اشاره: آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، استاد عرفان و اخلاق حضرت امام، دارای ابعاد شخصیتی مختلف بود. آیتالله شاهآبادی به عنوان یک مرجع تقلید صاحب رساله، که وجهه فقاهتی و اصولیشان کمتر مورد توجه قرار گرفته، در حوزه فقه و اصول از چهرههای نامدار عصر خودشان بودند و در حوزه عرفان نظری و عرفان عملی شخصیتی صاحب […]
اشاره: آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، استاد عرفان و اخلاق حضرت امام، دارای ابعاد شخصیتی مختلف بود. آیتالله شاهآبادی به عنوان یک مرجع تقلید صاحب رساله، که وجهه فقاهتی و اصولیشان کمتر مورد توجه قرار گرفته، در حوزه فقه و اصول از چهرههای نامدار عصر خودشان بودند و در حوزه عرفان نظری و عرفان عملی شخصیتی صاحب سبک به شمار میروند. استفاده حضرت امام از محضر ایشان و ذکر خصوصیات بارز ایشان در مکتوبات و سخنان از استاد شاهآبادی، باعث شده که این چهره بعد از انقلاب اسلامی بیشتر شناخته شده و بیش از گذشته به مردم معرفی بشود. در این دوران، به وجوه شخصیتی دیگر ایشان نیز توجه بیشتری شد و مخصوصاً سیره عملی و سبک زندگی ایشان از جمله موضوعاتی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مورد توجه نسل جوان قرار گرفت. چهره برجسته دینی عصر حاضر، عارف واصل و عالم زاهد، آیتالله محمدعلی شاهآبادی، خدمات ارزنده و ارزشمندی به دین و علمِ فلسفه و عرفان در عصر حاضر ارائه کرده است که در این مقاله سعی گردیده شخصیت و سیره علمی و عملی آن فیلسوف فطرت و عارف بالله و همچنین ارادت امام خمینی (س) به استاد خویش مورد بررسی قرار گیرد.
زندگی پرماجرا
آیتالله محمدعلی شاهآبادی، فقیه، حکیم و عارف بزرگ شیعه و اسلام، در سال 1292ق، در محله حسینآباد اصفهان، در خانه آیتالله میرزا محمدجواد اصفهانی بیدآبادی به دنیا آمد. محمدعلی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش، شیخ احمد مجتهد، که قبل از بلوغ جسمیاش به درجه اجتهاد رسید، حاضر شد. در ده سالگی، در درس آیتالله میرزا هاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانیالاصول) و درس ریاضیات نزد آقا میرزا عبدالرزاق شرکت کرد. در سال 1312ق اولین و بهترین استاد خود، یعنی پدر مهربانش، را از دست داد. وی 16 سال در تهران اقامت کرد و در این مدت، علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت.
میرزا محمدعلی در تهران، در کلاس فقه و اصول آیتالله میرزا حسن آشتیانی، شاگرد شیخ انصاری (صاحب بحرالفوائد)، شرکت کرد. فلسفه و عرفان را نزد میرزا ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم گیلانی خواند. در کنار این درسها، ریاضیات را خوب آموخت و بر علوم غریبه، رمل، جفر و اسطرلاب مهارت کامل یافت و به زبان فرانسه مسلط شد. این جوان پرتلاش اصفهانی، در 18 سالگی به اجتهاد نائل آمد.
در سال 1320ق میرزا محمدعلی به نجف اشرف رفت و در درس آیتاللهالعظمی محمدکاظم خراسانی (آخوند خراسانی) حاضر شد. اقامت وی در نجف هفت سال به طول انجامید. وی در نجف، در درس آیتالله شیخ فتحالله شریعت (شیخالشریعه) و آیتالله میرزا محمدحسن خلیلی[1] شرکت کرد. سپس به سامرا رفت و درس آیتاللهالعظمی میرزا محمدتقی شیرازی را آموخت و یکی از شش نفری بود که میرزای شیرازی برایشان اجازه اجتهاد صادر کرد. بعد از هشت سال اقامت در عراق و به درخواست مادرش، علیرغم مخالفت علمای بهنام نجف و سامرا، به اصفهان برگشت.
وقتی مردم تهران از ورود آیتالله شاهآبادی به ایران مطلع شدند، از ایشان خواستند که به تهران برود. وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاهآباد، جمهوری اسلامی کنونی، بود به آیتالله شاهآبادی معروف شد. سپس استاد برای تعلیم و تعلم به قم رفت. شیخ عارف در حوزه علمیه قم، روزی چندین درس تدریس میکرد و همگی شاگردان وی از کیفیت درس و تدریس استاد مطالب بسیاری نقل کردهاند. هر عالمی که در درسی از درسهای ایشان شرکت میکرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار میستود؛ چنانکه امام (ره) که در درسهای عرفان ایشان حاضر میشد، استادش را در عرفان فوقالعاده میستود؛ شهید مطهری ایشان را در عرفان ممتاز و بیرقیب میدانست؛[2] و آیتالله میرزا هاشم آملی (ره) معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است.
