روزی دکتر ابوالقاسم گرجی و شیخ عبدالکریم حقشناس نزد مرحوم والد آمدند و از ایشان تقاضای درس منطق کردند. اخلاق مرحوم والد چنین بود که اگر طلبهای تقاضای درس میکرد و وقت داشت، اجابت میکرد و دست رد به سینه اش نمیزد. مرحوم پدر به آنها فرموده بود: صبحها در مسیر مسجد به منزل میتوانم […]
روزی دکتر ابوالقاسم گرجی و شیخ عبدالکریم حقشناس نزد مرحوم والد آمدند و از ایشان تقاضای درس منطق کردند. اخلاق مرحوم والد چنین بود که اگر طلبهای تقاضای درس میکرد و وقت داشت، اجابت میکرد و دست رد به سینه اش نمیزد. مرحوم پدر به آنها فرموده بود: صبحها در مسیر مسجد به منزل میتوانم به شما درس بدهم. آنها هم قبول کردند و در مسیر از ایشان استفاده میکردند. ما نیز به آنها «مشائین» میگفتیم. ایشان در بین راه، اشعار منطق منظومه را از حفظ بیان میکردند و شرح میدادند.
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
نظرات