ولادت و دوران تحصیل اصفهان که به نصف جهان مشهور است و در این سالها عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام را نیز یدک کشیده است، از دیرباز میزبان نخبگان و علمای بزرگی بوده است. آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی یکی از همین چهرههای درخشان مذهبی و معنوی ایران و جهان اسلام است که در سال 1292ق، […]
- ولادت و دوران تحصیل
اصفهان که به نصف جهان مشهور است و در این سالها عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام را نیز یدک کشیده است، از دیرباز میزبان نخبگان و علمای بزرگی بوده است. آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی یکی از همین چهرههای درخشان مذهبی و معنوی ایران و جهان اسلام است که در سال 1292ق، برابر با 1253ش، در این شهر چشم به جهان گشود.
دوران کودکی و نوجوانی این عالم بزرگوار، به مانند اغلب چهرههای سرشناس و تأثیرگذار اسلام، در مکتب تعلیم و تربیت پدر بزرگوارشان گذشت. او نخست نزد پدر مقدمات علوم را فراگرفت و سپس از محضر برادر بزرگتر خود، آیتاللهالعظمی شیخ احمد بیدآبادی، کسب فیض داشت.
در کنار خانواده، ضمیر جستجوگر و تشنۀ معرفت آیتالله شاهآبادی از چشمۀ دانش و معنویت دیگر علمای اصفهان هم در زمان نوجوانی سیراب گشت. ایشان در اصفهان از محضر درس علامه میرزا محمدهاشم چهارسوقی نیز بهره گرفت. همچنین علوم ریاضی را از آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ آموخت. سپس در سال 1304ق، برابر با 1265ش، در سن دوازده سالگی همراه با برادر خود، آقا میرزا علی محمد الشریف، و پدر خود، آیتالله میرزا محمدجواد، به تهران آمد.
- مهاجرت به تهران
حضور در تهران فرصتی بود تا چندین سال به تحصیل فقه و اصول نزد آیتالله میرزا حسن آشتیانی، صاحب کتاب شرح رسائل، که از شاگردان میرزا شیخ انصاری بود بپردازد. همچنین فلسفه را نزد میرزا ابوالحسن حکیم، مشهور به میرزای جلوه، که یکی از حکمای اربعه بود، و عرفان را نزد میرزا هاشم گیلانی فرا گرفت. در سال 1310ق، برابر با 1271ش، یعنی حدود 18سالگی به درجۀ اجتهاد رسیدند و از اساتید خود نیز اجازۀ اجتهاد گرفتند.
آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی حدود بیست سال داشت که پدربزرگوار ایشان رحلت نمود. این عالم بزرگوار در طول اقامت خود در تهران، که حدود شانزده سال به طول انجامید، همچنان به اشتغالات علمی ادامه دادند، تا اینکه با انتشار کتاب جدیدالتألیف کفایة الاصول، که مبانی تازهای از اصول فقه در آن مطرح گردیده بود، تصمیم میگیرند به نجف اشرف عزیمت نموده و با مؤلف این کتاب گرانقدر، یعنی آخوند ملا محمدکاظم خراسانی، نیز آشنا شده و از محضر ایشان نیز بهره بگیرند.
- تشرف به نجف
حدود سال 1320 به قصد تشرف به نجف اشرف، ابتدا به اصفهان رفته و در سال 1322 در سن 30سالگی به همراه والدۀ مکرمهشان عازم نجف اشرف شدند. در این سفر خانوادۀ خود ایشان و ابوالزوجهشان نیز همراه ایشان بود. در نجف علاوه بر استفاده از محضر درس آخوند خراسانی (صاحب کفایه)، از محضر درس مرحوم شیخ فتحالله شریعت اصفهانی، مشهور به شیخالشریعه، و مرحوم آیتالله میرزا حسین خلیلی تهرانی نیز استفاده کرد.
ایشان در طول اقامت خود در نجف، دو دوره درس کفایه مرحوم آخوند را، که هر دورۀ آن حدود سه سال و نیم طول میکشید گذراند. بالاخره پس از حدود هفت سال اقامت ایشان در نجف اشرف، آخوند خراسانی از دنیا رحلت میکند. این رحلت مرحوم آخوند درست در صبح همان روزی است که آیتالله شاهآبادی قصد داشت به ایران مراجعت کند تا با استبدادی که به لباس مشروطیت ظاهر شده بود مخالفت نماید.
اگرچه این رحلت غیر مترقبه خود جای بسی درنگ دارد که در این مختصر امکان بحث آن نیست، به هر حال آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی که پس از فوت مرحوم آخوند، حوزۀ نجف را دچار یک نابسامانی میدید، به سامرا رفته و ضمن آنکه در محضر درس آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) حضور مییابد، خود نیز به تدریس فقه و اصول فلسفه میپردازد و حوزه درسی ایشان از قویترین حوزههای درسی سامرا میگردد.
