آيتالله شاهآبادی هميشه تشويق بچهها را به صورت عملی انجام میدادند و تنبيه را به صورت شفاهی. بهندرت پيش میآمد تا ايشان فرزندش را تنبيه بدنی كنند. اگر هم تنبیه بدنی در كار بود، بهنحوی تنبيه میكردند تا هم فرزند متوجه اشتباه خودش بشود و هم زود با يک خنده و محبت از دل فرزند […]
آيتالله شاهآبادی هميشه تشويق بچهها را به صورت عملی انجام میدادند و تنبيه را به صورت شفاهی. بهندرت پيش میآمد تا ايشان فرزندش را تنبيه بدنی كنند. اگر هم تنبیه بدنی در كار بود، بهنحوی تنبيه میكردند تا هم فرزند متوجه اشتباه خودش بشود و هم زود با يک خنده و محبت از دل فرزند دربياورند. حاج حسن شاهآبادی خاطرهای از این رفتار پدر دارد:
«اخوی بزرگ ما، مرحوم آقاجواد، مريض بودند. به خاطر او، پدرم در دَرَكه يک باغی را كرايه كرده بودند و همگی رفته بوديم آنجا؛ چون ايشان مريض بودند و دكترها گفته بودند كه بايد هوای خوب استنشاق كنند. نمیدانم چه مسئلهای پيش آمد كه مرحوم والد دنبال آقامحمد، اخوی بزرگ ما، كردند كه ايشان را بگيرند و تنبيهش كنند. يک درخت توتی توی يک سربالايی بود. آقا محمد رفتند روی اين درخت توت. مرحوم والد توی اين سربالايی ناگهان پايشان ليز خورد و زمين خوردند. آقا محمد با ديدن اين صحنه از همان بالای درخت داد زد و گفت: «بچهها بُدويد بچهها بُدويد… آقاجون خورد زمين… آقاجون خورد زمين.» پدر با حرفهای كودكانۀ آقامحمد، ديگر از عصبانيت درآمدند و شروع كردند به خنديدن.
هيچ موقع من نديدم كه دستی به روی بچههايش دراز بكند، غير از اينكه با كلام نصيحت میكردند. هميشه هم بچههایی را كه كار خوب انجام میدادند، تشويق میكردند. تابستانها که بیکار میشدیم در ازای خشتهای آجری که ما میزدیم یک تومان به ما پول میداد. آن موقع یک تومان خیلی پول بود. با این تشویق ما را از بیکاری درمیآورد و با اشتیاق کار میکردیم.»
نظرات