بنده این توفیق را داشتم که با بسیاری از شاگردان مرحوم آیتالله شاهآبادی دیداری داشته باشم. نوعاً کسبه و بازاری بودند و بعضی از آنان مردمان فوقالعاده و اهل دل بودند. یکی از آنان مرحوم آقای حاج محمود فیاضبخش است که شاگرد آیتالله شاهآبادی بزرگ و با ایشان بسیار مأنوس بود و مورد اعتماد ایشان […]
بنده این توفیق را داشتم که با بسیاری از شاگردان مرحوم آیتالله شاهآبادی دیداری داشته باشم. نوعاً کسبه و بازاری بودند و بعضی از آنان مردمان فوقالعاده و اهل دل بودند. یکی از آنان مرحوم آقای حاج محمود فیاضبخش است که شاگرد آیتالله شاهآبادی بزرگ و با ایشان بسیار مأنوس بود و مورد اعتماد ایشان نیز بود. شبهای جمعه را تا صبح در امامزاده داود به عبادت و دعای کمیل میگذراندند.
یک روز دیداری با ایشان داشتم که به بنده گفت:
روزی خدمت مرحوم آیتالله شاهآبادی نشسته بودم. صحبت بر سر این مسئله بود که چه کنیم پرده حجاب از جلوی چشممان کنار برود. ایشان فرمود: «این مسئله چند موجب دارد که هر کسی اینها را رعایت کند پرده از دیدگانش کنار میرود. یکی از آنها خواندن نماز اول وقت است؛ دوم اینکه شما چون کاسب هستید، به این نکته توجه داشته باشید که وقتی چیزی به مردم میفروشید، چیزی بر آن اضافه کنید؛ یعنی در ترازویی که اقلام را در آن میسنجید، در آخر سر یک مقداری اضافه کنید و به مردم بدهید و آن مبلغی که از مردم میگیرید، مقداری از آن کم کنید و از مردم بگیرید. سوم اینکه هیچ حقی از مردم و خدا بر گردنتان نباشد. خمس و زکات و نذر خود را پرداخت کنید. حتی حق زن و بچۀ خود را بدهید. به هر حال زن حقوقی بر گردن مرد خودش دارد. فرزند هم حقوقی بر گردن پدر خودش دارد. نباید حقی از اینها بر گردنتان بماند که ادا نکرده باشید. اگر به این امور ملتزم باشید، پرده از جلوی چشمان شما کنار میرود.»
مرحوم آقای فیاضبخش در ادامه میگفت:
من مدتی روی این مسئله کار کردم. یک روز نماز ظهر در مسجد پاچنار ـ بازار عباسآباد ظاهراً ـ رفته بودم. امام جماعت آنجا سید بسیار بزرگواری و نوه مرحوم سید اصفهانی بود. من در صف اول نشسته بودم. یکمرتبه متوجه شدم که ایشان سر سجاده نیست. دوباره در قیام رکعت بعدی او را دیدم که هست. همین که به قنوت میرسید محو میشد! از دیدن این پدیده تعجب کردم.
بعد از نماز ظهر و عصر خدمت ایشان رفتم و کنارش نشستم و عرض کردم: «آقا، امروز سر نماز نبودید و من در صف اول میدیدم که شما در قنوت ناپدید میشدید.» ایشان گفت: «خانم بنده بیمار است. هیچکس هم در خانه نیست و خودم بهتنهایی پرستارش هستم. در حین نماز نگران بودم که اگر الآن بیدار بشود و کاری داشته باشد، ممکن است بلند بشود و به زمین بیفتد. دائم فکرم به آنجا میرفت و دوباره خودم را جمع میکردم تا توجهم به نماز باشد. لذا قضیه از این قرار است.» خود آن امام جماعت متعجب بود که چگونه من چنین قضیهای را مشاهده میکردم.
بنابراین ببینید که مرحوم آیتالله شاهآبادی بزرگ، چنین شاگردانی را تربیت کرده بود.
راوی: آیتالله سید محمدجواد علوی بروجردی
منبع: مجله حریم امام، سال هفتم، شماره 315، ص7
نظرات