«عمده استفاده ما در علوم معنوی و عرفانی، نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی شاهآبادی بوده است» امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران الف) ارتباط استاد با امام امام خمینی از سال 1347 تا 1354ق که آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی در قم اقامت داشتهاند، از محضر استاد بهویژه در زمینۀ عرفان نظری و عملی تلمذ کرده […]
«عمده استفاده ما در علوم معنوی و عرفانی، نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلی شاهآبادی بوده است»
امام خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران
الف) ارتباط استاد با امام
امام خمینی از سال 1347 تا 1354ق که آیتالله میرزا محمدعلی شاهآبادی در قم اقامت داشتهاند، از محضر استاد بهویژه در زمینۀ عرفان نظری و عملی تلمذ کرده و بهرهها برده بودند. امام خمینی تا پایان عمر، علاقه و احترام خود را به این استاد بزرگوار حفظ کردند و با تعبیرات مختلفی ارادت قلبی خود را به ایشان آشکار میساختند؛ به طوری که تقریباً در تمام آثار عرفانی و اخلاقی خود از استاد یاد کرده و مطلبی نقل نمودهاند. تا زمان حیات آیتالله شاهآبادی، امام ایشان را با تعابیری چون: «شیخنا العارف، شیخ بزرگوار ما، شیخ عظیم الشأن، شیخ ما عارف کامل و…» یاد میکردند و پیوسته پس از ذکر این القاب، واژگانی چون: «مدّظله، أدام الله ظلّه علی رؤوس المریدین، دام مجده و…» استفاده میکردند.
حضرت امام در تجلیل از استاد خود، از تعبیر «شیخ» که در سلسلۀ مشایخ مرسوم بوده است، هیچ ابایی نداشتهاند. قابل توجه است که حتی یک بار هم از ایشان به «سالک» تعبیر نکرده، بلکه همواره از او به «عارف» با قید «کامل» یاد کردهاند. در دعاها نیز از خداوند تعالی میخواهد که جان او را فدای استادش کند، سایهاش را بر سر مریدانش مستدام بدارد و امثال اینها. در این دعاها از به کار بردن تعبیر «مرید» هیچ ابایی نمیکند. پس از ارتحال استاد نیز، این یادآوری و تجلیل با تغییر دعا به تعابیری از قبیل «رحمه الله» ادامه یافته است.
حضرت امام خمینی پس از مرگ استاد و در اوج اعتبار علمی و مرجعیت و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در توجیه اقدامشان در تفسیر سورۀ حمد، به ذکر برخی معارف ارباب قلوب، به رأی و نظر استادش تمسک میجوید و دقیقاً نشان میدهد که رأی استاد همچنان برای او معتبر و قابل عمل است؛ برای نمونه دو مورد ذکر میشود:
امام خمینی فرمودهاند:
… و اگر پیش بیاید و عمری باشد که اگر ما هم یک وقت یک احتمال دادیم، نگویید که این تعبیرات را شما آوردید دوباره در میدان؛ مثلاً دوباره (تعبیرات) عرفا (را آوردید). خیر، باید بیاید. مرحوم آقای شاهآبادی –رحمه الله – برای عدهای از کاسبها (که) میآمدند، آنجا مسائل را همانطوری که برای همه میگفت. من به ایشان عرض کردم: «آخر اینها (که سنخیتی ندارند).» گفت: «بگذار این کفریات به گوششان بخورد.»[1]
حضرت امام خمینی به جهت ممارست با استادشان و یادداشت سخنان ایشان، با عنایت به اینکه او را یک مرجع قابل اعتماد و استناد و اعتنا در مباحث معنوی و عرفانی میدانستند ، مکرر در آثارشان مطالبی از استاد نقل کردهاند و نحوۀ نقل اغلب قریب به اتفاق، چنان است که گویی از استاد شنیدهاند.[2]
ب) تأثیرات استاد بر امام
تأثیرات ایشان بر امام، از دو حیث عملی و علمی قابل توجه است.
