یک روز امام در موعد مقرر برای درس به مسجد شیخ انصاری در نجف تشریف آورده بودند، در حالی که هنوز همۀ شاگردان حضور نداشتند. ایشان پس از ورود به مسجد، طبق معمول کنار منبر نشستند تا پس از لحظاتی برای تدریس به منبر تشریف ببرند؛ ولی چون با غیبت بعضی از شاگردان مواجه شدند، […]
یک روز امام در موعد مقرر برای درس به مسجد شیخ انصاری در نجف تشریف آورده بودند، در حالی که هنوز همۀ شاگردان حضور نداشتند. ایشان پس از ورود به مسجد، طبق معمول کنار منبر نشستند تا پس از لحظاتی برای تدریس به منبر تشریف ببرند؛ ولی چون با غیبت بعضی از شاگردان مواجه شدند، بدون اینکه به منبر تشریف ببرند به ما فرمودند: «امروز میخواهم به جای درس، قضیهای را برای شما بازگو کنم. من این مطلب را از استادم مرحوم شاهآبادی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنم و ایشان از پدر بزرگوارش، که از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بودند، نقل مینماید که میفرمود: “صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای بهنام حوزۀ علمیۀ نجف به شمار میرفت و تصادفاً در حال حیات پدر فوت میکند. در روز تشییع، با اینکه هالهای از غم و اندوه سرتاسر نجف را گرفته بود، ولی با این حال صاحب جواهر که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرده و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع، نصف صفحه از کتاب جواهر را به رشتۀ تحریر درآورد.”»
امام سپس فرمود: «من که به شما نمیگویم به درس من بیایید. حال که خود شما بنا دارید در درس من شرکت کنید، لااقل به بنای خودتان عمل کنید.» [1]
راوی: سید مجتبی رودباری
[1] برداشتهایی از سیرۀ امام، ج 5، ص 13؛ حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی رودباری، 15 خرداد، ش 7، ص 120
نظرات