آیتالله شاهآبادی درسهای فقه و اصول، تفسیر، عرفان، فلسفه، منطق و ادبیات عرب تدریس میکرد. از میان شاگردان برجسته استاد، میتوان به امام خمینی (س)، آیتالله شیخ محمدرضا طبسی نجفی، آیتالله میرزا هاشم آملی، آیتالله حاج محمد ثقفی تهرانی، آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی، آیتالله آخوند ملاعلی همدانی، آیتالله حاج سید موسی مازندرانی، آیتالله شهابالدین ملایری، آیتالله شیخ میرزا حسن یزدی، آیتالله میرزا خلیل کمرهای و آیتالله میر حسن احمدی اشاره کرد.[3]
استاد علاقه زیادی به شاگرد برجسته خود، یعنی امام خمینی، داشت. نقل است که هر گاه میخواست او را صدا کند، بدون آوردن پسوند یا پیشوندی، همانگونه که پدران فرزندان خود را صدا میکنند، میفرمود: «روح الله!» همین ارادت دوطرفه موجب گردید که بسیاری از رسالهها و کتابهای چاپ نشده شیخ عارف در اختیار حضرت امام (ره) قرار بگیرد تا به چاپ برسند، اما در حمله ساواک به کتابخانه و منزل امام در قم، در 1343ش، آثار وی و آقا روحالله ناپدید شد.
امام خمینی و آیتالله شاهآبادی
شیخ کامل
امام خمینی از چگونگی آشنایی خود با آیتالله شاهآبادی میفرماید:
روزی در فیضیه با میرزا محمدصادق شاهآبادی (برادرزاده آیتالله شاهآبادی و از دوستان امام خمینی) برخورد کردم. گفت: «اگر گمشدهات را میخواهی، در فلان حجره نشسته است.» به آنجا رفتم. از ایشان سؤالی پرسیدم. جواب درخوری دادند. دانستم که اهلش هستند. منتظر شدم تا بحث تمام شد. دنبال آیتالله شاهآبادی حرکت کردم و در راه از ایشان تقاضای درس نمودم. نپذیرفت. اصرار کردم تا پذیرفت که فلسفهای بگوید. گفتم: «فلسفه خواندهام، عرفان میخواهم.» نپذیرفت. اصرار میکردم تا به منزلش رسیدیم. تعارف کردند، به منزلش رفتم. آنقدر اصرار کردم تا پذیرفت. بعد از چند جلسه درس عرفان، دیدم که نمیتوانم ترکش کنم. از آن به بعد در همه جلساتش شرکت میکردم و تمام را مینوشتم. بعد از هفت سال که به تهران رفتند، در هر تعطیلاتی به تهران میرفتم و در جلساتش شرکت میکردم.
امام میگوید: «ابتدا تنها در درس عرفان حاجآقا شاهآبادی حضور مییافتم، اما بعد به جلسههای اخلاقشان هم رفتم. گاهی که زیاد میشدیم سه نفر بودیم، ولی بیشتر اوقات من تنها بودم و عرفان را نزد ایشان میخواندم. و من در طول عمرم روحی به لطافت و ظرافت آیتالله شاهآبادی ندیدم. مرحوم شاهآبادی لطیفهای ربانی بود. اگر آیتالله شاه آبادی هفتاد سال تدریس میکرد، من در محضرش حاضر میشدم؛ چون هر روز حرف تازهای داشت.»
همین بس که حضرت امام در میان اساتید خود، احترام خاصی برای استاد عرفانش، مرحوم شاهآبادی، قائل بود و با اینکه مرتبه کمال در عرفان را برای او حدی از مردم میداند، در تألیفات عرفانیشان از مرحوم شاهآبادی غالباً به عنوان «شیخ عارف کامل ما، شاه آبادی روحی فداه» یاد میکند.[4]
برخورد با منکر
امام خمینی (س) در خاطرهای از استاد خود میگوید:
خدا رحمت کند شیخ ما، مرحوم آقای شاهآبادی، را (رضواناللهعلیه). ایشان به من فرمود: «در آن زمان شدت، مقابل منزل ما یک دکانی باز شد که مثل اینکه چیزهای خلاف میفروخت. دکان بدی باز شد. من به رفقایم گفتم که شما یکییکی بروید نهیاش کنید. یک روز قریب دویست نفر، یکییکی صبح رفتند: «سلامٌ علیکم! و علیکم السلام! آقا، این دکان اینجا مناسب نیست.» این رد شد، یکی دیگر آمد. تا عصر حدود دویست نفر رفتند به این آدم گفتند. تمام شد. برچید بساطش را.[5]
درباره ارادت امام به استادش همین بس که مرحوم آیتالله مطهری گفت: «من هرگز از امام نشنیدم که اسم مرحوم شاهآبادی را بیاورند و دنبالهاش «روحی فداه» را نگویند.