مرحوم شاهآبادی استاد اخلاق حضرت امام بودهاند که در فلسفه و عرفان نظری و عملی ید طولایی داشتهاند. از این رو، آثار اخلاقی ایشان و بهتبع حضرت امام، با آثار سایر علمای اخلاق تفاوتی بسیار دارد. اخلاق در نزد ایشان همان مراتب سیر و سلوک عرفانی است که با نگرش هستیشناسانۀ ایشان تطابق کامل دارد. به این معنی که اخلاق سیر در قوس صعود است که مکمل قوس نزول در مراتب هستی است. پس نکات اخلاقی در ضمن پلکانی از فضایل ذکر میشود که هر مرتبه مقدمۀ مرتبۀ پسین و نتیجۀ مرتبۀ پیشین است. گذر از هر مرتبه متوقف بر گذراندن مراتب پیش است، و اِلا دوام و قراری برای آن نخواهد بود. در حالی که اخلاق در نظر بیشتر علمای اخلاق که از بینش فلسفی و عرفانی برخوردار نیستند، عبارت است از کسب ملکات، فضایل و حسنات و پیراستگی از هلکات، رذایل و سیئات، بیآنکه تحت نظام طولی قرار بگیرند. اما اخلاق عرفانی یعنی دست یازیدن تدریجی به ملکات، فضایل و حسنات از طریق طی مراتب علمی و عملی. پس باید منازل سایران را شناخت و در آن مسیر حرکت کرد.[3]
در کتاب شریف چهل حدیث، به تصریحاتی دیگر اشاره شده است؛ کسانی که روش علمی ایشان مورد وثوق بوده و مرجع دیگرانند و حضرت امام نیز به مبادی علمی و سلوک عملی ایشان توجه داشتهاند. گذشته از ائمۀ معصومان (علیهمالسلام ) و محدثان که راوی احادیث ذکر شده در کتابند، در مجموع به نام فلاسفه و عرفایی دیگر برخورد میکنیم که تأثیراتی بر منش فکری حضرت امام داشتهاند؛ به عنوان نمونه: حکیم متأله ملاصدرای شیرازی 15بار، شیخ بهایی 11 بار، بوعلی سینا 4 بار، شیخ اشراق سهروردی 3 بار، میرداماد صاحب قبسات 3بار، احمد نراقی 2 بار و مهدی نراقی 1 بار. میزان این تصریحات در مقایسه با نقل قول مستقیم از مرحوم شاهآبادی (19 بار) به اضافۀ کیفیت معرفی ایشان از طرف حضرت امام، بیانگر تأثیر شگفت مرحوم شاهآبادی بر حضرت امام در مضامین اخلاقی و عرفانی است.[4]
هرچند عقل حتی از فهم کلیات عالم عاجز است، فهم ارتباط میان خالق و مخلوق برایش امکان دارد. آنچنان که امام میفرماید: «اینهمه صنعت منظم، که عقول بشر از فهم کلیات آن عاجز است و بیربط و خودبهخود پیدا نشده، کور باد چشم دلی که حق را نبیند و جمال جمیل او را در این موجودات مشاهده نکند. “قُتِلَ الانسانُ ما أکفَرَه[5]“.»
از نظر حضرت آیتالله شاهآبادی انسان علاوه بر آنکه عاشق کمال است، در معاش و معاد محتاج به علم و عمل است و لذا مورد عنایت قوۀ عاقله و عامله شده است. وزیر عقل خیر و وزیر جهل شر تعیین شده است. معرفت نفس و شناخت دین از طریق فطرت است. ایشان عدم اختلاف ادیان در اصل معارف الهیه را امری فطری میدانند.
