از دیدگاه عرفای اسلامی، مقصود از ریاضت ترک کامل مواهب دینی و مادی، گوشهگیری و نابود کردن کامل بدن نیست، بلکه ریاضت برنامهای است برای کنترل نفس و استفاده از آن به عنوان مرکب و وسیلهای برای پیمودن راه کمال. حضرت آیتالله شاهآبادی نیز در عین اینکه توصیه به ریاضت نموده و میفرمایند: «آن وقتی […]
از دیدگاه عرفای اسلامی، مقصود از ریاضت ترک کامل مواهب دینی و مادی، گوشهگیری و نابود کردن کامل بدن نیست، بلکه ریاضت برنامهای است برای کنترل نفس و استفاده از آن به عنوان مرکب و وسیلهای برای پیمودن راه کمال.
حضرت آیتالله شاهآبادی نیز در عین اینکه توصیه به ریاضت نموده و میفرمایند: «آن وقتی که رو به تنی اهل دنیایی، ولو هیچ نداشته باشی. همه متفقاند که ترک دنیا کن، یعنی ترک تن نما.»[1] اما در ادامه میافزایند: «ترک تن نما نه اینکه آن را به فشار بیندازی و علیلش نمایی، بلکه مقصود آن است که آن نظر استغنایی و استقلالی را از او بگیری، به عقال عقل بندش نهی؛ زیرا تنِ بیهوش محبت را نمیفهمد، تن حکم مرکب را دارد که باید تیمارش کرد… تن میگوید گرسنهام سیرم کن. تو این کار را باید بکنی، اما بارکشِ من (روح) و امتثال امر خالق و فرمانبرداری او پس باید نظر این باشد که تو را غذا میدهم برای خودم، تو را تیمار میکنم برای سواری خودم، نه برای خودت که این کار احمقانه است. انبیا هم غذا میخورند، بلکه بهتر از این اغذیه، لکن نظرشان فقط اداره کردن تن بود. برای روح نه، برای تن، باید این حال را پیدا کنی تا ترقی نمایی، چون بدن مدرک خود نیست. لذا محبت شما را نسبت به خود نمیفهمد.»[2]
بنابراین ایشان تن را مرکب می دانند که موجب ترقی نفس و روح انسانی میشود. و تنها به این منظور باید به آن توجه نمود. در توضیح این مطلب، همچنین میفرمایند: «میزان این کار اقبال و اعراض از دین است که اگر تن محتاج شد به چیزی، رفع حجاب او به دستور عقل و دین نماید، بخوابانیش از برای اینکه سحر با کمال نشاط برخیزی و اظهار تضرع و خضوع و خشوع در درگاه ربوبی بنمایی، بپوشانیاش تا از مضرات مصون ماند و حال پرستش را واجد باشد، زیرا ظهور روح لازمهاش سلامت بدن است. روح باید در این مدرسه بدن و مسجد و معبد توشه بردارد و خود را تکمیل نماید. خلاصه، بدن را حفظ نمایی برای روح.»[3]
منبع: آراء عرفانی عارف حکیم آیتاللهالعظمی میرزا محمدعلی شاهآبادی (ره) در آثار امام خمینی (ره)، نیره دشتبان
[1] محمدعلي شاه آبادي، رشحات المعارف، ص 33 .
[2] همان
[3] همان، ص 34
نظرات