پاسخ های عرفانی
آیتالله نصرالله شاهآبادی، فرزند مرحوم آیتالله شاهآبادی، در خاطرهای درباره رابطه امام خمینی با پدر گرامیشان نقل میکند:
در جلسهای که به همراه آقای رفسنجانی در خدمت امام بودیم، ایشان در خصوص رابطهشان با مرحوم پدرم مطالب جالبی را فرمودند؛ از جمله فرمودند که نخستین بار که استاد را دیدم، ایشان با مرحوم آیتالله حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، در حال بحث بودند. در کنار ایشان عده دیگری نیز نشسته بودند و به بحث آنها گوش میدادند و احیاناً در بحث شرکت میکردند. من هم در گوشهای به انتظار ایستادم. پس از تمام شدن بحث، از ایشان تقاضای درس فلسفه داشتم، اما زیر بار نرفتند.
در همان حال که ما راه میرفتیم، مردم و بازاریها میآمدند و خدمتشان سلام میکردند و پس از عرض ادب، از ایشان سؤالهایی میکردند. مرحوم آقای شاهآبادی جوابهایی می دادند که متناسب با سطح فکری این افراد نبود. از این رو به ایشان عرض کردم: «آقا، جوابهای شما برای این افراد قابل فهم نیست. شما چرا این مطالب را میگویید؟» ایشان فرمودند: «بالآخره اینقدر هست که این حرفهای کفری به گوش آنها بخورد؛ حرفهایی که مردم کفرش میدانند.»
خلاصه تا قبل از رسیدن به منزل، ایشان را راضی کردم که درس فلسفه را شروع کنند. وقتی پذیرفتند، گفتم: «آقا من فلسفه نمیخواهم. گمشده من چیز دیگری است. برای همین از شما بحث عرفان میخواهم.» اما ایشان زیر بار نرفتند. در آن ساعات حالتی پیدا کردم که گویی هرگز نمیتوانم از ایشان دست بردارم. آنقدر اصرار کردم، تقاضا کردم و خواهش کردم تا ایشان قبول کردند و عصر روزی را معین کردند. از آن عصر موعود، تحصیل من در خدمت ایشان شروع شد.
پس از دو، سه جلسه من به جایی رسیدم که دیدم نمیتوانم از ایشان جدا بشوم. ابتدا فقط در درس عرفان حاجآقا شاهآبادی شرکت میکردم و پاسخهای عرفانی ایشان را میشنیدم. اما بعد به جلسههای درس اخلاق ایشان هم رفتم. این درس در مسجد عشقْعلی در شبهای پنجشنبه برگزار میشد. ایشان پس از خواندن نماز به آنجا میرفتند و جلسههای درس را تشکیل میدادند. پس از آن در تمام جلسههایی که ایشان تشکیل میدادند حضور پیدا میکردم و خودم را به این کار مقید کرده بودم. تمام بحثهای ایشان را هم مینوشتم. چه آنهایی را که برای عوام مطرح میکردند و چه بحثهای ویژه خودشان. به این ترتیب، روزبهروز علاقه من به مرحوم شاهآبادی بیشتر میشد. اکنون میتوانم بگویم که در تمام عمرم روحی به لطافت روح مرحوم حاجآقا شاهآبادی ندیدم.
درس استاد سراسر اخلاقی، عرفانی و بسیار مؤثر بود. به سبب ارزشمندی مباحثی که استاد شاهآبادی در درسها مطرح میکرد، برخی از شاگردان استاد هیچگاه حاضر نبودند تا درس ایشان را رها کنند.
درباره شاگردان مرحوم شاهآبادی نیز باید عرض کنم که این شاگردان مختلف بودند و به صورت پراکندهای در بحثهای ایشان شرکت میکردند و اینطور نبود که خود را ملزم به شرکت در تمام جلسههای حاجآقا شاهآبادی کنند. تنها من و چند نفر دیگر بودیم که هیچگاه شرکت در درسهای ایشان را ترک نمیکردیم. ولی آقایان دیگر، گاهی هفتهای سه روز میآمدند و گاهی هفتهای یک روزش را هم نمیآمدند. اما برنامه من در تمام مدت هفت سالی که مرحوم شاهآبادی در قم سکونت داشتند، ادامه داشت. من تمام این ایام را در خدمت ایشان تلمذ میکردم و از جلسههای مختلفشان بهره میبردم، تا اینکه به تهران آمدند و من از آنجا که در قم به بحث و مباحثه مشغول بودم نتوانستم تمام وقتم را با ایشان بگذرانم، مگر در روزهای تعطیل.
