عیالات متعدد

عیالات متعدد
1402-02-04
41 بازدید

مرحوم دارالبتول زن اول پدرم بودند که اصفهانی هم بود. وقتی که برادر بزرگ ما، آقا جواد، سرطان گرفتند و فوت کردند، ایشان گفتند که من دیگر نمی­‌توانم هم‌­خواب تو باشم، تو فکری برای خودت بکن. پدر من این‌­طور که تعریف می‌­کردند، در بچگی وقتی که می­‌خواستند بروند و مدرسه درس بخوانند، جیب آخوندی­‌شان را […]

مرحوم دارالبتول زن اول پدرم بودند که اصفهانی هم بود. وقتی که برادر بزرگ ما، آقا جواد، سرطان گرفتند و فوت کردند، ایشان گفتند که من دیگر نمی­‌توانم هم‌­خواب تو باشم، تو فکری برای خودت بکن. پدر من این‌­طور که تعریف می‌­کردند، در بچگی وقتی که می­‌خواستند بروند و مدرسه درس بخوانند، جیب آخوندی­‌شان را پُر از پسته می­‌کردند و این را می­‌خوردند. این قوا می­‌خواهد و نمی‌­شود قوا را همین‌­طوری رفع کرد. مجبور بودند که زن داشته باشند. وقتی که آقا جواد فوت کردند و مادر آقا جواد که اسمشان بتول مطیعای اصفهانی بود، رفتند، زن­‌های متعدد گرفتند. زن­‌ها همه تقدیمی بودند. همین‌­طوری و اجباری نبود، تقدیمی به پدر بود.[1]

راوی: حسن شاه‌‌آبادی

[1] مصاحبه با حسن شاه‌آبادی

برچسب‌ها:, , ,