اصل و علت تألیف کتاب رشحات‌البحار

اصل و علت تألیف کتاب رشحات‌البحار
1402-07-17
159 بازدید

مرحوم پدر مقید بودند هفته‌ای چهار شب در مسجد برای عموم مردم منبر بروند. کتاب رشحات‌البحار، از کتاب‌های چاپ‌شده مرحوم والد، حاصل همان افادات است. گفتارهای «رشحات‌البحار» حول سه موضوع است: یکی در باب وحدت قرآن با عترت که مفاد حدیث ثقلین است و نام این بخش «القرآن و العترة» است. دیگری درباره اثبات رجعت، […]

مرحوم پدر مقید بودند هفته‌ای چهار شب در مسجد برای عموم مردم منبر بروند. کتاب رشحات‌البحار، از کتاب‌های چاپ‌شده مرحوم والد، حاصل همان افادات است. گفتارهای «رشحات‌البحار» حول سه موضوع است:

یکی در باب وحدت قرآن با عترت که مفاد حدیث ثقلین است و نام این بخش «القرآن و العترة» است. دیگری درباره اثبات رجعت، با عنوان «الایمان و الرجعة»، و سوم هم در اثبات اصول دین از راه فطرت با عنوان «الانسان و الفطرة».

علت پرداختن به موضوع رجعت، شبهات شخصی به نام شریعت سنگلجی در انکار رجعت بود. او متولد محله سنگلج و آخوند بود و مسجدش در خیابان فرهنگ تهران بود. وی تدریس و عده‌ای هم شاگرد داشت. برادرش هم دکتر سنگلجی از استادان دانشگاه و در کسوت روحانیت بود.

دایی ما، مرحوم حاج آقا احمد روحانی، نقل می‌کردند: روزی نزد شریعت سنگلجی رفتم و به او گفتم: «شیخ! در این مملکت، موضوعات بسیاری برای پرداختن وجود دارد. شما موضوعاتی چون گنابادی‌ها، صفی‌علی‌شاهی‌ها، وهابی‌ها، بهایی‌ها و غيره را رها کرده و به مسئله رجعت چسبیده‌ای!؟»

شریعت پاسخ داد: «من از این‌ها می‌ترسم. مدت‌ها پیش، اسفار و شرح لمعه تدریس می‌کردم. روزی پیش از آمدن شاگردان، پیرمردی بقچه به دوش آمد و بالای مدرس رفت و به بقچه‌اش تکیه داد و دراز کشید. بعد از مدتی شاگردان اسفار آمدند و من شروع کردم به تدریس اسفار و در اثناء بحث با اهانت به ملاصدرا اشکال کردم. بعد از درس اسفار، شاگردان شرح لمعه آمدند و من بر شهید با اهانت و بی‌اعتنایی اشکالی کردم. فردا دوباره همان پیرمرد در درس حاضر شد، ولی وقتی کتاب را باز کردم، دیدم مثل روزهای پیش نیست و من هیچ نمی‌فهمم تا حدی که حتی نمی‌فهمیدم کتاب را چگونه باید در دست بگیرم و اصلاً خط‌ها را نمی‌توانستم بخوانم! رنگ از رُخَم پرید. طلبه‌ها هم فهمیدند. به شاگردان گفتم: امروز حالم خوب نیست و درس اسفار را تعطیل کردم. بعد از مدتی شاگردان لمعه آمدند. وقتی کتاب لمعه را باز کردم همان حالت دوباره عارض شد. مثل این‌که اصلاً سواد ندارم! باز هم به طلبه‌ها گفتم: من امروز ناراحتم و درس تعطیل است. شاگردها هم بلند شدند و رفتند.

غصه می‌خوردم که چرا چنین شد که ناگهان پیرمرد به سمت من آمد و گفت: «هان، سرت درد می‌کند؟!» فهمیدم که این کار اوست. به او التماس کردم که این وضع را خاتمه دهد. به من گفت: مردک احمق! تو که هستی که به ملاصدرا توهین می‌کنی؟! تو که هستی که به شهید اهانت می‌کنی؟! من هم که می‌خواستم از این مشکل رهایی بیابم، گفتم: غلط کردم. پس از کلی التماس و التجاء حالم برگشت. به او گفتم که به منزل برویم؛ پدرم منزل هست. گفت: پدرت از خودت خرتر است. اصرار کردم به مدرسه برویم و او قبول کرد و گفت: به شرط آن‌که کسی سراغ من نیاید.

با هم به مدرسه آمدیم و او را به حجره‌ای بردم. پیرمرد در را از داخل بست و به من گفت که در را از بیرون قفل کن. من هم در را از بیرون قفل کردم و باز هم تأکید کرد که کسی سراغش نیاید. نزد پدرم رفتم و جریان را برای او نقل کردم. خواست او را ببیند. گفتم: او گفته کسی سراغ من نیاید! پدرم اصرار کرد و به سمت مدرسه راه افتاد. من هم به دنبالش راه افتادم و به مدرسه آمدیم. دیدیم درهای حجره باز است و هیچ‌کس نیست. قفلی که من بسته بودم و قفلی که خودش بسته بود، هر دو باز شده بود و هیچ‌کس داخل حجره نبود. پس از این جریان، دیگر من از این جماعت خیلی می‌ترسم و کاری به کار آن‌ها ندارم.»[1]

انکار مسئلۀ رجعت از جانب سنگلجی (م1363ق) در نوشته‌های شاگردش عبدالوهاب فرید تنکابنی در کتاب «اسلام و رجعت» بروز و ظهور یافت. عبدالوهاب فرید در  مقدمه کتاب «اسلام و رجعت» که در سال 1355ق منتشر شد، می‌نویسد: «در این کتاب (اسلام و رجعت) در پاره‌ای از اموری‌که داخل در اسلام کرده‌اند که از آن جمله مسئله رجعت است با عبارت‌های ساده که در خور فهم هر خواننده‌ای باشد متذکر خواهم شد. گرچه مصلح معظم و دانشمند محترم آقای شریعت سنگلجی، چندی پیش در دارالتبلیغ خود این موضوع (رجعت) را با بیانی بس شیرین و دلچسب ملغی کرده و اساس آن را از هم پاشیده‌اند، ولی چون دیدم مطلب روشن نگردیده […] لذا نگارنده این موضوع را بیش از همه مورد دقت قرار داده و در نتیجه این مجموعه را آن اندازه‌ای که فکر ضعیفم اجازه می‌داد، تنظیم کرده و در دسترس مطالعۀ برادران دینی خویش می‌گذارم.»[2]

[1]  كتاب حديث نصر، آيت‌الله نصرالله شاه‌آبادي

[2]  مقدمه اسلام و رجعت، با تلخیص

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , , ,