در زمان قديم، حمامها عمومی و دارای خزينه بود. روزی آيتالله شاهآبادی به حمام رفته بودند و پس از شست و شوی خود وارد خزينه شدند و بعد از آب كشيدن بدن، بيرون آمدند و چون میخواستند از سطح حمام بگذرند، احتياط میكردند كه آبهای كثيف بر بدنشان نريزد. سرهنگی كه او نيز در حمام […]
در زمان قديم، حمامها عمومی و دارای خزينه بود. روزی آيتالله شاهآبادی به حمام رفته بودند و پس از شست و شوی خود وارد خزينه شدند و بعد از آب كشيدن بدن، بيرون آمدند و چون میخواستند از سطح حمام بگذرند، احتياط میكردند كه آبهای كثيف بر بدنشان نريزد.
سرهنگی كه او نيز در حمام بود چون احتياط ايشان را ديد، زبان به طعن و تمسخر گشود و به ايشان اهانت كرد. ايشان از اين تمسخر و طعن او خيلی ناراحت شدند، اما چيزی نگفتند و به راه خود ادامه دادند.
فردای آن روز مشغول تدريس بودند كه صدای عدهای كه جنازهای را حمل میكردند، شنيدند. پرسيدند چه خبر شده؟ اطرافيان جواب دادند كه آن سرهنگی كه ديروز در حمام به شما اهانت كرد، وقتی از حمام بيرون آمد سر زبانش تاول زد و درد آن هرلحظه بيشتر شد و معالجۀ دكترها هم سودی نبخشيد و در كمتر از 24 ساعت زهر كلامش زهری بر جانش شد و از دنيا رفت.
بعدها هر وقت كه آيتالله شاهآبادی از اين قضيه ياد میكردند، متأثر و ناراحت میشدند و میفرمودند: «ای كاش آن روز در حمام به او پرخاش كرده و ناراحتی خود را بروز میدادم تا گرفتار نشود.»[1]
[1] آسمان عرفان ، شمارة 71 از مجموعة ديدار با ابرار ، ص 125.
نظرات