لازم به تذکر است که مرحوم آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی اجازات اجتهاد متعددی از اساتید معظم خود داشتند، لکن مدتی بعد در تهران، به هنگامی که شخصی جهت ثبوت اجتهاد ایشان تقاضای رؤیت این اجازات را مینماید، ایشان تمام این اجازات را به دست خود و در پیش روی وی از بین میبرند و به او میگویند: «اجتهاد در سینۀ من است، نه در این کاغذها.» این خود حاکی از استقلال روحی و اعتماد به نفس ایشان است که اساساً هیچگونه اتکائی به این اجازات نداشته و جهت اثبات شخصیت علمی خود، غنی از ارائۀ اینگونه مدارک بودهاند، اگرچه ارزشهای معنوی این اجازات و تصدیقات برای هیچکس قابل انکار نیست. البته اجازۀ اجتهاد آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی (میرزای دوم) به آیتالله شاهآبادی، که در جای دیگری نگهداری میشده، محفوظ مانده است.
- مراجعت به ایران
آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی پس از حدود یک سال اقامت در سامرا تصمیم به مراجعت به ایران میگیرند، لکن با مخالفت شدید اساتید حوزههای نجف و سامرا مواجه میشوند. مخصوصاً مرحوم آیتالله میرزای شیرازی، ممانعت شدیدی از مراجعت ایشان میکردند و به ایشان میگفتند که ماندن در اینجا بر شما واجب است. علمای عراق آیتالله شاهآبادی را از آمدن به ایران منع میکردند و تعبیر بعضی از اساتیدشان این بوده است که میگفتند اگر شما عراق را ترک کنید، در حوزه خلأ به وجود میآید. بدین ترتیب از طرفی علمای عراق و مخصوصاً آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی مانع مراجعت ایشان به ایران میشدند، و از طرفی اقامت در عراق برای ایشان بیش از این ممکن نبود. ظاهراً علت آن هم اصرار بیش از حد مادرشان مبنی بر دیدار از دیگر فرزندانشان که در ایران اقامت داشتند بوده است و به همین خاطر هم، منزل را به تعبیر آیتالله شاهآبادی مبدل به دارالبکاء کرده بودند.
بدین جهت آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی تصمیم میگیرد بدون اینکه کسی متوجه شود عراق را ترک گویند. لذا اثاثیۀ منزل را جمعآوری کرده و اسباب سفر را مهیا میکنند. ولی درست چند ساعت قبل از حرکتشان، میرزای شیرازی، که به وسیلهای از این قضیه مطلع شده بود، به منزل ایشان میآید و مجدداً ماندن در عراق را به ایشان تکلیف میکند و در حالی که عصایش را به زمین میزند میفرماید: «میرزا محمدعلی! رفتن از عراق بر تو حرام است.» ولی آیتالله شاهآبادی که به جهت بیتابی مادرشان هیچگونه امکانی برای اقامت در آنجا نداشتند، در پاسخ میرزا میگویند: «تکالیف، فرع قدرتند و هماکنون برای من اقامت در عراق مقدور نیست.» و به این ترتیب ایشان در حدود سال 1330ق، یعنی پس از حدود هفت سال اقامت در نجف و حدود یک سال اقامت در سامراء، به ایران مراجعت میکنند، در حالی که به میرزای شیرازی قول مراجعت به عراق در اولین فرصت ممکن را میدهند.
- چرا مهاجرت دوباره به تهران؟
آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی در طول مسیر مراجعت خود به برفهای سنگین منطقۀ کوهستانی غرب ایران برخورد کرده و لذا حدود شش ماه در آنجا معطل میشوند. بالاخره با مشکلات زیادی خود را به اصفهان میرسانند و پس از اقامت کوتاهی در اصفهان، به اصرار جمعی از متدینین به سوی تهران حرکت نموده و به دلیل سکونت در خیابان جمهوری اسلامی (شاهآباد سابق) معروف به شاهآبادی میگردند. ایشان پس از ورود به تهران، مدتی در منزل خود به اقامۀ نماز جماعت میپردازند، ولی پس از مدتی در مسجد سراج الملک (مسجد سراج الملک کوچک واقع در خیابان ملت) اقامۀ نماز میکنند.
