بگذارید یک عبارت از مرحوم آقای شاهآبادی در باب ولایت بگویم. آیه شریفه امانت به اشکال مختلف تفسیر شده. مثلاً ملاصدرا امانت را آنجا وجود تفسیر میکند؛ با یک تفسیر خاص «انا ارضنا الامانة علی السماوات» در پایان آیه آمده که آسمانها و زمین و کوهها ولایت را نپذیرفتند «و اشفقن منها»؛ ترسیدند، «و حملها […]
بگذارید یک عبارت از مرحوم آقای شاهآبادی در باب ولایت بگویم. آیه شریفه امانت به اشکال مختلف تفسیر شده. مثلاً ملاصدرا امانت را آنجا وجود تفسیر میکند؛ با یک تفسیر خاص «انا ارضنا الامانة علی السماوات» در پایان آیه آمده که آسمانها و زمین و کوهها ولایت را نپذیرفتند «و اشفقن منها»؛ ترسیدند، «و حملها الانسان»؛ انسان آن را حمل کرد، «انه کان ظلوما جهولا.» ایشان میگوید این امانت ولایت است. بعد ظلوم و جهول را خیلی متناسب با این دیدگاه و خیلی زیبا تفسیر میکند. میگوید که ظلوم و جهول بر وزن فعول است. وزن فعول هر جا در زبان عرب میآید، ایشان این تعبیر را به کار میبرد که صفت معدنی است؛ یعنی اگر شما گفتید که خداوند غفور است، یعنی معدن غفران است؛ اگر گفتید خداوند صبور است، معدن صبر است.
ایشان اینجوری تعبیر میکند که اصلاً وزن فعول به عنوان یک صفت هر جا به کار میرود، حکایت از این میکند که آنجایی که شما دارید این وزن را به کار میبرید، این صفت برای آن، معدن و منبع این صفت است. اگر خداوند در این آیه میگوید انسان ظلوم و جهول است، یعنی انسان معدن ظلم و جهل است. این ظلم و جهل جای دیگری در طبیعت دیده نمیشود. خیلی نکته ظریفی است. خیلیها ممکن است اگر به ظاهر این آیه نظر بکنند و به این بحث ولایتی که مرحوم آقای شاهآبادی در ذیل این آیه میآورد توجه نکنند، بگویند خب خداوند یک امانتی را به همه موجودات این عالم عرضه کرده و هیچکدام نپذیرفتند، آسمانها نپذیرفته، کوه نپذیرفته، انسان این را پذیرفته و حمل کرده. «انه کان ظلوما جهولا»؛ پس اگر این حمل کرده، نفهمیده حمل کرده و اشتباه کرده است.
اینطور نیست! اصلاً این ظلم و جهل نبود. به این امانت انسان احتیاج نداشت که آن را حمل کند. معدن ظلم است، معدن جهل است. معدن ظلم و جهل به نفس خودش است. ظلوم به نفس است و جهول بِفعله است. جهول بصفته و جهول بذاته است. دیگران، یعنی موجودات دیگر این عالم، این جهل و ظلم را ندارند، ولذا به ولایت هم احتیاج ندارند. کوه نسبت به خودش جهل ندارد و به خودش ظلم نمیکند ولذا به ولایت هم احتیاج ندارد. انسان چون معدن این ظلم و معدن این جهل است، خودناشناس است و به خودش ستم میکند. او به این رابطه نیاز دارد: ولایی که بتواند او را از این ظلم و جهل بیرون بیاورد و نجات بدهد. درواقع آدمی با قوای ادراکی خودش، با عقل خودش و با توانی که در وجودش نهفته است، توانایی این را ندارد که خودش را از این ظلم و جهل نجات بدهد. درواقع چون ایشان میگوید صفت معدنی است، جوری انسان در این ظلم و جور است که به این رابطه ولایی نیازمند است تا بتواند از این ظلم و جهل خودش را برکشد و بالا بیاورد و نجات بدهد. این بحث به نظرم در مباحث مرحوم آقای شاهآبادی خیلی مهم است.
منبع: مصاحبه با دکتر نصرالله حکمت
نظرات