علاقه زیادی به ورزش نداشتند، اما زمانی که صبح از خواب بیدار میشدند اجباراً برای نماز باید به مسجد میرفتند. وضو میگرفتند، از خانه ما که کوچه دردار بود، پیاده به مسجد میرفتند. گاهی اوقات اذان را هم خودشان در مسجد میگفتند و نیمساعت یا سهربع قبل از اذان میرفتند. هیچ فرقی برای ایشان نمیکرد؛ […]
علاقه زیادی به ورزش نداشتند، اما زمانی که صبح از خواب بیدار میشدند اجباراً برای نماز باید به مسجد میرفتند. وضو میگرفتند، از خانه ما که کوچه دردار بود، پیاده به مسجد میرفتند. گاهی اوقات اذان را هم خودشان در مسجد میگفتند و نیمساعت یا سهربع قبل از اذان میرفتند. هیچ فرقی برای ایشان نمیکرد؛ زمستان، تابستان، بهار و پاییز، هیچ فرقی نمیکرد. صبحبهصبح برای نماز صبح به مسجد میرفتند. ظهر و عصر و شب که قطعی بود. آنجا اذان را هم خودشان میگفتند. مردم آرامآرام جمع میشدند و نماز صبح را میخواندند. بعضی اوقات بعضی از مردم دیر میآمدند. دومرتبه نماز قضا میخواندند. برای نماز قضا مردم میآمدند و التماس میکردند که نماز ما قضا شده. به هر صورت مسائلی هست که بین روحانیت هست و نماز قضا را میخرند. دومرتبه میآمدند و نماز صبح را قضا میخواندند یا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا که مردم دیر میآمدند، دومرتبه میخواندند و مردم به ایشان اقتدا میکردند.[1]
راوی: حسن شاهآبادی
[1] مصاحبه با حسن شاهآبادی، سرگذشتپژوهی
نظرات