آیتالله العظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی حدود هفده سال در تهران اقامت کردند و در این مدت به تبلیغ دین و اشاعۀ مذهب و مبارزه با نظام جور، از طریق سخنرانیها و جلسات درس و بحث پرداختند. در این مورد تعبیر حاج آقا بزرگ تهرانی این است که «و کان قائماً بوظائف الشّرع». لازم به تذکر است که مبتکر تشکیل هیئتهای مذهبی در منازل نیز مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی بوده است. این هیئتها در تبلیغ و ترویج معارف اسلامی و همچنین مبارزات سیاسی، نقش مهم و بهسزائی ایفا کردند. ایشان در این هیئتهایی که تشکیل دادند، شرکت کرده و معارف و مسائل سیاسی را مطرح میکردند. بعدها در جلسات این هیئتها، بسیاری از ائمۀ جماعات اجتماعی کردند و سخن میگفتند.
آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی قبل از آنکه رضاخان به قدرت برسد و زمام سلطنت را به دست بگیرد، او را خوب شناخته بود و استبداد رأی او را خوب درک کرده بود. این زمانی بود که رضاخان با پای برهنه در جلو دستههای سینهزنی به عزاداری میپرداخت و خاک و گل بر سر و صورت خود میریخت و مرتباً به دستبوس علما و مراجع وقت میرفت. این اعمال ریاکارانۀ او بسیاری از علمای بزرگ و مبارز آن زمان را نیز تحت تأثیر قرار داده بود.
این تظاهر رضاخان به اسلام و قرآن به حدی بود که شهید آیتالله سید حسن مدرس نیز در ابتدا پی به ماهیت جنایتکارانۀ وی نبرده بود و امید به اصلاح وی و رفع معایبش داشت. حتی آیتالله مدرس در یکی از جلسات دورۀ چهارم مجلس شورای ملی در سال 1340ق دربارۀ رضاخان (که در آن هنگام، وزیر جنگ احمدشاه قاجار بود) فرموده بود: «عقیدۀ من در باب وزیر جنگ این است که منافعش اساسی و مضارش فرعی است. بایستی سعی کرد که مضارش رفع شود تا منافعش عائد مملکت گردد.»
ولی مرحوم آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی در همان وقت، قلدری و بیشعوری او را شناخته بود و لذا کراراً به آیتالله سید حسن مدرس میفرمود: «این مردک الآن که به قدرت نرسیده است اینچنین به دستبوس علما و مراجع میرود و تظاهر به دینداری میکند و از محبت اهل بیت دم میزند، لکن به محض آنکه به قدرت رسید به همۀ علما پشت میکند و اول کسی را هم که لگد میزند خود شما هستید.»
و اینچنین هم شد و دیدیم که بالآخره پس از آنکه به قدرت رسید چه کرد و به روز اسلام و مسلمین چه آورد و با روحانیت چه مخالفتها کرد، تا آنجا که رضاخان برای آنکه اساس روحانیت را از بین ببرد به هیچکس اجازۀ روحانی شدن نداد و فقط تعداد محدود و معینی را مجاز به ملبس شدن به لباس مقدس روحانیت دانست که آنها هم بایستی از جانب دولت، اجازۀ کتبی داشته باشند. و چه بسیار بودند روحانیانی که در آن زمان از لباس روحانیت بیرون آمدند. اما در همان وقت، آیتاللهالعظمی شاهآبادی سعی میکرد که فرزندان خود را به این لباس مقدس درآورد و در همین مسیر بود که هفت تن از اولاد این فقیه مبارز، ملبس به این لباس شریف گردیدند که این خود یکی از طرق مبارزه با حکومت وقت تلقی میگردید.
به هر حال، آیتالله سید حسن مدرس، این اسوۀ مبارزه و جهاد، نیز که با گذشت زمان پی به ماهیت کثیف و جنایتکارانۀ رضاخان برد و امیدش به اصلاح وی به یأس مبدل گشت، علیه او علم مخالفت برافراشت و مبارزۀ بیامان خود را با آن دیکتاتور قلدر آغاز کرد و نهایتاً در همین راه به شهادت رسید. یادش گرامی باد و راه خونینش پر رهرو باد.
به هر ترتیب، آیتاللهالعظمی شاهآبادی، که از ابتدا رضاخان را میشناخت، در طول اقامت مجدد خود در تهران نیز لحظهای از مبارزه بازنایستاد. این امر خود از نکات بسیار ارزشمند زندگانی این فقیه و عارف بزرگ است که ایشان هم در بُعد فقه و عرفان در حد نهایت و کمال بود، هم در بُعد مبارزه و جهاد. به این نکتۀ دقیق نیز امام خمینی چنین اشاره فرمودهاند: «مرحوم آیتالله شاهآبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و عارف کامل بودند، یک مبارز به تمام معنا هم بودند.»