به مجرد اینکه به تعطیلی برخورد میکردم، به عنوان عاشورا، ماه مبارک رمضان یا هر عنوان دیگر، خودم را به تهران میرساندم تا در جلسههای ایشان حضور یابم. دیگر برایم فرقی نمیکرد که این جلسهها در منزل تشکیل شده باشند یا در مسجد. حتیالمقدور سعی میکردم تا زمانی که در تهران هستم، در خدمتشان باشم.[6]
شاگرد منظم
آیتالله مرتضی بنیفضل در باره اینکه آیتالله شاهآبادی، استاد اخلاق امام، در رابطه با نظم و حضور امام در جلسات درس بسیار خرسند و راضی بود، نقل میکند:
بنده حدود هشت سال که در درس خارج فقه و اصول امام شرکت میکردم، شاهد بودم که ایشان همیشه سر ساعت معین در جلسه تدریس حاضر میشد. حتی آن ایام که امام در مسجد سلماسی قم تدریس میفرمود، بعضی از شاگردان پیش از درس ایشان در جلسه درس دیگری حاضر میشدند، لذا گاهی چند دقیقه بعد از شروع درس امام وارد جلسه میشدند؛ امام ناراحت میشد و گاهی تذکراتی میداد.
معروف است خود امام در دوران طلبگی منظم و بهموقع در جلسات استادانشان حاضر میشدهاند. مرحوم آیتالله شاهآبادی، استاد اخلاق امام، در رابطه با نظم و حضور امام در جلسات درس گفته بود: «روح الله واقعاً روحالله است. نشد یک روز ببینم که ایشان بعد از بسمالله در درس حاضر باشد. همیشه پیش از آنکه بسمالله درس را بگویم، حاضر بوده است.[7]
در میدان جاذبه استاد
حجت الاسلام والمسلمین صادق شاهآبادی درباره ارادت امام به استاد خویش نقل میکند:
امام در ایام تحصیلشان بهطوری مجذوب مرحوم حاج میرزا محمدعلی شاهآبادی، عموی بنده، شده بودند که دیگر درس عرفان ایشان را ترک نمیکردند. با اینکه خیلیها شاگرد ایشان بودند و میرفتند و میآمدند و درس را ترک میکردند و حضورشان در درس به طور مستمر و دائم نبود، اما امام دائم شرکت میکردند و بهطوری مجذوب ایشان شده بودند که خودشان را جزء اهل بیت ایشان میدانستند. بهطوری که اگر مثلاً مرحوم عموی بنده میگفتند: «مهدی، برو یک عدد نان بگیر و بیاور»، ایشان (امام) میگفتند: «نه، من میروم»، و برمیخاستند و میرفتند نان را میگرفتند و میآوردند. اینطور با مرحوم عموی من صمیمی شده بودند.[8]
وی همچنین در خاطرهای میگوید:
مرحوم آیتالله مطهری میگفت: من هرگز از امام نشنیدم که اسم مرحوم شاهآبادی را بیاورند و دنبالهاش «روحی فداه» را نگویند. علاقه امام به مرحوم پدرم علاقهای قلبی و عمیق بود. (در نجف) روزی در خدمت امام، در مورد مطلبی بحث شد که طی آن اسم یکی از آقایان آمد. ایشان تصور کردند که من آقا را با پدرم قیاس میکنم. برای همین بسیار ناراحت شدند و بهتندی به من فرمودند: «تو پدرت را نشناختهای، اصلاً قابل قیاس نیستند. پدرت را با این فرد و امثال او نمیتوان مقایسه کرد.[9]»
خاطرهای از استاد
حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی رودباری از حضرت امام نقل میکند:
یک روز امام در موعد مقرر برای درس به مسجد شیخ انصاری در نجف تشریف آورده بودند، در حالی که هنوز همه شاگردان حضور نداشتند. ایشان پس از ورود به مسجد، طبق معمول کنار منبر نشستند تا پس از لحظاتی برای تدریس به منبر تشریف ببرند؛ ولی چون با غیبت بعضی از شاگردان مواجه شدند، بدون اینکه به منبر تشریف ببرند به ما فرمودند: «امروز میخواهم به جای درس، قضیهای را برای شما بازگو کنم. من این مطلب را از استادم مرحوم شاهآبادی (رضوان الله تعالی علیه) نقل میکنم و ایشان از پدر بزرگوارش، که از شاگردان مرحوم صاحب جواهر بودند، نقل مینماید که میفرمود: “صاحب جواهر دارای پسری بود که از فضلای بهنام حوزه علمیه نجف به شمار میرفت و تصادفاً در حال حیات پدر فوت میکند. در روز تشییع، با اینکه هالهای از غم و اندوه سرتاسر نجف را گرفته بود، ولی با این حال صاحب جواهر که خود صاحب عزا بود، از فرصت کوتاه استفاده کرده و تا جمع شدن علما و طلاب حوزه و اهالی نجف برای تشییع، نصف صفحه از کتاب جواهر را به رشته تحریر درآورد.“»
امام سپس فرمود: «من که به شما نمیگویم به درس من بیایید. حال که خود شما بنا دارید در درس من شرکت کنید، لااقل به بنای خودتان عمل کنید.[10]»
در سنگر مبارزه
عارفِ مبارز
نوه گرامی ایشان، آقای دکتر حمید شاهآبادی، فرزند شهید آیتالله مهدی شاهآبادی، درباره مبارزات ایشان با نقل خاطرهای به نگارنده در گفتگویی نقل کرد:
ذهنیت بسیاری از مخاطبان اینگونه است که آنکه وجه عرفانی دارد، معمولاً نباید با سیاست کاری داشته باشد و باید کنج عزلت بگزیند و به سیر و سلوک فردی بپردازد. اغلب ما کمتر از عرفا، چهره مبارزاتی و چهره سیاسی در ذهن داریم. آنچه آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی را از عرفای همعصر خودش متمایز میکند، مبارزات سیاسی ایشان با رضاخان است. به خاطر دارم که وقتی حضرت امام در دیداری که با خانواده شهید شاهآبادی (شهید آیتالله مهدی شاهآبادی) داشتند، فرمودند: «ایشان علاوه بر اینکه یک فقیه به تمام معنا و یک عارف بالله بودند، یک مبارز به تمام معنا بودند.» لذا وجه مبارزاتی آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، از وجوه بارز ایشان است.
در دوره رضاخان، تعابیر تند ایشان نسبت به شخص رضاخان و اقدامات عملی ایشان در مبارزه با دوران ستمشاهی رضاخان بر کسی پوشیده نیست. تعبیر در اغلب سخنرانیهای خود علیه رضاخان داشتند و از او به عنوان «مرتیکه چاروادار» نام میبردند. در سخنرانیهای علنی و مباحث جدی که در این حوزه داشتند، گاه آیتالله شاهآبادی را تا مرض اصطکاک با برخی از علمای معاصرش پیش میبرد و البته شخصیت رضاخان برای آنها نیز شناخته شده نبود.
به خاطر دارید که رضاخان برای پیشبرد برنامههای حکومتی خود و قبل از اینکه به صدارت برسد، به دستبوسی علما میرفت و تظاهر میکرد که به علما احترام میگذارد. اما آقای شاهآبادی این وجه رضاخان را بهخوبی شناخت و مبارزات جدی داشتند. تحصن در سخنرانی حرم حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) به مدت یازده ماه و سخنرانیهای تند ایشان مورد هجمه عناصر رژیم قرار میگرفت و رژیم به مسجدشان حمله میکرد. جمع کردن منبر ایشان و بر هم زدن سخنرانیهای آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی، از برنامههای رژیم بود. از کسانی که وجه عرفانی دارند، کمتر این سبقه را مشاهده میکنیم.
