
گمان میکنم اشخاصی که از این معارف دم میزنند شاید سه جماعت باشند. یک عده فیلسوف محض هستند، یک عده عارف محض هستند و یک عده هم حکیم هستند. البته امروز حکمت را مرادف با فلسفه استنباط میکنند، ولی یقیناً این غلط است. هیچ شک و شبههای نیست که حکمت یک مقوله است و فلسفه […]
گمان میکنم اشخاصی که از این معارف دم میزنند شاید سه جماعت باشند. یک عده فیلسوف محض هستند، یک عده عارف محض هستند و یک عده هم حکیم هستند. البته امروز حکمت را مرادف با فلسفه استنباط میکنند، ولی یقیناً این غلط است. هیچ شک و شبههای نیست که حکمت یک مقوله است و فلسفه مقولهای دیگر. فیلسوف محض طبیعی است، استدلالی محض است، عقلانی محض است. آنکه داستانش روشن است. عارف هم اگر بخواهیم خیلی کلاسیک حرف بزنیم، عارف هم با این عقل دم دستی کاری ندارد.
ره عقل رفتیم نقدی نداشت خدا را ره مستی و بیخودی
خُب در این وسط با شخصیتهایی هم در طول تاریخ اسلام مواجهیم که گمان میکنم در تمدنهای دیگر هم به این صورت باشد. اینها آمیختهای از عقل و عشق هستند. شاید بتوانیم جعل اصطلاح کنیم و این قبیل افراد را حکیم بگوییم. حکیم در قرآن یک معنای خاصی دارد. میتوانیم بگوییم حکیم کسیست که با دو پَر، پَر عشق و عقل، با هر دو میپَرد. اگر بتوانیم چنین اصطلاحی ایجاد بکنیم، میتوانیم آقای شاهآبادی را در این ردهبندی قرار بدهیم؛ بگوییم حکیم هستند، نه فیلسوف محض هستند به آن معنایی که با حال و احوال هیچ ارتباطی نداشته باشند، نه عارف محضند که بگوییم ره عقل رفتیم نقدی نداشت. جامعاند و من گمان میکنم که جمع فلسفه عقلانی محض با آن عرفانیات که چنان است شاید بشود اسم آن را حکمت گذاشت. به جایی هم برنمیخورد، یعنی ذو الجناحینند، عقل و عشق هر دو، دو تا پَرند.
منبع: مصاحبه با منوچهر صدوقی سها
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.