همسر اولِ مرحوم والد، که با ایشان در عراق همراه بود، نقل کرد: یک بار برای زیارت دوره به سامراء رفتیم. آنجا در منزل نشسته بودیم که دفعتاً آقا شروع کردند به گریه کردن! از علت گریه سؤال کردم، فرمودند: «مثل اینکه ما مورد عنایت اهلبیت عليهمالسلام نیستیم. قبولیِ زیارت علامتی دارد. هر کس در […]
همسر اولِ مرحوم والد، که با ایشان در عراق همراه بود، نقل کرد: یک بار برای زیارت دوره به سامراء رفتیم. آنجا در منزل نشسته بودیم که دفعتاً آقا شروع کردند به گریه کردن! از علت گریه سؤال کردم، فرمودند: «مثل اینکه ما مورد عنایت اهلبیت عليهمالسلام نیستیم. قبولیِ زیارت علامتی دارد. هر کس در راه زیارت تحمل بلا و مشقتی میکند، ولی من صحیح و سالم به زیارت آمدهام و هیچ مشقتی ندیدم. گویا مورد عنایت نیستیم.» این را گفتند و بلند شدند. ناگهان سرشان به طاقی که بالای سرشان بود، خورد و شکست و از سرشان خون آمد. ایشان با همان حال به سجده افتادند و شکر خدای را به جای آوردند و آن را نشانه قبولی زیارت دانستند.
زبان حال ایشان در این حالت این شعر بود:
اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
منبع: كتاب حدیث نصر، خاطرات مرحوم آیتالله نصرالله شاهآبادی، بخش مرحوم والد
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.