یک بار در جلسهای که برای من خیلی شیرین بود، از من اشتباهی سر زد که نقل آن خالی از لطف نیست: شب چهارشنبهای با شب نیمه شعبان مصادف شده بود و چون یکی از اعمال شب نیمه شعبان، قرائت دعای کمیل است، قرار شد من دعای کمیل را بخوانم. طبق عادت شبهای جمعه اول […]
یک بار در جلسهای که برای من خیلی شیرین بود، از من اشتباهی سر زد که نقل آن خالی از لطف نیست:
شب چهارشنبهای با شب نیمه شعبان مصادف شده بود و چون یکی از اعمال شب نیمه شعبان، قرائت دعای کمیل است، قرار شد من دعای کمیل را بخوانم. طبق عادت شبهای جمعه اول دعا گفتم: «شب شب جمعه است، شب رحمت و غفران پروردگار…» مرحوم پدر که پای منبر نشسته بودند، فرمود: «شب جمعه کجا بود!؟» ناگهان یادم افتاد که امشب شب چهارشنبه است. گفتم: «شب چهارشنبه است». باز ایشان فرمودند: «شب چهارشنبه چه خبر است؟» یادم افتاد که شب نیمه شعبان است. گفتم: «شب نیمه شعبان است». ایشان فرمودند: «خیلی خوب، حالا درست شد». بعد از دعای کمیل هم که به منزل آمدیم، ایشان درباره این اتفاق با من شوخی میکردند.
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.