آرشیو

نترسیدن از غیر خدا

نترسیدن از غیر خدا

1402-07-04

مرحوم پدر به هر مناسبتی با عمل‌شان یا با پند و اندرزهایی که بیان می‌کردند، گویا حقایقی را به وجود ما تزریق می‌کردند. می‌توانم بگویم ثمراتی که ما در زندگی گرفتیم، همه‌اش از برکت همین «خداباوری» مرحوم پدر و تربیت ایشان بود. ایشان حقیقتاً خداباور بود و واقعاً همه امور را در دست خدا می‌دید […]

شاه در پابوسی شاه‌آبادی

شاه در پابوسی شاه‌آبادی

1402-06-29

نزدیک ظهر، یک ربع زودتر به مسجد آمدم و دیدم که مسجد حال و هوای هر روز را ندارد. یک سربازی هم دم در ایستاده بود و وسط حیاط هم یک نفر ایستاده بود. یک سرگردی هم قدم می‌زد که خدا ان‌شاءلله او را بیامرزد؛ رئیس کلانتری بازار بود و سرهنگ حسین‌خان نام داشت. معاونش […]

نان حرام را ببر

نان حرام را ببر

1402-04-20

منزل ما در خیابان ری بود، تکیه حمام خانه، در انتهای خیابان بوذرجمهری که الآن خرابش کرده‌­اند. یادم می‌آید حدود شش سالم بود که یك روز پدرم داشتند لب حوض وضو می­گرفتند تا به مسجد بروند. در زدند. البته درِ خانه ما همیشه باز بود تا میهمانان و مریدان ابوی همیشه به‌راحتی بتوانند وارد شود. […]