آری، در طول تاریخ چه بسیار بودهاند افرادی که اگر در مسیر فقه و عرفان به مرحلهای عالی رسیدهاند، در پی مبارزه با نظامهای جائر و ستمکار نبودهاند و اگر در مسیر مبارزه با جور و ستم بودهاند، از «فقاهت» و «معرفت الله» توشهای نبردهاند. لکن فقیه متقی و عارف کامل، آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی (رضوان الله تعالی علیه)، در بعد مبارزه و جهاد نیز از جمله مبارزان و مجاهدان شاخص به شمار میرود.
- تحصن 11 ماهه در حرم حضرت عبدالعظیم
یکی از موارد مبارزات این فقیه عارف، در قضیۀ تحصن در حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) متجلی گردیده است، که در اعتراض به جنایات بیش از حد رضاخان صورت گرفت. در این تحصن که حدود یازده ماه به طول انجامید، مرحوم حجتالاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد قمی، معروف به «حجت الاسلامی»، و یکی دیگر از علمای آن زمان ایشان را همراهی میکردند. این عالم بزرگوار، که متأسفانه نامشان فراموش گردیده است، مدت سه ماه و مرحوم حجت الاسلامی مدت شش ماه در این تحصن همراه ایشان بودند. لازم به تذکر است که مدتی قبل از آغاز این تحصن، حدود هفتاد نفر از روحانیان تهران با ایشان همقسم شده بودند که در این تحصن ایشان را همراهی کنند، لکن اکثراً در روز و شب قبل از تحصن به منزل آیتاللهالعظمی شاهآبادی آمدند و هر کدام عذری را مطرح کرده و آیتالله شاهآبادی هم آنان را در این امر آزاد میگذاشت و عذر آنان را میپذیرفت.
آیتاللهالعظمی شاهآبادی در تمام مدت یازده ماه ایام تحصن خود در حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) به عناوین مختلف علیه حکومت وقت تبلیغ میکردند. ایشان در یک دهه عاشورای همان ایام در صحن مطهر امامزاده حمزه (علیهالسلام) که همهساله تعزیهخوانی برگزار میشد، مانع تعزیه شده و مجلس را به مجلس وعظ و موعظه تبدیل کردند. ایشان شخصاً در آن مجلس تمام دهه را به منبر رفته و جالب آن است که در هر جلسه یک موضوع را سه مرتبه تکرار مینمودند و بالاخره در آخرین جلسه از سخنرانی خود چنین فرمودند: «خدایا تو شاهد باش که من به علمای اعلام در نجف اشرف و قم و مشهد و اصفهان و سایر بلاد نوشتم و بر آنان حجت را تمام کردم و در این ده شبانهروز هم ـ اگر این مرتبه را بگویم ـ جمعاً سی مرتبه گفتهام، و برای اقشار مختلفه نیز اتمام حجت کردم که این چاروادار (رضاخان) با من دشمنی و عناد ندارد، این با قرآن و اسلام مخالف است و چون من و امثال من را حامی و حافظ اسلام و قرآن میداند مخالفت میکند. اگر به او مهلت داده شود، اسلام و قرآن را در این مملکت از ریشه خشک خواهد کرد.»
به هر جهت، پس از حدود یازده ماه، جمع کثیری از علمای تهران و دیگر بلاد ایران به حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) رفته و از آیتاللهالعظمی شاهآبادی دعوت میکنند که به تحصن خود خاتمه دهند. البته این امر پس از به قدرت رسیدن کامل رضاخان و حاکمیت مطلق او بود و آیتالله شاهآبادی نیز که ادامۀ تحصن را مؤثر در امر مبارزه نمیدید، با این درخواست علمای ایران موافقت میکند، ولی شرط آن را ترک کردن تهران و خارج شدن از مرکز ظلم و جور دانستند. به فاصلۀ کمی پس از خاتمۀ تحصن و رجوع به تهران، عزم سفر به سوی قم میکنند تا در جوار مرقد مطهر حضرت معصومه (سلاماللهعلیها)، به تربیت علمایی بپردازند که در آیندهای نه چندان دور، این مبارزات را ادامه داده و تا سرنگونی ظلم و جور و محو باطل و اعتلای کلمۀ حق، از پای ننشینند و حرکتی را که به سبب شرایط زمان ناتمام مانده بود به مقصد رسانیده و انشاءالله حکومت و ولایت را در جامعه به صاحب اصلی آن، حضرت بقیة الله الاعظم اَرواحنا لِتُراب مَقدَمِهِ الفِداء بسپارند.
