بنده پس از مدتی رفتم به قم جهت تحصیل، خدمت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری. چندین سال بعد، آیتالله شاهآبادی به من پیغام دادند تا برایشان خانهای اجاره کنم و من در محله عشقعلی منزلی اجاره کردم و ایشان در سال 1347 قمری به قم آمدند و در همان محله تدریس را شروع کردند. در […]
بنده پس از مدتی رفتم به قم جهت تحصیل، خدمت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری. چندین سال بعد، آیتالله شاهآبادی به من پیغام دادند تا برایشان خانهای اجاره کنم و من در محله عشقعلی منزلی اجاره کردم و ایشان در سال 1347 قمری به قم آمدند و در همان محله تدریس را شروع کردند. در همین محله بود که حضرت امام به شاگردی آقای شاهآبادی درآمدند. نحوه آشنایی بدین شکل بود که من آقای خمینی را به ایشان معرفی کردم و گفتم: «آن که به دنبالش میگشتی، آمده است به قم.»
درس من جلوتر بود، یعنی من به درس خارج شیخ عبدالکریم میرفتم که حضرت امام تشریف آوردند به قم؛ ولی آشنا بودیم. وقتی من در تهران بودم، گاهی تشریف میآوردند با طلبهها به منزل من. در همین اثنا بود که میخواستند کتاب عبقات را چاپ کنند[1] و چون کتاب در بازار موجود نبود، حضرت امام تصمیم گرفتند تا با پول طلاب آن را چاپ کنند، آن وقت از طلبهها هشت تومان یا 10 تومان گرفتند و به من گفتند تو باید 100 تومان بدهی، که این پول خیلی بود. بعدها برایم پنج جلد از این کتاب را فرستادند.
راوی: آقا محمدصادق شاهآبادی
[1] . کتابی سترگ و پرمجلد از علامه میرحامد حسین هندی در ولایت امیرمؤمنان سلاماللهعلیه.
نظرات