مرحوم والد درباره مقام اخلاقی آخوند خراسانی و روش او در برخورد با مخالفان این داستان را نقل میفرمودند: در زمان مرحوم آخوند و مرحوم سید صاحب عروه، موضوع مشروطه و استبداد مورد اختلافات شدید اطرافیان عَلَمین بود، تا آن حدّ که طرفین یکدیگر را تفسیق میکردند. یکی از اطرافیان مرحوم سید در تبریز مریدی […]
مرحوم والد درباره مقام اخلاقی آخوند خراسانی و روش او در برخورد با مخالفان این داستان را نقل میفرمودند:
در زمان مرحوم آخوند و مرحوم سید صاحب عروه، موضوع مشروطه و استبداد مورد اختلافات شدید اطرافیان عَلَمین بود، تا آن حدّ که طرفین یکدیگر را تفسیق میکردند. یکی از اطرافیان مرحوم سید در تبریز مریدی داشت که مقلّد آخوند خراسانی بود. روزی مرید از تبریز به نجف رفت و مهمان آن مراد خود شد و از او خواست که با وی برای پرداخت وجوه شرعی به خدمت آخوند برود. آن مراد، متحیر شد که چه کند! اگر میگفت که رابطهاش با آخوند خراسانی خوب نیست، مریدش را از دست میداد، و اگر علنی نزد آخوند میرفت، دوستانش که از طرفداران سید بودند، او را مؤاخذه میکردند.
فصل تابستان بود. ساعت ملاقات مرحوم آخوند، دو و نیم بعد از ظهر بود. ساعت یک بعد از ظهر به سبب شدت گرما بازار تعطیل میشد. آن مراد در ساعت مقرر، عبا بر سر کشید و با مریدش نزد آخوند آمد. مرحوم آخوند در سرداب بود که صدای در را شنید. در را باز کرد، وقتی آنها را دید، متوجه موضوع شد، لذا آنها را به همان سرداب برد و آن مراد را بسیار احترام کرد و با عتاب به آن مرید گفت: «شما چرا این کار را کردید و باعث شدید آقا در این گرما تا اینجا بیایند؟ با خود ایشان حساب میکردید تا در وقت دیگری وجوه را بیاورند. اکنون هم شما در حضور من با آقا حساب اموالت را انجام بده.»
بعد از این قضیه آن آقا یکی دو بار به مجلس آخوند رفت، ولی دیگر از آن احترام خاص خبری نبود. روز سوم از مرحوم آخوند پرسید: «شما آن روز با من آنطور رفتار کردید، ولی حالا بهگونهای دیگر رفتار میکنید، علت چیست؟» آخوند فرمود: «آن روز مسئله حیثیت شما نزد آن آقا مطرح بود و رفتار من در آن موضوع تأثیر داشت، اما الآن که علما در مجلس حضور دارند و در طبقه بر شما اولویت دارند، برخورد معمولی کردم.»
من این داستان آخوند خراسانی را برای مرحوم امام نقل کردم، ایشان هم فرمود:
در زمان آیتالله بروجردی برای یکی از آقایان شبیه همین موضوع اتفاق افتاد. یکی از آقایان محترم تهران که از نظر اجتماعی، فردی مهم و محترم بود و از آیتالله بروجردی اجازه داشت، با سعایت عدهای آقای بروجردی اجازه خود را پس گرفت. سعایتکنندگان به پس گرفتن اجازه هم اکتفا نکردند و این مسئله را همه جا مطرح میکردند تا همه بفهمند که آقای بروجردی اجازهاش را پس گرفته است. به آقای بروجردی گفتند: «آقا شما کرامت این شخص را از بین بردید، چون او قبل از نمایندگی شما در تهران آقایی داشت و با اجازه شما رونق بیشتری پیدا کرد، ولی با این کار شما، او ضربه زیادی دید.» آقای بروجردی خیلی متأثر شد و فرمود: «تصمیم گرفتهام یا به کسی حکمی ندهم یا اگر دادم، تا خلاف شرع آشکار مرتکب نشد، از او پس نگیرم.»
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر، ص 113
نظرات