- ورود به قم و تعلیم و تربیت
همانطور که قبلاً نیز ذکر شد، آیتالله میرزا محمدتقی شیرازی به هنگام مراجعت آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی به ایران از ایشان قول میگیرند که در اولین فرصت ممکن دوباره به عراق مراجعت نموده و مجدداً در آن حوزه به فعالیت علمی مشغول شوند، اما بنا به عللی این امر برای آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی فراهم نمیشود. تا آن که مرحوم آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ مؤسس حوزۀ علمیۀ قم ـ در بیست و چهارم ماه رجب سال 1340 به اصرار علمای قم و مخصوصاً مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدتقی بافقی، جهت تأسیس حوزۀ علمیۀ قم به این شهر آمدند تا مضمون احادیث و روایاتی که در آنها قم مرکز علم خوانده شده است، توسط ایشان عینیت پیدا کند و این شهر مقدس مبدل به دارالعلم شود. آیتالله شاهآبادی نیز، که حضور در حوزههای علمی و دینی نهایت آرزویشان بوده است، تصمیم میگیرند که به قم بروند و در حوزۀ نوپا و جدیدالتأسیس قم به اشتغالات علمی بپردازند. لذا در سال 1347ق (1307ش) به قم عزیمت نموده و به تربیت طلاب و فضلای حوزه همت گماشتند.
برجستهترین شخصیتی که از انوار علوم ربانی این عارف کامل اقتباس کرده و از برکات انفاس قدسیهاش توشهها برگرفته، رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و مرجع تقلید شیعیان جهان، حضرت امام خمینی بودند که درتمام مدت اقامت آیتاللهالعظمی شاهآبادی در قم ـ یعنی حدود هفت سال ـ از محضر ایشان کسب علم نموده و در رشتۀ عرفان از ایشان بهره گرفته و استفاده کردهاند. در اینجا بیمناسبت نیست قبل از آنکه نام بعضی دیگر از شاگردان ایشان را ذکر نماییم، نحوۀ آشنایی امام خمینی با آیتاللهالعظمی شاهآبادی را از زبان خود حضرت امام بشنویم.
امام خمینی چنین میفرمایند: «من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاهآبادی با ایشان آشنا شدم، از مدرسۀ فیضیه به دنبال ایشان آمدم و اصرار میکردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمیکردند، تا به گذر عابدین رسیدیم و بالآخره ایشان که فکر میکردند من فلسفه میخواهم قبول کردند، ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خواندهام، عرفان میخواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن، و من باز هم اصرار کردم تا بالآخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.» سپس امام امت در جواب این سؤال که آیا در این مدت تنها بودید، فرمودند: «من همهاش را بودم، دیگران هم میآمدند و میرفتند.»
یکی دیگر از افرادی که از محضر درس آیتالله شاهآبادی استفاده بردهاند مرحوم آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی است که مدتها در بحث سیر و سلوک ایشان شرکت داشته و از ایشان اجازۀ نقل روایت نیز دارند. همچنین در اینجا میتوان از مرحوم آیتاللهالعظمی حاج میرزا هاشم آملی نام برد که مدتها دربحث فقه و اصول و فلسفه و عرفان ایشان شرکت داشته و در تهران و قم از محضر این بزرگوار استفاده فرمودهاند. مرحوم آیتالله حاج میرزا محمد ثقفی تهرانی ـ پدر همسر حضرت امام خمینی ـ نیز از محضر درس ایشان استفاده میکردهاند. همچنین مرحوم آیتالله حاج سید حسن احمدی، داماد بزرگ آیتاللهالعظمی شاهآبادی، هم در درس ایشان شرکت مینمودهاندو از ایشان نیز اجازۀ اجتهاد دارند.
- اقامت مجدد در تهران و اوجگیری مبارزات
آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی در اثر اصرار بیش از حد مردم تهران، که به طور دستهجمعی به قم آمده و از ایشان تقاضای مراجعت به تهران میکردند، در سال 1354ق (1314ش)، پس از حدود هفت سال اقامت در قم، به تهران مراجعت کردند. ایشان در ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله واقع در بازار چهل تن و پس از آن در شبستان مسجد جامع، که در آن موقع تبدیل به انبار گردیده و متروک بود، اقامۀ نماز جماعت فرمودند تا بهتدریج مسجد جامع تهران آباد گردید. ایشان در مدت اقامت خود در تهران، آن مسجد را پایگاه ترویج دین و تدریس فقه و اصول و فلسفه و حکمت قرار داده و نیز از آن به عنوان سنگر مبارزه با رضاخان قلدر استفاده میکردند. همانطور که ذکر گردید آغاز مبارزات و مخالفتهای آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی با احمدشاه و رضاخان به دوران اقامت قبلی ایشان در تهران (1330 تا 1347ق) برمیگردد، ولی اوج مبارزات این فقیه مبارز به هنگام اقامت مجدد ایشان در تهران بوده است. ایشان از معدود افرادی بود که در تهران با قاطعیت در برابر رضاخان ایستاد و در شرایطی که رضاخان تمام مساجد و منابر را تعطیل کرده بود، هیچگاه مسجد و منبر و سخن گفتنشان قطع نشد.