عقل در تئوری اخلاقی امام خمینی متخذ از حدیث و عبارت است از: «قوۀ روحانیهای که به حسب ذات مجردبوده و به حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات و داعی به عدل و احسان است و در مقابل آن، قوۀ واهمه است که فطرتاً در تحت نظام عقلی درنیامده و مسخر در ظلّ کبریای نفس مجرد نشده، مایل به دنیا میباشد.» عقل در لسان امام صادق (علیهالسلام) به معنای دیگری است که امام خمینی به شرح آن پرداخته است. این عقل عبارت است از: «جوهری نورانی و مجرد از علایق جسمانی، اول مخلوق از روحانیان و تعین اول فیض مقدس و مشیت مطلقه و کینونت عذبیۀ ماء و نور نبی ختمی در عالم تخلیق و ابداع.»[6]
آیتالله شاهآبادی، استادی کامل
ویژگی منحصر به فرد آیتالله شاهآبادی در این است که او نه تنها عرفان، بلکه سیاست همراه با عرفان را به امام آموخت. وقتی ولایت جدای از توحید و راه حق و حقیقت نیست، سیره و عمل ولایی نیز همان عمل به حقیقت توحید است؛ چنانکه در زیارت جامعه میخوانیم که ائمه (علیهمالسلام) «ساسة العباد» هستند و تنها به عبادت و زهد مشغول نبودهاند، بلکه آنان در زمینۀ حوادث دوران امامت خود، هوشمندانه عمل میکردند و همیشه در صحنۀ جامعه حضور داشتند و اگر غیر از این میبود، حکومتهای عصر آنان را از ترس مورد مراقبت و محدودیت قرار نمیدادند.
آیتالله شاهآبادی به امام آموخت که شرط اول سلوک، عزم است و آن مغز انسانیت است که بدون آن راهی نمیتوان پیمود. چنان که امام خود مینویسد:
ای طالب حق و سالک الیالله […] از جای برخیز و از این بیت مظلمۀ طبیعت و عبورگاه تنگ و تاریک دنیا هجرت کن و زنجیرها و سلسلههای زمان را بگسلان و از این زندان خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر / ندانمت که در این دامگه چه افتادست
او به امام عزم و ارادهای تلقین کرد که نه تنها زنجیرها را از دست و پای خود بگسلد و خود را از این چاه مظلم نجات دهد، بلکه ملتی و کشوری را هم به رهایی رساند.
آیتالله شاهآبادی در تفسیر آیۀ «فَاستَقِم كَما أُمِرتَ وَمَن تابَ مَعَکَ[7]» فرمود: «این آیۀ شریفه در سوره شوری نیز وارد است، ولی بدون «و من تاب معک». و خدای تعالی چون استقامت امت را در این سوره از پیامبر خواستند و حضرت که بیم آن داشتند مأموریت انجام نگیرد، فرمود که این سوره مرا پیر کرد؛ و اِلا خود آن بزرگوار استقامت داشتند.»
آری، امام آموخت که در راه هدفش که الله است، نه تنها باید باعزمترین، باصلابتترین و مقاومترین فرد باشد و بماند، بلکه آنقدر خون دل بخورد تا دیگران را نیز به تلاش و استقامت در راه هدفشان وادارد.[8]
این موارد، نمونههایی است از آنچه آیتالله شاهآبادی در وجود امام گنجانده و به تجلی رسانده است. ایشان در مدت هفت سال، نه تنها توحید افعالی و بیاثر دیدن دیگران را به او آموخت، بلکه روح او را از توحید صفات و توحید ذات نیز عجین ساخت.
اگر امام از هیچکس غیر از خدا نمیترسیدند، اگر امام حالتی داشتند که وظیفهشان را بر همه چیز مقدم میداشتند و اگر انسانی بودند که خدا را با آن عظمت در بصیرت خودشان میدیدند و دنیا را در مقابل خداوند بسیار حقیر و ماسوا را چیزی نمیدیدند، اینها به خاطر دانش و عرفان امام است و قطعاً سهم قابل توجهی از این دانش و عرفان را از مرحوم آیتالله محمدعلی شاهآبادی به دست آورده بودند.
[1] تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، ص 193
[2] حدیث عشق و فطرت، مجموعه مقالات، ص 226
[3] همان، ص 409 – 410
[4] همان، ص 410-411
[5] عبس 17
[6] حدیث عشق و فطرت، ص 423-424
[7] هود 112
[8] حدیث عشق و فطرت، ص 470-471
نظرات