س: همانطوری که مستحضرید، آیتالله شاهآبادی را با عنوان فیلسوف فطرت ميشناسند و به این نام اشتهار پیدا کردهاند. آیتالله شاهآبادی نظریه فطرت را با توجه به تفسيري که از آیه 30 سوره روم برداشت کردهاند تحلیل میکنند و نظریه فطرت خودشان را که یکی از ارکان نظریه آیتالله شاهآبادی نيز است مطرح میشود. این […]
س: همانطوری که مستحضرید، آیتالله شاهآبادی را با عنوان فیلسوف فطرت ميشناسند و به این نام اشتهار پیدا کردهاند. آیتالله شاهآبادی نظریه فطرت را با توجه به تفسيري که از آیه 30 سوره روم برداشت کردهاند تحلیل میکنند و نظریه فطرت خودشان را که یکی از ارکان نظریه آیتالله شاهآبادی نيز است مطرح میشود. این آیه، همانطوری که میدانید، مفادش این است که دگرگونی در آفرینش الهی نیست و این آیین استواری است که اکثریت مردم نمیدانند. این تعبیری است که قرآن میگوید: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لَا یعْلَمُونَ.»
آقای شاهآبادی این آیه را تفسیر میکنند و با رویکردی هرمونوتیکی به این قضیه میپردازند. به این مفهوم که ایشان نظریه زیرساخت اندیشه دینی را فطرت انسانی میداند. این موضوعی است که بیشتر دینپژوهان کنونی، بهویژه معاصر، معتقد به این امر نیستند و شبهاتی را از این باب مطرح میکنند دال بر اینکه دین منشأ دیگری دارد مثل ترس و جهل بشر و دوره کودکی بشر و امثالهم، اما آقای شاهآبادی فطرت را مساوی با حق گرفته است و در وجود هفتگانهای که برای فطرت انسان در نظر گرفتهاند و مبتنی بر فطرت است، یکی ازآن وجوه، عقل است؛ چیزی که بسیاری از شبهات کلامی روی این موضوع که دین با عقلانیت در خیلی از جاها تضاد دارد، اما در نزد آقای شاهآبادی این هست که دو وجه عقل را اگر از نظر ایشان در نظر بگیریم، وجه ضعیف و وجه قوی، آن بخش ضعیف مربوط به استدلالیات و برهانیات است که شامل علم اکتسابی است، وجه عقل قوی از دیدگاه آقای شاهآبادی، شامل مفهوم اشراقیات و علم حضوری درنهایت است. این مبتنی و قائم بر فطرت است، به تعبیر آقای شاهآبادی.
من از شما این درخواست را دارم که در این باب بفرمایید که اولاً رابطه عقلانیت و فطرت در نزد آقای شاهآبادی چگونه است و تحلیل بفرمایید مفهوم فطرت در نزد آقای شاهآبادی چه چیزی است و چه رابطهای با عقلانیت دارد و در راستای همین موضوع بفرمایید که آن شبهات کلامی که مطرح شده – از آنجایی که شما فرمودید بسیاری از مشکلاتی که به لحاظ فرهنگی در این جامعه امروزی نماد دارد و در این تبادل فرهنگی بعضیها سپر انداختهاند، ما با رجوع به این مباحث، از جمله مفاهیمی که آقای شاهآبادی مطرح میکند، میتوانیم پاسخگو باشیم – خواهشم این است که این موضوع رادر همین راستا تحلیل بفرمایید.
ج: بحث فطرت را که آقای شاهآبادی میخواهند شروع بکنند، اول به دو بُعد انسان رجوع میکنیم؛ به اين شكل كه انسان یک بُعد جسمانیت دارد و یک بُعد ملکوتی و معنوی دارد و بعد آن بُعد ملکوتی و معنوی انسان را که میخواهد توضیح بدهد، میآید و بحث فطرت را مطرح میکند. سپس پنج بحث را مطرح میکند که یکی فطرت است که عاشق و عشق را مطرح میکند؛ اینکه انسان فطرتاً به سمت عالم شدن و علم است و به دنبال کشف و راحتطلبی یا آزادیخواهی است و میگوید که انسان فطرتاً به دنبال آزادی و حریت میرود.