شهید آیتالله حاج شیخ مهدی شاهآبادی دربارۀ مبارزات مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی چنین میفرمود:
وقتی که رضاخان دستور داد منبر را از مسجد ایشان ـ مسجد جامع ـ بردارند تا بدینوسیله مانع سخنرانی ایشان شود، ایشان دست از سخنرانی برنداشت و به طور ایستاده سخنرانی میکرد و به نظام فاسدی که حاکم بر جامعه بود اعتراض مینمود. یک بار که مأموران برای دستگیری ایشان به مسجد آمدند، چون با کفش وارد مسجد شده بودند، ایشان آنچنان به مأموران پرخاش نمود که همگی آنها ترسیدند و از مسجد بیرون رفتند. پس از آنکه ایشان از مسجد خارج شدند تا به طرف منزل خودشان بروند، مأموران به دنبال ایشان راه افتادند و از ایشان میخواستند که به همراه مأموران به کلانتری برود، ولی ایشان با همان لهجۀ اصفهانی خود به مأموران میفرمود: «برو به بزرگترت بگو بیاد.» بالآخره وقتی که مسیر آنها به جایی رسید که راه منزل ایشان از راه کلانتری جدا میشد، ایشان ناگهان دستشان را به طرف مأموران آوردند و چند بار فریاد زدند: «بگیرید مرا، میگویم مرا بگیرید!» مأموران آنچنان از این عمل ایشان رعب و وحشت در دلشان افتاد که چند قدم عقب رفتند و بالآخره بدون آنکه بتوانند کوچکترین عکسالعملی از خود نشان بدهند، مراجعت کردند.
آری، آیتاللهالعظمی شاهآبادی هیچگاه دست از بیان کلمۀ حق نکشید و جنایات رضاخان را در هر زمان و مکانی که فرصت مییافت بازگو میکرد و در منابر خود بر این جمله که «اسلام از وجود دولت وقت در خطر است» تکیه میفرمود. همیشه به اصل و ریشۀ این نظام فاسد، یعنی رضاخان قلدر، حمله میکرد. درست در همان زمانی که بعضی از به اصطلاح مبارزان، به جای اعتراض به ریشۀ فساد به شاخ و برگهای آن میتازیدند، آیتاللهالعظمی شاهآبادی سرچشمۀ تمامی انحرافات را مورد حمله قرار میداد؛ همانگونه که امام خمینی (ره) نیز در تمام مدت مبارزات خود، شاه را منشأ فساد و انحراف دانسته و لبۀ تیز حملات خود را به سوی شاه و اربابش آمریکا نشانه رفته بودند. آیتاللهالعظمی حاج میرزا هاشم آملی دربارۀ مبارزات استاد خود چنین میفرمایند: «آیتاللهالعظمی شاهآبادی از آن خبیث ازل و ابد ـ رضاخان ـ تعبیر میکرد به قاطرچی و چاروادار، و در سخنرانیهای خود هم به همین گونه از او یاد مینمود.»
- مقام علمی، زندگی عملی و سیرۀ اخلاقی
در بیان عظمت شخصیت علمی این عالم جلیلالقدر، ابتدائاً به سخنان آیتالله میرزا هاشم آملی اشاره میکنیم. ایشان میفرمودند: «آیتاللهالعظمی آقای میرزا محمدعلی شاهآبادی، استاد معظم ما و مردی فقیه و اصولی و فیلسوف و عارف بودند. حقیر در تهران، مدت مدیدی محضر ایشان افتخار تلمذ داشتم. شروع درس ما خدمت ایشان ریاض و فصول بود، یعنی بعد از لمعتین به ریاض و فصول رجوع کردیم. در قم هم مدت چهار پنج سال خدمت ایشان فلسفه و عرفان تلمذ کردیم.»
سپس حضرت آیتاللهالعظمی آملی برای آنکه تسلط فوقالعاده استادشان در فقه و اصول را بیان نمایند، توضیحی پیرامون این دو کتاب بیان میفرمایند و میگویند: «بپرسید از اهلش. کتاب ریاض و کتاب فصول، مشکلترین کتابی است که الآن هست و از کتب بسیار مشکل علمی است. کسی که بتواند ریاض و فصول را خوب بگوید، او ماهر در فقه و اصول است. آنقدر این دو کتاب دارای اهمیت است که کتابی در وجه تأملهای کتاب ریاض نوشتهاند. مرحوم آیت الله العظمی شاه آبادی از آن کتاب هم بهتر وجه تأملها را بیان میفرمودند.»
