، شاگردانی همچون امام خمینی (رحمه الله) در دامانشان پرورانده میشوند و نمونه عالی اندیشه و معرفت توحیدی آن عالم فرزانه میگردند.
این اصول در دل و جان شاگردان ایشان تأثیر گذاشته و هر یک از آنان را در تبیین دانشهای متعالی و تشریح ارزشهای متکامل دین، یگانه زمان خویش ساخته است.
اکنون در میان صدها اصلی که در تعلیم و تربیت شاگردان در نظر داشتهاند، به برخی از مهمترین آنها در این مقاله پرداخته میشود و تأثیرات آن تعالیم اصول و عقاید، یکی از درخشانترین شاگردان ایشان، یعنی امام خمینی (رحمه الله) مورد بررسی قرار میگیرد.
اصول و مبانی تعلیم و تربیت شاگردان
توحید و عبودیت
حضرت آیتالله شاهآبادی، تأکید کامل بر موحد شدن انسان و عبودیت وی دارند و میفرمایند: «باید تمام کثرات الفعال و صفات، رجوع به وحدت نمایند و قلب انسان متصف به ملکه عبودیت شود تا اینکه قابل تجلیات اسمائیه و صفاتیه ذات مقدسش واقع گردد و مشاهده نماید آنچه را باید مشاهده نماید و البته تکامل قلب به ملکه عبودیت، متوقف است بر توجه حضور قلب برای عبادت…»[1]
امام در سایه این تربیت، بر بارگاه رفیع معرفت توحیدی باریافت و چهره هستی خویش را متوجه جلب رضای الهی کرد و خشنودی غیر او را معیار قیام خود قرار نداد و این بینش توحیدی در تمام مراحل زندگی وی، خواه در غربت، خواه در قربت و خواه در اسارت و خواه در امارت مشهود بود.[2] او در ترس، موحد بود، در رجاء و امید موحد بود، در میثاق موحد بود، در اخذ نصرت موحد بود و بالاخره در اعتماد موحد بود؛ زیرا روزی که هیچکس با او نبود فقط میگفت: خدا، و آن روزی هم که همه با او بودند، همچنان میگفت: خدا.[3]
تزکیه و تعلیم
امام راحل (قدس سره) هم در بخش اعتقاد و هم تخلق به اخلاقی الهی و هم در مرحله عمل، جامع بین دو فضیلت تعلیم و تزکیه بود و سخنان بسیاری را در این زمینه دارند که در کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» مبانی و اصولی را در جهت اهمیت هماهنگی تعلیم و تزکیه بیان نمودهاند.[4] و این شاگرد استادی است که میفرماید: «مادامی که انسان مبتلا به معشوقه نفس است، البته به وصال معشوق حقیقی نائل شود. و مادامی که تخلیه دل از بیگانگان نشود، توجه به مقصد و مقصود نتوان نمود. و بدون حضور قلب و اقامه روی دل به سوی مقصد، مقصود حاصل نگردد.»[5]
اعتقاد و التزام به ولایت
مرحوم شاهآبادی میفرمایند: «کیفیت ظهور ولایت بر مردم قبل از موت بر دو مقسم است: قسم اول کسانی که دارای قلب مصفی و نورانی هستند و مقام ولایت را در مرآت خود مشاهده میکنند و با شخص ولی بیعت میکنند. قسم دوم کسانی که معتقد به ولایت نباشند از جهت تقصیر و انکار. برای آنها قلبی مصفی و نورانی نیست، بلکه قلب آنها در اثر جهل مرکب و انکار و اعمال قبیحه و ملکات رذیله سیاه و تاریک شده، پس برای آنها مرآتی نیست که مقام ولایت را مشاهده کنند. کمال انسان به دین است و کمال دین به ولایت است به نحو اعتقاد به آن مقام یا شهود آن مقام یا تحقیق و وصول به آن مقام یا شهود آن مقام یا تحقق و وصول به آن مقام.»[6]