شیخ عارف، همزمان با فشارهای رژیم از علما خواست برای علنی ساختن مبارزه علیه پهلوی، برای تحصن علیه شاه در پناه حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) در شهر ری گرد آیند، که تنها دو تن از علما به ایشان پیوستند. پانزده ماه تحصن کرد. آیتالله شاهآبادی درباره پهلوی به مرحوم مدرس می گفت: «این مردک (رضاخان) الان که به قدرت نرسیده است، این چنین به دستبوسی علما و مراجع میرود و تظاهر به دینداری میکند و از محبت اهلالبیت (علیهمالسلام) دم میزند. به محض اینکه به قدرت رسید، به همه علما پشت میکند و اول کسی را که لگد میزند خود شما هستید.[11] و او همانند پرورش گرگ خطرناک است.[12]
در کتاب گلشن ابرار نقل است که روزی عدهای برای دستگیری شیخ عارف به مسجد جامع حملهور شدند و با بیشرمی تمام، چکمهپوش وارد مسجد شدند که ناگاه آیت حق نهیبی بر آنها زد و همگی آنها پا به فرار گذاشتند و برای دستگیری ایشان در بیرون مسجد کمین کردند. آنگاه که آیتالله شاهآبادی از مسجد خارج شد، فرمانده آنها رو به شیخ عارف کرد و گفت: «آقای شاهآبادی! آقای شاهآبادی! تو باید همراه ما بیایی کلانتری!» آیتالله شاهآبادی ایستاد و در حالی که ابروانش به هم گره خورده بود، گفت: «برو به بزرگترت بگو بیاد!» و به راه خود ادامه داد. ایشان خطاب به رژیم میفرمود: «اگر میخواهید سخنرانی تعطیل شود، باید مرا ببرید. من هر روز قبل از اذان صبح، تنهایی از منزل به مسجد میآیم. اگر عرضه دارید، آن وقت بیایید و مرا دستگیر کنید؛ نه اینکه منبر را بدزدید![13]
مروری بر دیدگاههای شیخ عارف
رادیو و بلندگو
در زمان آیتالله شاهآبادی، استفاده از بیسیم و رادیو در ایران تازه رایج شده بود، ولی چون وسایل ارتباط جمعی به دست حکومت رضاخان اداره میشد، بیشتر برنامههای آن مبتذل، ضد اسلامی و مروج فرهنگ غرب بود. این امر موجب شد که عدهای از علما معتقد به حرمت تمام برنامههای آن شوند و به حرمت استفاده از آن فتوا دهند. در این حال، عدهای از مردم نزد آیتالله شاهآبادی رفته، از ایشان درباره جواز استفاده از این وسایل سؤال کردند. ایشان ضمن اظهار تأسف از اینکه این وسیله تبلیغ خوب، در دست مسلمانان نیست، فرمودند: «رادیو، همچون زبان گویایی است که هم میتواند به دانش و فرهنگ خدمت کند، هم میتواند گفتارهای ناصواب بگوید. بنابراین، خرید و نگهداری آن برای استفاده از برنامههای مفید، مانعی ندارد.»
مراقبه و نماز شب
استاد معتقد بود: «مواظبت به آیات شریفه آخر سوره حشر، از آیه شریفه يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ تا آخر سوره مبارکه، با تدبر در معنی آنها در تعقیب نمازها، خصوصاً در اواخر شب که قلب فارغالبال است، خیلی مؤثر است در اصلاح نفس.»
ارادت وی به ائمه معصومان و بهویژه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، آنچنان زیاد بود که میفرمود: «در نوافل شب، به مقام شامخ حضرت زهرا سلاماللهعلیها توجه کنید و بدانید که استمداد گرفتن از آن حضرت، موجب ترقی و قرب معنوی میشود و خداشناسی انسان را زیاد میکند. همچنین قبل از اذان صبح، صلوات حضرت زهرا سلاماللهعلیها را بفرستید.»
استاد درباره آمادگی روحی برای عبادات میگفت: «اگر برای نافله شب بیدار شدید، برای نافله خواندن آمادگی روحی ندارید، بیدار بمانید. بنشینید. حتی چای بخورید. انسان بر اثر همین بیداری، آمادگی برای عبادت را پیدا میکند. بیداری سحر، هم برای مزاج مادی مفید است و هم برای مزاج معنوی. برای دنیایتان هم که شده، سحرها بیدار شوید. چون بیداری سحر، وسعت رزق، زیبایی چهره و خوشاخلاقی میآورد.»
پرهیز از لعن
این کلام صریح استاد است که معتقد بود: «هیچوقت لعن شخصی نکنید، گرچه به کافری که ندانید از این عالم (چگونه) منتقل شده، مگر آنکه ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد. زیرا که ممکن است در وقت مردن، مؤمن شده باشد. پس لعن به عنوان کلی بکنید. کفاری را که معلوم نیست با حال کفر از این عالم منتقل شدند، لعن نکنید؛ شاید در حال رفتن، هدایت شده باشند و روحانیت آنها مانع از ترقیات شما شود.» امام خمینی در توضیح حدیث بیست و هشتم کتاب چهل حدیث میفرمایند: «شیخ عارف ما، روحی فداه، میفرمود: “هیچوقت لعن شخصی نکنید، گرچه به کافری که ندانید از این عالم چگونه منتقل شده باشد، مگر آنکه ولی معصومی از حال بعد از مردن او اطلاع دهد.»
نظریه فلسفی فطرت
دکتر حمید شاهآبادی، نوه آیتالله شاهآبادی، درباره نظریه فلسفی فطرتِ استاد میگوید:
در حوزه عرفان، باید به این نکته توجه کنیم که آیتالله شاهآبادی یک مجتهدی بود که عارف بود؛ یعنی سیر و سلوک عرفانی را و نظریات عرفانی را در پس مقام اجتهاد خودش دارد. اینگونه نیست که بشود ایشان را با عرفای و علمای نامدار و شخصیتهای دیگری که دارای عرفان عملی صرف و با روشهای دیگری که به این مقام رسیدند، مقایسه کنیم. آیتالله شاهآبادی کسی است که فلسفه اسلامی را بهدرستی میشناسد؛ مکتب صدرایی دارد و دارای نظریات فلسفی است.
