روزی از بازار عبور میکردم و صدای سخنرانی مرحوم راشد به گوشم رسید. مایل شدم در جلسه شرکت نمایم و سخنان ایشان را بشنوم و چون احتمال میدادم پدرم پس از مراجعت به منزل علت تأخیر را از من جویا شوند، بهدقت مطالب مرحوم راشد را به خاطر سپردم. پس از بازگشت به منزل همینگونه […]
روزی از بازار عبور میکردم و صدای سخنرانی مرحوم راشد به گوشم رسید. مایل شدم در جلسه شرکت نمایم و سخنان ایشان را بشنوم و چون احتمال میدادم پدرم پس از مراجعت به منزل علت تأخیر را از من جویا شوند، بهدقت مطالب مرحوم راشد را به خاطر سپردم. پس از بازگشت به منزل همینگونه شد و مرحوم والد از علت تأخیر سؤال نمودند. عرض کردم: در منبر آقای راشد شرکت نمودم. فرمودند: چه میگفت؟ مبسوط سخنانش را بیان نمودم، و گفتم: در پایان اشارهای به مصائب حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها داشت. به مجرد آنکه نام مبارک آن حضرت بر زبان من جاری شد، گویا دو مشک اشک از چشمان ایشان سرازیر شد و از محاسن به روی سینه ایشان میچکید.
راوی: حجتالاسلام محمدحسن شاهآبادی، فرزند آیتالله روحالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.