امام (رحمه الله) تنها قائل به «ولایت فقیه» نبود، بلکه چون حکیم بود، قائل به «ولایت حکیم» بود و چون عارف بود، قائل به «ولایت عارف» بود. او ولایتی را آورد که در آن فقاهت آمیخته با حکمت و حکمت، عجین شده با عرفان بود.[7] ایشان میفرمایند:
«ولایت از شئون نبوت است و به عنوان ارث به فقها میرسد.»[8]
تعظیم و بزرگداشت قرآن و عترت
مرحوم شاهآبادی در کتاب «رشحات البحار» بحث مفصلی در زمینه علم باریتعالی و مراتب انزال آن دارند تا میرسند به بیان حکمت نزول قرآن و اتحاد قرآن محفوظ با عترت طاهره. و روایت متواتر ثقلین را بیان نموده و تأکید مینمایند تا عترت طاهره در عالم باقی است، قرآن محفوظ است؛ زیرا قرآن با اهل بیت عصمت و طهارت متحد است.[9]
همین تأکید بر ثقلین در وصیت نامه امام خمینی (رحمه الله) دیده میشود که در آغاز و در پیشگفتار رسمی آن هر سخنی میگویند، درباره قرآن و عترت و تعظیم و بزرگداشت آنهاست. حضرت امام (رحمه الله) وقتی مردم را به وحدت هم دعوت میکنند در سایه قرآن و عترت است.[10]
سیاسی بودن دین اسلام
مرحوم شاهآبادی اغلب احکام واقعیه را مشتمل بر سیاست میدانستند؛ مثل: طهارت، نماز، روزه، زکات، حج و جهاد. ایشان معتقد بودند که میتوان علیالتحقیق گفت که دین اسلام، دین سیاسی است.[11]
امام خمینی (رحمه الله) نیز در مبحث ولایت فقیه از کتاب «البیع اشاره به» به این نکته اشاره دارند که در احکام صرفاً عبادی همچون نماز و حج نیز وجوه سیاسی و اجتماعی مربوط به زندگی دنیا لحاظ شده است، ولی متأسفانه از اینگونه ابعاد و آثار ارزشمند عبادت غفلت ورزیدهاند. اگر مسلمانان بر رشد سیاسی و اجتماعی خود بیفزایند، بهراحتی بسیاری از مشکلات امت اسلامی را برطرف نمایند.[12]
تأکید بر وحدت مسلمین
ایشان در کتاب «شذرات المعارف»، یکی از علل بیماری مسلمین را عدم وحدت و افتراق ایشان دانسته و آن را موجب اضمحلال معاش و معاد مسلمانان میدانند.[13] امام نیز وحدت کلمه را رمز پیروزی مسلمین از صدر اسلام تا امروز میدانند و میفرمایند: «رمز پیروزی مسلمانان در صدر اسلام، وحدت کلمه و قوت ایمان بود و ما امروز به واسطه همین قدرت ایمان و وحدت کلمه برای قواى طاغوتى غلبه کردیم.»[14]
تأثیرپذیری امام خمینی در عرفان از مرحوم شاهآبادی
از شاگردان بارز مرحوم شاهآبادی در عرفان، امام خمینی (رحمه الله) میباشند که چنان مسحور سلوک ایشان میشوند که هیچگاه نام ایشان را بدون «روحی فداه» بر زبان و قلم نمیراندند و کمتر کسی را قابل مقایسه با آن بزرگ میشمردند.[15]
روحالله کسی نبود که پیش از برخورد با این روح لطیف در محضر بزرگی، زانوی ادب بر زمین نزده باشد یا عظمت روحی بزرگی را تجربه نکرده باشد. وی عرفان را نزد مرحوم میرزا علی اکبر حکمی یزدی و حاج عبدالحسن رفیعی قزوینی تتلمذ کرده بود و اولین ترشحات فکرش که با عنوان «شرح دعای سحر» گرد آمد، حاکی از آن است. تا نیمه این کتاب، فرازهایی به چشم میخورد که استناد به صحبتها و فرمودههای عارف عظیم حضرت آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی میکند.