از آیتالله شاهآبادی به عنوان فیلسوف فطرت نام برده میشود. در بین فیلسوفان کسانی که دارای دستگاه فلسفی باشند کم هستند. آیتالله شاهآبادی با نظریه فطرتشان و نظریه فلسفی فطرتشان، یک دستگاه فلسفی را بنیان نهادند که بر اساس این دستگاه هم مقام توحید و هم مقام معاد قابل اثبات است. بنابراین، آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی کسی است که عرفان را پس از فلسفه و پس از دوران تحصیل حوزه و مقام اجتهاد به دست آورده است و البته به موازات او صاحب مشرب، سبک و سلیقه عرفانِ عملی نیز هست که کرامات ایشان هم بر کسی پوشیده نیست. اما آنچه درباره ایشان باید به صورت ویژه توجه کرد، این است که ایشان یک فیلسوف و نظریهپرداز است و نظریه فطرت ایشان امروز یک نظریه قابل اعتناست. اگرچه آثار زیادی از ایشان در این زمینه به جا نمانده است، قابل تبیین و تحلیل فلسفی و عرفانی است.
مکتب عرفانی
دکتر حمید شاهآبادی، فرزند شهید مهدی شاهآبادی، درباره مکتب عرفانی تهران که توسط آیتالله شاهآبادی بنیانگذاری شده نیز نقل میکند:
ایشان را باید صاحب مکتب عرفانی تهران دانست. مرحوم شاهآبادی در آن بسیار تأثیرگذار تلقی میشود. مشرب آیتالله محمدعلی شاهآبادی مشرب صدرایی است؛ یعنی ایشان بر اساس حکمت الهی صدرایی، دارای نظریاتی هستند و به آن طیف فکری نزدیکترند تا به مکتب اشراق یا دیگر عرفا. درباره مکتب تهران باید به فضای فلسفی آن روز و فضای نجف و قم استناد کرد. فضای نجف در حوزه فلسفه و عرفان، دارای نظریات و دیدگاههایی بود؛ در اصفهان و قم هم بزرگانی در این عرصه وجود داشتند که هر کدام درباره فلسفه و عرفان دارای نظریات خاصی هستند. در مشهد هم فضای فلسفی خاص وجود داشت. حضرت امام دوران سختی را بعد از آیتالله شاهآبادی گذراند؛ چرا که به حوزه فلسفه و عرفان ورود داشتند و در قم، در این باب روزگار سختی گذراند که مخالفتهایی از درون حوزه با ایشان میشود. در این دوران بود که ایشان مکتب تهران را پایهگذاری کرد.
نقل است که وقتی ایشان در تهران این پایگاه فلسفی و عرفانی را بنیان میگذارند و مباحثشان را مطرح میکنند، فضا بهگونهای است که حضرت امام میفرمایند: «وقتی که من دیدم که آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی این مطالب را در تهران و مسجد برای عموم مردم مطرح میکنند، به ایشان گفتم که آخر مردم عادی و این حرفها؟! آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی به شوخی و مزاح گفتند: “بگذارید این کفریات به گوش مردم هم بخورد!“» آن زمان بسیاری از افراد مباحث عرفانی را کفریات میدانستد و در آن فضا آیتالله شاهآبادی حوزه تهران را برای توضیح مباحث خود مناسبتر میدانستند؛ لذا میتوان گفت مکتب تهران اینگونه پایهگذاری شد.
بارزترین شاگرد ایشان در این حوزه نیز حضرت امام است، اما افراد دیگر مانند آیتالله حقشناس، مرحوم آقای گرجی و دیگران در سطوح مختلف از محضر ایشان استفاده کردند. اما در مجموع، شاگردان آیتالله شاهآبادی را در آثار و برکات به جای مانده از تألیفات حضرت امام، که مکرراً در مباحث مختلف از آیتالله شاهآبادی به عنوان «مرحوم روحی فداه» یاد میکند و در بسیاری از آثار امام همواره رد پای نگاه عرفانی و فلسفی آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی وجود دارد، می توان دید.
