این قصه را مرحوم امام نقل میکردند که مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی هر روز نُه تا درس میگفتند. بعد از آن درسها، میدیدیم که نزدیک به ظهر، یک طلبه مبتدی به خدمت آقا میرود. میخواستیم ببینیم که به چه منظوری میرود. متوجه شدیم که میرود تا از آقا درس بگیرد. چه درسی است؟ حاشیة ملا عبدالله، […]
این قصه را مرحوم امام نقل میکردند که مرحوم آیتاللهالعظمی شاهآبادی هر روز نُه تا درس میگفتند. بعد از آن درسها، میدیدیم که نزدیک به ظهر، یک طلبه مبتدی به خدمت آقا میرود. میخواستیم ببینیم که به چه منظوری میرود. متوجه شدیم که میرود تا از آقا درس بگیرد. چه درسی است؟ حاشیة ملا عبدالله، که یک کتاب منطق و ابتدایی است؛ یعنی درس سال دوم حوزههای علمیه است.
به آن طلبه گفتیم: «اینهمه مدرس حاشیهگو در حوزه هست، همه را رها کردی و وقت یک چنین شخصیتی را میگیری که برای شما حاشیه بگوید؟» هرچه گفتیم، او قانع نشد و قبول نکرد. گفت: «ایشان خوب درس میدهد و قبول کرده. من هم چون استادی بهتر از ایشان سراغ ندارم، این درس را رها نخواهم کرد!» برای ما انگیزه ایجاد شد که برویم خود ایشان را منصرف کنیم. رفتیم خدمت ایشان و گفتیم: «شما وقتتان مغتنم و ارزشمند است، مدرس حاشیهگو هم زیاد هست؛ شما اجازه بدهید این طلبه جای دیگری درس بخواند.»
ایشان این پاسخ را که در حقیقت درسی برای ما بود دادند؛ فرمودند: «یک انسانی از من تقاضایی کرده. دیدم که از عهدهاش برمیآیم و از من ساخته است و به من فشاری وارد نمیشود و قبول کردم. بنابراین من این درس را ادامه میدهم.» این نشان میدهد که غیر از جنبههای معنوی، برای ایشان کسر شأن نبود کسی که حرف اول را در فلسفه و عرفان و فقه و اصول، و در آن مباحث بلند دارد و متفرد در این قضیه هست، حالا یک حاشیه ملاعبدالله هم به یک طلبهای درس بدهد. از این جهت ابایی نداشتند که در مسجد برای مردم صحبت بکنند. از این جهت ابایی نداشتند که دعای کمیل را در شبهای جمعه، آن هم دو ساعت مانده به اذان صبح، برقرار کنند و خودشان هم دعا را بخوانند.
راوی: محمدعلی شاهآبادی – نوۀ آیتالله
نظرات