سپس ایشان ادامه میدهند که: «متأسفانه هماکنون اینگونه کتب در حوزههای علمیه به فراموشی سپرده شده است و به خاطر مشکل بودن آنها کمتر کسی به تحصیل و تدریس آنها میپردازد.» مرحوم آیتالله آملی سپس ادامه میدهند: «ایشان مهارتشان تنها در فلسفه و عرفان نیست. مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه است. لکن فقه و اصول ایشان را آن جنبۀ عرفان ایشان مستور کرد و سبب شد که معروفیت ایشان در فقه و اصول مکشوف نشود.»
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در بیان مقام علمی آیتاللهالعظمی شاهآبادی میفرمایند: «او در سالهای اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم، سالها به قم مهاجرت کرد. فضلا از محضرش کمال بهره را میبردند. در عرفان امتیاز بیرقیبی داشت. بسیاری از بزرگان حوزۀ قم از نظر معارف، دستپروردۀ این مرد بزرگ بودند. یکی از اساتید بزرگ ما (امام خمینی) در آن مدت از محضر پرفیض این مرد بزرگ استفاده برده و او را بالاخص درعرفان بینهایت میستود.» سپس مرحوم شهید مطهری ادامه میدهند: «استادهای خودمان را میدیدیم که فوقالعاده نسبت به او احترام میگذارند. حتی به اندازهای که در معارف اسلامی میدیدیم برای شاه آبادی احترام قائلند، برای حاج شیخ عبدالکریم اینقدر احترام قائل نبودند.»
همچنین آیتالله محییالدین انواری در مورد عظمت شخصیت والای این عالم جلیلالقدر میگوید: «مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی به گونهای در حوزۀ قم زندگی میکرد که خیلیها نتوانستند ایشان را بشناسند که چه بزرگواری هستند و از لحاظ علمی چه مقام والایی دارند. قدرشان در زمان خودشان مجهول ماند و باز هم سلام و درود بر امام راحل که علیرغم اینکه در آن زمان یک جوان سی سالهای بودند ایشان را کشف کردند و مدتها در محضر ایشان عرفان خواندند.»
آقای انواری ادمه میدهند: «مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی در فقه و اصول و فلسفه و عرفان دارای تخصص بودند، اما در عرفان، بروز و ظهور خاصی داشتند و امام در مورد ایشان تعبیرشان این بوده است که من در طول عمرم، روحی به لطافت و ظرافت آیتالله شاهآبادی ندیدم. آری، این مرد از لحاظ اخلاقی به قدری لطیف و ظریف بوده و برای امام جالب بودهاند که امام را سخت تحت تأثیر قرار دادهاند.»
امام خمینی خود نیز در مهارت فوقالعاده استادشان در تدریس عرفان چنین میفرمایند: «ایشان مطالب را از شارح فصوص بهتر بیان میکرد.» و سپس میفرمایند: «شاید بتوانم ادعا کنم که هیچکس به اندازۀ من، ایشان را نشناخته است.» آری، علم و فضیلت آیتاللهالعظمی شاهآبادی و نیز لطافت و ظرافت روحی این مرد خدا را تنها نوادری همچون میرزا محمدتقی شیرازی و امام خمینی میتوانند بهخوبی درک کنند.
لازم به تذکر است که حوزۀ درسی ایشان در قم، تنها اختصاص به سطوح عالی فقه و اصول و فلسفه و عرفان نداشت، بلکه اگر زمینهای برای تدریس دروس مقدماتی هم پیش میآمد، ایشان ابائی نداشتند و هیچ برایشان مهم نبود که با آن مقام علمی، به تدریس دروس مقدماتی نیز بپردازند. این از رحم و عاطفه ایشان بود که نمیتوانستند تقاضای هیچکس را نادیده بگیرند. مرحوم آیتاللهالعظمی آملی در این مورد میفرمایند: «وقتی ما آمدیم قم، تهدید کردیم و تقاضا کردیم که ایشان درسی نگویند الا درس خارج.» در این باره بیمناسبت نیست که به نقل از یکی از شاگردان امام خمینی، خاطرهای را که امام از مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی بیان میفرمودند، ذکر کنیم.