تا اینکه یکی از رفقا، بزرگی را معرفی میکند و میگوید:
کسی را که دنبالش میگشتی به قم آمده. آقا روحالله برای دیدنش چقدر مشتاق است! میگوید در حوزه که بودم احساس مینمودم گمشدهای دارم که برای یافتن آن تلاش میکردم. روزی مرحوم حاج محمدصادق شاهآبادی به من گفت: اگر گمشدهات را میخواهی، در فلان حجره نشسته است. گفتم چه کسی را میگویی؟ گفت: حاجآقا شاهآبادی. به حجره رفتم و از ایشان تقاضا کردم که یک درس فلسفه با ایشان داشته باشم، اما زیر بار نرفتند. سرانجام راضی شدند. سپس گفتم: آقا من فلسفه نمیخواهم، گمشده من چیز دیگری است. عرفان میخواهم. سرانجام با اصرار من پذیرفتند تا عصر روزی که معین کرده بودند بروم و شروع کنم.
پس از دو سه جلسهای به جایی رسیدیم که دیدم نمیتوانم از استاد جدا شوم. ابتدا تنها در درس عرفانی ایشان حضور مییافتم، اما بعد به جلسههای اخلاقشان هم رفتم.[16]
طی هفت سال که امام محضر ایشان را درک کردند، غالباً تنها شاگرد عرفان ایشان، خود امام بودند. امام میفرمایند: «گاهی که زیاد میشدیم، سه نفر، ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان میخواندم.»[17]
حال چرا با روحیه شاگردپروری در آیتالله شاهآبادی، اینقدر کلاس عرفان ایشان خلوت است؟ شاید اسراری در این کلاس است که باید به اهلش گفت و امام اهل آن است. او میگوید و آقا روحالله سیراب میشود.[18] امام نیز خود میفرمایند: «من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیتالله شاهآبادی ندیدم. مرحوم شاهآبادی لطیفهای ربانی بود.»[19] و باز درباره ایشان میفرمایند: «اگر آیت الله شاهآبادی هفتاد سال هم تدریس میکرد، من در محضرش حاضر میشدم. چون هر روز حرف تازهای داشت.»[20] آیتالله شاهآبادی هم درباره امام میفرمایند: «من شاگردی دارم به نام روحالله که اگر به او تنها چند دقیقه درس بدهم، نمیگوید کم است و اگر چند ساعت هم درس بدهم، نمیگوید کافی است.»[21]
تربیت امام خمینی، کرامت آشکار و حقیقی و خاص آیتالله شاهآبادی است. امام، استاد خود را خوب شناخته است و رهایش نمیکند و آیتالله شاهآبادی هم از جام عشق به آن سرخوش شورانگیز بزم عشق، جرعهجرعه مینوشاند و او از خورشیدی درخشان، عارفی وارسته، با قلبی مالامال از خدا؛ حاکمی مقتدر، رهبری مدیر و مدبر که جز خدا از کسی نمیهراسد، میسازد! امام میفرمایند: «ایشان حق حیات روحانی به گردن من دارند که با دست و زبان از عهده شکرش برنمیآیم.»[22]
امام شاگرد و دستپرورده خاص آیت الله شاهآبادی، حقیقت «لا مؤثر فی الوجود الاّ الله» را درک کرده و دریافته بود که غیر از خدا، قدرتی در عالم مؤثر حقیقی نیست و اینچنین شاگردی، این مبارزه را از استاد خود به ارث برده و میداند که چه باید کند. چنین میگوید: «آیتالله شاهآبادی مسیر حرکت را برای من بیان کردند و فرمودند: تو انقلاب خواهی کرد و پیروز هم میشوی» و اینچنین است که این مبارزه همان انتقال معنوی استاد به شاگرد میشود.»[23]
