دانستی که خیر وزیر عقل است و مراد از خیر، عشق است. لذا نسبت عباس (علیهالسلام) به مولای ما (امام حسین علیهالسلام)، نسبت عشق است به عقل؛ پس او وزیر ایشان است. بیان مطلب اینگونه است که: عباس در کودکی موحد بود. آن هنگام که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خواست به او سخن گفتن را بیاموزد، به […]
دانستی که خیر وزیر عقل است و مراد از خیر، عشق است. لذا نسبت عباس (علیهالسلام) به مولای ما (امام حسین علیهالسلام)، نسبت عشق است به عقل؛ پس او وزیر ایشان است. بیان مطلب اینگونه است که: عباس در کودکی موحد بود. آن هنگام که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خواست به او سخن گفتن را بیاموزد، به او فرمود: «بگو یک.» پس عباس گفت یک. پس از آنکه به او دو را آموخت، فرمود: «بگو دو.» عباس پاسخ نداد و با اشاره فهماند که نمیخواهم با زبانی که وحدت بر آن جاری شده، غیر از وحدت چیزی بگویم. پس او در ابتدای عمر خود موحد بود و به عشقی که به توحید داشت از گفتن دو خودداری کرد.
بنابراین، عباس به نسبت با مظهر اتم توحید (یعنی حسین علیهالسلام) موحدی عاشق بود؛ لذا نزد مولایش نمینشست، در حالی که اصحاب نزد امام مینشستند. بلکه ایشان را با عنوان برادری صدا نمیکرد و میگفت: «یا سیدی و مولای»، مگر آن هنگامی که بر زمین افتاد. پس به خاطر شدت عشق به دیدار امام حسین، به برادری حضرت را نداد داد تا عِرق اخوت به جنبش درآید و گفت: «یا اخاه، ادرک اخاک»؛ ای برادر، برادرت را دریاب. مقصود او دیدار امام بود در صورت ولایی او، تا متناسب با این صورت و جلوه بیعت نماید. پس امام بر دو چشم عباس دست کشید. عباس جمال ولایی و حقیقی امام را دید. سپس امام فرمود: «آیا وصیتی داری؟» عباس از روی عشق گفت: «مرا به خیمهها نبر، چرا که لشگر میبیند امیرشان به زمین افتاده و احساس ضعف میکنند.» همچنین از روی حیا وصیت کرد که «تا زمانی که زندهام، مرا به خیمهها نبر. از سکینه حیا میکنم، چرا که به او وعدۀ آب داده بودم.» انا لله و انا الیه راجعون.
ای شیعیان محب! وصیت ابوالفضل به نبردن به سمت خیمهها برای زمان حیاتش بود. پس چرا بعد از شهادتاش او را به خیمهها نبرد و اینگونه قبر او از خیام فاصله دارد؟ دلیل آن این است که پیکر او از شدت ظلم بر آن، پارهپاره بود و نمیشد آن را حمل کرد. سلام الله علی روحه و جسده الشّریف و لعنت الله علی اعدائه.
منبع: رساله العقل و الجهاله (خطی)، آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی (قدس سره)
نظرات