امام خمینی میفرمودند: «ایشان در هر روز نُه درس میگفتند. درسهای ایشان نیمساعت قبل از طلوع آفتاب شروع میشد و حدود نیمساعت مانده به ظهر تمام میشد. اولین درس ایشان هم درسی بود که ما شرکت میکردیم. یک روز متوجه شدیم که ایشان حدود دو ماه است که پس از پایان درسهایشان برای طلبهای، یکی از دروس مقدماتی (حاشیه ملا عبدلله یزدی) را میگویند. خیلی تعجب کردیم و با خود گفتیم که در حوزۀ قم اینهمه استاد حاشیه وجود دارد، چطور ایشان قبول کردند که بعد از نُه درس پیاپی حاشیه بگویند، آن هم فقط برای یک طلبه؟ تصمیم گرفتیم که از آن طلبه بخواهیم که نزد استاد دیگری درس بگیرد. پیش او رفتیم و مطلب را برای او گفتیم. ولی هرچه اصرار میکردیم قبول نمیکرد. حتی به او گفتیم که هر استادی از اساتید بزرگ حوزۀ علمیۀ قم به جز شاهآبادی و حاج شیخ را بخواهد ما حاضریم از او دعوت کنیم تا حاشیه به او درس بدهد، ولی آن طلبه زیر بار نمیرفت. لذا تصمیم گرفتیم از راه دیگری وارد بشویم و نزد خود آقای شاهآبادی برویم و ایشان را به این امر متقاعد بکنیم. بدین جهت یک روز بعد از درس آرامآرام صحبت را شروع کرده و با تکیه به اصل الاهم فالاهم به ایشان عرض کردیم که شما باید بعد از نُه درس استراحت کنید و خود را برای درسهای فردا مهیا کنید و مطالبی از این قبیل. خلاصه خوب که حرفهایمان را زدیم ساکت شدیم. فکر میکردیم که دیگر مطلب تمام است و ما با این مقدمات، ایشان را متقاعد کردهایم. ولی آقای شاهآبادی پس از مکث کوتاهی فرمود که انسانی از من تقاضایی کرده است و من در حد امکانم تقاضایش را برآورده میکنم.»
همچنین در این مورد، آیتالله حاج میرزا هاشم آملی چنین میفرمایند: «یکی از خصائص استاد ما این بود که ایشان رحمشان و اخلاق اجتماعیشان در میان مردم یک طور خاصی بود که به این جهت از علمای دیگر امتیاز داشتند. اگر به ایشان میگفتی سیوطی درس بگو، سیوطی هم میگفت، امثله هم میگفت، رسائل و مکاسب هم میگفت. و لذا قدر ایشان بر اثر این رحم مجهول ماند.» مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی علاوه بر جلسات درس و بحثی که در حوزۀ قم برای طلاب و فضلا داشتند، جلسات عمومی وعظ و سخنرانی هم داشتند که در آن از تمام اقشار مردم شرکت میکردند و ایشان هم در این جلسات با قدرت بیان و نفوذ کلام عجیبی که داشتند، مسائل مختلف اخلاقی را بیان میفرمودند. با هر سخنرانی خود یک انقلاب درونی، به معنای واقعی آن، درقلوب یکایک مستمعین ایجاد میکردند.»
آیتالله حاج میرزا هاشم آملی (ره)، در این باره چنین میفرمایند: «خصیصۀ دیگر استاد ما این بود که ایشان یک مهارتی داشتند در خطابه. قریب یک ساعت و نیم در مسجد جامع تهران، ایستاده فرمایش میفرمودند. من یکی از این خطابهها را الان به یاد دارم، که در یک مجلس قم که بزرگان هم در مجلس بودند، این مهارت ایشان به اوج رسید. ایشان در آن مجلس، در بیان معجزۀ حضرت رضا (علیهالسلام) که عکس روی پرده شیر خارجی شد، واقعاً اعجاز کرد و ما که در مجلس بودیم، یک حالت دیگری پیدا کردیم از بیان ایشان.»
از ویژگیهای دیگر آیتاللهالعظمی شاهآبادی این بود که ایشان با این مقام والای علمی، اصرار داشتند برای عموم صحبت کرده و معارف الهی را به آنان تعلیم و تفهیم کنند. امام خمینی در این باره میفرمایند: «من به مرحوم شاهآبادی رحمهالله ـ که برای عدهای از کاسبها که آنجا میآمدند نزد ایشان و ایشان هم مسائل را همانطوری که برای همه میگفت برای آنها میگفت ـ عرض کردم که آخر اینها و این مسائل؟! گفت: بگذار این کفریات به گوش اینها هم بخورد.»
- رحلت
ایشان در ساعت 14 روز پنجشنبه سوم آذر 1328 (مطابق با سوم صفر 1369) پس از 77 سال تلاش و تعلیم و تدریس و تألیف به دیار باقی رفت و در مقبرۀ شیخ ابوالفتح رازی در آستان حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) در شهر ری مدفون گشت.
نظرات