امام هر وقت به تهران میآمدند با کمال حرص در نماز جماعت آقای شاهآبادی شرکت میکردند و غالب حرفهایی که در عرفان میزدند از آقای شاهآبادی بود. اینکه امام هر جا از ایشان یاد میکردند، جمله «روحی فداه» را میآوردند، از آنجا بود که آیتالله شاهآبادی هم هرگاه از استادشان آیتالله آخوند ملاکاظم خراسانی، کلامی بیان میکردند، بلافاصله این جمله «روحی فداه» را میآوردند. این نشان میدهد که هم معلم خوب تربیت کرده و هم شاگرد خوب دریافت کرده است.[24]
امام کسی است که اخلاقی درس میدهد، خودش هم مظهر اخلاق است و اگر استادش مبارز بود، خودش هم تا آخر ایستاد و این جامعیت و شاگرد ممتاز بودن، انتقال معنوی استاد به شاگرد است.[25] رابطه امام با آقای شاهآبادی به حدی از محبت رسیده بود که پدر عیال ایشان (آقای ثقفی که منزلشان در تهران بود)، میگفت: «من به روحالله میگفتم: تو برای زنت به تهران نمیآیی، تو برای شاهآبادی به تهران میآیی، بعد به سراغ زنت میآیی.»[26]
تأثیر تعالیم آیتالله شاهآبادی در آثار عرفانی امام
امام خمینی (رحمه الله) تقریباً در بیشتر کتب خود از درسهای آیتالله شاهآبادی الهام گرفته و بهنحوی از ایشان یاد میکنند. ایشان در تعلیقه خود بر «مصباح الانس» ابن فناری، چنین نوشتهاند: «قرائت این کتاب شریف را نزد شیخ عارف کامل، استاد خود در معارف الهیه حضرت میرزا محمدعلی شاهآبادی اصفهانی (دام ظلّه) در ماه رمضان 1350ق آغاز کردم.» سپس در صفحه 44 از دستنوشته این اثر چنین ذکر شده است: «تا اینجای کتاب را نزد شیخ عارف کامل خود، شاهآبادی (روحی فداه) خواندم؛ زیرا ایشان به تهران رفتند و من محروم از فیض ایشان شدم.»[27]
همچنین در بسیاری از احادیث کتاب گرانقدر «چهل حدیث» اشاره به سخنان استاد خویش دارند که به حسب شاهد برگفتار، به مواردی اکتفا میکنیم:
- درباره عوامل سلب اراده میگویند: استاد معظم ما (دام ظله) میفرمودند: «بیشتر از هرچه گوش کردن به تغنیات، سلب اراده و عزم از انسان میکند.»[28]
- انسان، همیشه عاشق چیزی است که ندارد و به دست او نیست و این فطرتی است که مشایخ عظام و حکمای بزرگ اسلام خصوصاً استاد و شیخ ما در معارف الهیه، آقای میرزا محمدعلی شاهآبادی به آن، کثیری از معارف الهیه را ثابت میفرمایند.[29]
- شیخ استاد ما (دام ظلّه) میفرمودند: «میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعی، قدم نفس و قدم حق است.»[30]
- به قول شیخ بزرگوار ما: «شیطان، سگ درگاه خدا است. اگر کسی با خدا آشنا باشد، به او عوعو نکند و او را اذیت ننماید.»[31]
- شیخ جلیل ما، شاهآبادی میفرمودند: «تعییر به کافر نیز در قلب نکنید، شاید نور فطرتش او را هدایت کند و این تعییر، شما را منجر به سوءعاقبت کند.»[32] (32) و در جایی دیگر میفرمودند: «هیچوقت لعن شخص نکنید، گرچه به کافری باشد که ندانید از این عالم چگونه منتقل شده، مگر آنکه ولیّ معصومی از حال بعد از مردن وی اطلاع دهد؛ زیرا ممکن است در وقت مردن مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی کنید.»[33]
- مرحوم شاهآبادی هفت لطیفه وجود آدمی را چنین شمارش کردهاند: «نفس، عقل، قلب، روح، سر، خفیّ و اخفی.»[34] (34)
- شیخ ما میفرمود اگر محبت دنیا صورت قلب انسان گردد و انس به او شدید شود، در وقت مردن که برای او کشف شود که حق تعالی او را از محبوبش جدا میکند و مابین او و مطلوباتش افتراق میاندازد، با سخطناکی و بغض به او، از دنیا میرود. شیخ بزرگوار ما از پدر خود نقل میکردند که در اواخر عمر وحشتناک بود از برای محبتی که به یکی از پسرهای خود داشت و پس از اشتغال چندی به ریاضت، از آن علاقه راحت شد و خشنود گردید و به دار سرور انتقال پیدا کرد.»[35]
