خدا رحمت کند شیخ ما، مرحوم آقای شاهآبادی، را (رضواناللهعلیه). ایشان به من فرمود: «در آن زمان شدت، مقابل منزل ما یک دکانی باز شد که مثل اینکه چیزهای خلاف میفروخت. دکان بدی باز شد. من به رفقایم گفتم که شما یکییکی بروید نهیاش کنید. یک روز قریب دویست نفر، یکییکی صبح رفتند: «سلامٌ علیکم! […]
خدا رحمت کند شیخ ما، مرحوم آقای شاهآبادی، را (رضواناللهعلیه). ایشان به من فرمود: «در آن زمان شدت، مقابل منزل ما یک دکانی باز شد که مثل اینکه چیزهای خلاف میفروخت. دکان بدی باز شد. من به رفقایم گفتم که شما یکییکی بروید نهیاش کنید. یک روز قریب دویست نفر، یکییکی صبح رفتند: «سلامٌ علیکم! و علیکم السلام! آقا، این دکان اینجا مناسب نیست.» این رد شد، یکی دیگر آمد. تا عصر، حدود دویست نفر رفتند به این آدم گفتند. تمام شد. برچید بساطش را.»[1]
راوی: امام خمینی
[1] صحیفه امام، ج 8، ص 47
نظرات