اثرات دینی مکتب عرفانی
فرزند شهید مهدی شاهآبادی درباره اثرات مثبت دینی مکتب عرفانی تهران نیز میگوید:
این عرفان، مبتنی بر اندیشههای دینی و برگرفته از آموزههای قرآنی است. دیدگاه آیتالله شاهآبادی، دیدگاه دروندینی و دیدگاه منطبق بر اندیشه ولایتپذیری است. بنابراین، راه رسیدن به خدا در عرفان آیتالله شاهآبادی از مسیر عبودیت و بندگی میگذرد و از همین راهِ اعمال و مناسک عبادی میگذرد. اندیشههای دیگر، عرفان را به عنوان یک میانبر مستقیم مطرح میکنند و تا جایی به پیش میرود که شریعت را فدا میکند؛ این اندیشهها از منظر آیتالله شاهآبادی مذموم و مردود است؛ این، وجه تمایز جدی آقای شاهآبادی با عرفانهایی است که در واقع نباید آنها را عرفان بدانیم و عرفانهای نوظهور است.
آیتالله شاهآبادی اولاً مجتهد بود و ثانیاً عارف و بعد از آن فیلسوف تلقی میشود. و این مسیر عبادت، بندگی، شریعت، احکام و پایبندی به قوانین اسلامی است. همه اینها، از منظر استاد نشان میدهد که راه رسیدن به خدا از طریق قرآن و ائمه اطهار و اهلالبیت است. بنابراین، آموزههای عرفانی بعد از ایجاد دستگاه فلسفی آقای شاهآبادی است. اینگونه نیست که اول عرفان خوانده باشند و بعد سراغ فلسفه بروند؛ خیر. دستگاه فلسفی مبتنی بر اندیشه عقلی است. حاکمیت عقل در تمام این مباحث هست و این نظامی که عرفان در آن دیده میشود، عقل نیست و عقل آن را تأیید میکند؛ ولی از این منظر که عبور میکند و در پس این نگاه فلسفی، اندیشه عقلی به یک عرفانِ در چارچوب میرسد که پایهگذار دیدگاههای مبتنی بر عرفان نظری است و البته به دنبال این مبانیِ عرفانِ نظری است که ما در رفتارهای آیتالله شاهآبادی آثار عرفان عملی ایشان را هم میبینیم.
آثار استاد
از شیخ عارف کامل، کتابهای فراوانی برجا مانده که برخی از کتابهایشان عبارتند از: حاشیه نجاةالعباد، مفتاحالسعاده فی احکامالعباده (توضیح المسائل)، شذراتالمعارف یا مرامالاسلام، منازلالسالکین، حاشیه کفایةالاصول، حاشیه فصولالاصول، رساله العقل و الجهل، تفسیری مشتمل بر توحید و اخلاق و سیر و سلوک، رسالهای در نبوت و ولایت عامه و خاصه، و رشحاتالبحار که به چاپ رسیده است.[14]
عارف کامل، آیتالله شاهآبادی، در روز سوم آذر 1328ش/سوم صفر 1369ق، به رحمت الهی پیوست و در مقبره شیخ ابوالفتوح رازیِ حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) به خاک سپرده شد.
منابع
1- کتاب گلشن ابرار، ج 1-2، نشر معروف، سال 1382
2- برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 1-4، غلامعلی رجایی، نشر عروج، چاپ اول.
3- یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 1- 4، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
4- امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، جلدهای مختلف، صحیفه امام، 22 جلدی، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام.
5- حضور، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، ش 47
6- کتاب برداشتهایی از سیره امام، ج 1-5، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
7- کتاب یاد ایام، ج 1، ص 235
8- فصلنامه حوزه؛ ش 49
9- پا به پای آفتاب، چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام
10- کتاب شرح دعای سحر امام خمینی (پیشگفتار)
منبع مقاله: حضور، ش 94، ص 208؛ سایت پورتال امام خمینی. نویسنده: داود رضایی چراتی
[1] آیتالله میرزا حسین خلیلی صحیح است (و)
[2] سیمای فرزانگان، ص 81
[3] تاریخ و فرهنگ معاصر، ش پنج، ص 189
[4] کتاب شرح دعای سحر- پیشگفتار
[5] صحیفه امام، ج 8، ص 47
[6] حجت الاسلام والمسلمین نصرالله شاهآبادی، پا به پای آفتاب، ج 3، ص 254
[7] آیتالله مرتضی بنیفضل، حوزه، ش 49، ص 39
[8] حجت الاسلام والمسلمین صادق شاهآبادی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 250
[9] حجت الاسلام و المسلمین صادق شاهآبادی ـ پا به پای آفتاب؛ ج 3، ص 256
[10] برداشتهایی از سیرۀ امام، ج 5، ص 13؛ حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی رودباری، 15 خرداد، ش 7، ص 120
[11] مجلۀ حکومت اسلامی، ش 24، سال 1381، ص 87
[12] مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 5، ص 186
[13] گلشن ابرار، ج 2، ص 605
[14] تاریخ و فرهنگ معاصر، ش 5، ص 192
نظرات