- شیخ شاهآبادی میفرمودند مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر از آیه «یا ایها الذین اَمنوا ولتنظر…» تا آخر سوره با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغالبال است، خیلی در اصلاح نفس مؤثر است. نیز برای جلوگیری از شر نفس و شیطان، دوام بر وضو را سفارش میفرمودند و میگفتند: «وضو به منزله لباس جُندی است و از قادر ذوالجلال با تضرع و زاری و التماس بخواه که تو را توفیق دهد در این مرحله و تو را یاری فرماید در حصول ملکه تقوا.»[36]
- شیخ میفرمودند: «پس از آنکه آن وجود مبارک (پیامبر صلیاللهعلیهوآله) مدتی دعوت فرمود و مؤثر واقع نشد آنطوری که حضرت مایل بود.، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد، مدت ده سال. تا آنکه قدمهای مبارکش ورم کرد. آیه نازل شد که خود را مشقت مده، تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در مردم است.»[37]
- امام خمینی (رحمه الله) در کتاب «اسرار الصلوة» نیز از فرمایشهای آیتالله شاهآبادی بهرهمند گشته و درباره عبودیت از ایشان چنین نقل میفرمایند: «جمیع عبادات، سرایت دادن ثنای حق جلّت عظمته است تا نشئه ملکیه بدن و چنانچه از برای عقل حظّی از معارف و ثنای مقام ربوبیت است، و از برای قلب حظّی است، و از برای صدر حظّی است، از برای ملک بدن نیز حظّی است که عبارت است از همین مناسک. پس روزه، ثنای حق به صمدیت و ظهور و ثنای او به قدوسیت و سبوحیت است، چنانچه نماز که احدیت جمعیه و جمعیت احدیه دارد، ثنای ذات مقدس است به جمیع اسماء و صفات.»[38]
- ایشان در «رشحات البحار» نیز میفرمایند: «بهترین کلام و شیرینترین آن در کام من همان نسبت عبودیت است که میگویی اشهد انّ محمداً عبده و رسوله.»[39]
- حضرت امام (رحمه الله) در میان استادان خود، احترام خاص برای استاد عرفانش، مرحوم شاهآبادی قائل بود و در تألیفات عرفانیشان از مرحوم شاهآبادی غالباً به عنوان شیخ عارف کامل، شاهآبادی (روحی فداه) یاد میکند.[40]
- شیخ شاهآبادی درباره صفات مندرج در دعای سحر میفرمودند: «آنچه از اسماء بر وزن فَعول و فعیل باشد، از اسماء ذات است؛ چون دلالت دارد بر آنکه ذات، معدن آن اسم است.» ایشان اصطلاحی داشتند که میفرمودند: «صیغههای معدنی». بنابراین بسیاری از اسماء که در تحقیق شیخ کبیر «محییالدین عربی» از اسماء، صفت و فعل هستند، به نظر شیخ ما شاهآبادی، از اسماء ذات خواهند بود.[41]
- شیخ عارف کامل، شاهآبادی میفرمودند: «ولایت در این حدیث (که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، روزه و… یکی هم ولایت است[42]) با فتحه «واو» است که به معنی دوستی است و اما ولایتی که یکی از ارکان دین و بلکه اصل دین و کمال آن است، ولایت با کسره (واو) است.»[43]
در اینجا به ذکر این نمونهها اکتفا کرده و اینها را گواه صادقی میگیریم بر ارادت خاص امام خمینی (رحمه الله) نسبت به استاد عرفان خویش، آیتالله شاهآبادی.
