آن استاد بیبدلیل عرفان میفرماید: «همۀ ارباب صنایع و حِرف و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به “حضور قلب” انجام میدهند، به جهت آنکه قلب دارای محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود و فقط اهل عبادت محروم از قلبند! با آنکه اُسّ اساس پرستش و ستایش بر حضور […]
آن استاد بیبدلیل عرفان میفرماید: «همۀ ارباب صنایع و حِرف و اهل لذات و معاملات و عادات، اعمال خود را به “حضور قلب” انجام میدهند، به جهت آنکه قلب دارای محبوب است و لذا متوجه به محبوب خواهد بود و فقط اهل عبادت محروم از قلبند! با آنکه اُسّ اساس پرستش و ستایش بر حضور است؛ و حقیقتاً تمام عاملین، به اعمال خود اخطار میکنند به اهل عبادت که ما عملی نکردهایم مگر به حضور قلب، آیا شما در تمام عمر عبادت کردهاید به حضور قلب یا نه؟[1]»
حاج عباس یموتی، از شاگردان مسجدی آیتالله شاهآبادی، در مورد حضور قلب ایشان در نماز نقل میکند:
پشت سر آقا نماز میخواندیم. قنوت نماز صبح را طول میداد که اشخاص وضو بگیرند. آقا قنوت که خواند، رفت رکوع. از آن بالا یک مار بزرگ افتاد روی جانماز آقا! ما فرار کردیم. حاج اصغر سمسار و علیپور و احمد زرقا بودند. ما همه فرار کردیم. وقتی که ما فرار کردیم، مار دو دفعه به پای آقا پیچید، روی جانماز رفت و از آن راهی که آمده بود بالا رفت. آقا حاج سید علی اصغر به حاجآقا شاهآبادی گفت: «آقا، مار روی جانمازتان افتاد.» حاجآقا گفت: «من نماز میخواندم.»
هماهنگی میان گفتار و رفتار، که از نشانههای صداقت است، در این پرده از حیات عارف کامل نمایان است. ایشان به مرتبهای از ادراک حضور در پیشگاه حاضر رسیده بود که هنگام عبادت، دیگران در نظرش غایب بودند.
[1] شذرات المعارف، معرفه 150، ص 149-150
نظرات