عیالات متعدد
1402-02-04
مرحوم دارالبتول زن اول پدرم بودند که اصفهانی هم بود. وقتی که برادر بزرگ ما، آقا جواد، سرطان گرفتند و فوت کردند، ایشان گفتند که من دیگر نمیتوانم همخواب تو باشم، تو فکری برای خودت بکن. پدر من اینطور که تعریف میکردند، در بچگی وقتی که میخواستند بروند و مدرسه درس بخوانند، جیب آخوندیشان را […]