منابع تحقیق :
– آسمانی (شرح زندگانی حضرت آیت الله میرزا محمدعلی شاهآبادی رحمه الله)، هیئت تحریریه مؤسسه فرهنگی مطالعاتی شمس الشموس، پاییز 1383
– آشتیانی، جلالالدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، مؤسسه انتشارات امیرکبیر تهران، 1370
– امام خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی
– جوادی آملی، عبدالله، بنیان مرصوص، نشر اسرا
– ستوده، امیررضا، پا به پای آفتاب، ج 3
– شاهآبادی، محمدعلی، رشحات البحار
– شاهآبادی، محمدعلی، شذرات المعارف
– صحیفه نور، ج 4، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
– عارف کامل، استاد عرفان امام خمینی (رحمه الله)، مرحوم میرزا محمدعلی شاهآبادی، بنیاد علوم و معارف اسلامی، بهار 1382
– محمدی، محمدعلی، آسمان عرفان، تهران، شرکت چاپ و نشر بینالملل، زمستان 1385
– موسوی خمینی، روح الله، آداب نماز (اسرار الصلوة)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)
– همان، تعلیقه علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)
– همان، چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (رحمه الله)، زمستان 1373
– همان، شرح دعای سحر، ترجمه احمد فهری، انتشارات علمی و فرهنگی
– همان، مصباح الهدایه، مؤسسه نشر آثار امام
منبع مقاله: گروه نویسندگان؛ (1387)، حدیث عشق و فطرت، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ دوم
نویسنده: معصومه ذبیحی[44]
[1] شاهآبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص161
[2] جوادی آملی، ص6
[3] همان، ص 370
[4] همان، ص 155-159
[5] شاهآبادی، شذرات المعارف، شذره 6، ص 132
[6] همان، رشحات البحار، کتاب الایمان و الرجعه، ص 9
[7] جوادی آملی، ص 95
[8] موسوی خمینی، شئون و اختیارات ولی فقیه، ص 59
[9] شاهآبادی، رشحات البحار، کتاب قرآن و عتره، ص 33
[10] جوادی آملی، ص 415
[11] شاهآبادی، شذرات المعارف، شذره 2، ص 44
[12] ترجمه مبحث ولایت فقیه، ص 19
[13] شاهآبادی، شذرات المعارف، شذره 1، ص 5
[14] موسوی خمینی، صحیفه نور، ج 4، ص 36
[15] ستوده، پابهپای آفتاب، ج 3، ص 256
[16] همان، ج 3، ص 253
[17] عارف کامل، ص 6
[18] آسمانی، ص 25
[19] عارف کامل، ص 54
[20] همان، ص 26
[21] محمدی، ص 71
[22] آسمانی، ص 58
[23] همان، ص 117
[24] همان، ص 171
[25] همان، ص 172
[26] همان، ص 175
[27] موسوی خمینی، تعلیقه علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 251
[28] همان، چهل حدیث، ص 8
[29] همان، ص 20
[30] همان، ص 45
[31] همان، ص 52
[32] همان، ص 67
[33] همان، ص 456
[34] شاهآبادی، رشحات البحار، کتاب الانسان و الفطره، ص 23
[35] موسوی خمینی، چهل حدیث، ص 124
[36] همان، ص 208
[37] همان، ص 352
[38] موسوی خمینی، اسرار الصلوة، ص 12-13
[39] شاهآبادی، رشحات البحار، ص 38
[40] موسوی خمینی، شرح دعای سحر، ص 6
[41] همان، ص 104
[42] بنی الإسلام علی خمس، علی الصّلاة و الزّکاة و الصّوم و الحجّ و الولایة، و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة (الکافی، شیخ کلینی، ج 2، ص 18، باب دعائم الاسلام، ح 5، طبع اسلامیه)
[43] موسوی خمینی، شرح دعای سحر، ص 75
[44] دکترای عرفان اسلامی، مدرس حوزه و دانشگاه
نظرات