ایشان طوری زندگی میکردند که هر خانوادهاش یک خانه داشته باشد. البته در آن خانهای که بودند، بزرگ بود. اما زمانی که به تهران آمدند، سعی کردند که برای هر خانوادهاش یک خانه داشته باشد و این خانه به نام زنشان بود. محال بود که به نام بچهها باشد. به یاد دارم که برای مادر […]
ایشان طوری زندگی میکردند که هر خانوادهاش یک خانه داشته باشد. البته در آن خانهای که بودند، بزرگ بود. اما زمانی که به تهران آمدند، سعی کردند که برای هر خانوادهاش یک خانه داشته باشد و این خانه به نام زنشان بود. محال بود که به نام بچهها باشد. به یاد دارم که برای مادر آقا نصرالله و آقا نورالله نرسیدند که این کار را بکنند. چون سه دانگ خانهای بود که نرسیدند این کار را بکنند. وقتی که مرحوم پدر فوت کردند، من شخصاً خودم رفتم محضر و سهم خودم را واگذار کردم به مرحوم. حالا خواهرانم را به یاد ندارم. ولی من خودم رفتم و این کار را کردم. چون میدانستم پدرم نظرشان بر این است، این کار را انجام دادم.
راوی: حسن شاهآبادی، فرزند آیتالله
نظرات