سپس توضیح میدهد که اینها مباحثی نیست که با ماده به دست نیاید. مثلاً فرض کنید تمام عشق را. ممکن است حالا بعضیها بگویند عشق مجاز از حالت جسمانیت انسان است و یک زیبایی مادی شروع بشود، ولی درعین حال، میگوید اینها از ماده نیستند؛ یعنی اگر ماده باشد، چون ماده باحجاب است، بنابراین انسانی که به دنبال اینها میرود، اینها نشانگر این است که انسان یک بُعد دیگر دارد. به همین جهت، دنبال تفسیر آن حدیث معروف میرود که «من عرف نفسه فقد عرف ربه.» میگوید تو باید خودت را بشناسی، اگر میخواهی عشق الهی را بشناسی. باید در وجود خودت این عشق را بشناسی تا بتوانی به آنجا بروی. علم را در وجود خودت بشناسی و کشف را بشناسی تا آرامآرام بتوانی به آن بالا برسی.
بعد میآید توضیح میدهد که به هر چیزی نگاه کنید که با ماده عجین و نزدیک شده باشد، این حجاب است. شما به هر ميزان از این عالم ماده جدا بشوی، حجاب کمتر میشود. بنابراین میگوید انسان عالم است، ولی علمش مقید است به یکسری از محدودیتهایی که خودش دارد. بعد میگوید این انسانی که دنبال علم است، دنبال علم صرف میگردد دیگر؛ در اینجا علمِ صرف نیست. بنابراین باید به سمت حضرت حق برود. حالا این انسان عاشق میشود.
این عشقهای مجازی که اگر بتوانیم اسم آن را مجازی بگذاریم (که در عرفان میگویند عشق مجاز ندارد، عشق جز حقیقت چیزی ندارد). حالا آلوده شدن این کلام چون مرزش با هوا و خیلی چیزهای دیگر محدود است، به این خاطر مجاز را برای آن آورده اند. اگر عشق به معنای واقعی خود عشق باشد، اصلاً مجاز ندارد. هر چه هست حقیقت است. حالا انسان به دنبال این عشق میگردد. این تا زمانی که به حضرت حق نرسد، صرف عشق و کمال نیست.
از آن طرف میگوید «فطرت معصوم است»، که این جمله را ایشان مطرح کردهاند؛ یعنی خطا نمیکند. ما در مورد ائمه میگوییم عصمت از گناه و در یک بحث هم میگوییم عصمت ازخطا، که این مهمتر از اولی است است. آقای شاهآبادی این موضوع را به این صورت مطرح میکند که فطرت پاک انسان معصوم است، خطا نمیکند. بنابراین اگر دنبال علم میرود، میخواهد علم صرف را به دست بیاورد؛ علم آلوده به علم بشری یا آلوده به چیز دیگر را نمیخواهد. اگر به دنبال عشق است، دنبال عشق صرف میرود. بنابراین عشق آلوده به بشری را که آلوده به ماده هست، چون هر چه این طرف باشد شما هر چیزی را به عالم ماده بیاورید هم نامقدس میشود و هم حجاب میشود. هر چه بالاتر برویم، این کاملتر میشود. به همین خاطر است.
شما که بحث عقلانیت را مطرح کردید، این را میتوانیم اینگونه بگوییم که در مقابل فطرت، که آقای شاهآبادی به این صورت مطرح میکند، که باز عقل از ریشه عقالی است که دست و پایش بسته است، باز درست است که نسبت به عالم مثال و عالم ماده یک لطافت و کمال بیشتری دارد؛ اما باز نسبت به عالم اسما و ذات اقدس الهی یک نوع کدورت و زمختی دارد، چون هرچه از عالم بالا به سمت پایین میآییم، عالم اعيان آشکار میشود، چون حجاب خودبهخود بیشتر میشود.
به همین خاطر است که مرحوم شاهآبادی میگوید عقل هم باز به آن وحدت و کمال صرفی که انسان میخواهد به آن برسد نمیتواند برسد؛ یعنی عقل آن محدودیت خودش را دارد، گرچه محدودیتش لطیفتر از محدودیت عالم مثال به عالم ماده است. به این خاطر میگوید آن فطرت پاک انسانی شما را به سمت علم حضور میبرد؛ یعنی شما آنچه را که با علم حصول نمیتوانید دست بیاورید، باید برسی به علم حضور، درواقع با شهود به دست میآید.
مصاحبه با دکتر عبدالرضا مظاهری
نظرات