س: مرحوم شاهآبادی آنچه که به صورت پراکنده در این کتابهایشان ذکر کردهاند و در شرحی که در مصباحالأنس هم میبینیم و وجود دارد، این است که برای بحث تنزیه و تشبیه، آقای شاهآبادی مطرح میکنند که «نوح در حال بود، یعنی حال عرفانی داشت. و در آن حال عرفانی تنزیه را مطرح میکرد و […]
س: مرحوم شاهآبادی آنچه که به صورت پراکنده در این کتابهایشان ذکر کردهاند و در شرحی که در مصباحالأنس هم میبینیم و وجود دارد، این است که برای بحث تنزیه و تشبیه، آقای شاهآبادی مطرح میکنند که «نوح در حال بود، یعنی حال عرفانی داشت. و در آن حال عرفانی تنزیه را مطرح میکرد و چارهای غیر از این نبود. یک حال بود، یک لامعه بود. ولی پیامبر اسلام در مقام بود، بنابراین هم تنزیه و هم تشبیه را داشت.» از اینجا جناب آقای شاهآبادی استنباط میکنند که «در هر قومی که شرایطی که آن قوم دارد و شرایطی که خود آن نبی و ولی دارد، آنجاست که مشخص میکند که تنزیه باشد، تشبیه باشد.» یا در نظر آقای شاهآبادی، در پیامبر، هر دو هست. امام خمینی دقیقاً همینجا مطرح میکنند که «بحث مقام به آن صورت مطرح نیست. موضوع این است که ما اگر تنزیه را در نوح میبینیم، در عین حال تشبیه را هم داخل آن داریم و بالعکس.» این یک مابهالاختلافی است؛ همانطور که کثرت در وحدت است، وحدت در کثرت است. اگر ما کثرت را به عنوان تشبیه بگیریم، میبینیم وحدت آن تنزیه میشود و بالعکس. این یکی از اختلافاتی است که در همه اینها، مرحوم امام و جناب آقای شاهآبادی، وجود دارد. در این زمینه، با توجه به دیدگاه ابنعربی و با توجه به اینکه شما در این باب تفحص کردهاید، آیا تحلیلی میتوانید ارائه بکنید؟
ج: ابنعربی میگوید هر فصی به یک نبی اختصاص دارد. فصوص 27 فص است. چون 25 نبی در قرآن مطرح شده است،دو نبی یکی لقمان است و یکی خالدبن سنان که اینها اختلاف نظر دارند؛ مخصوصاً لقمان که بعضیها میگویند حکیم است و بعضیها میگویند نبی. این دو نبی به اضافه آن 25 نبی میشود 27 نبی. به این علت فصوص را 27 فص کرده است. بعد میگوید در هر کدام از این انبیا یک حکمت بارز شده. این بارز شدن حکمت به معنای این نیست که این نبی صفات حکمتهای دیگر را نداشته باشد و بعد وقتی از آن طرف، تنزیه را به نوح نسبت میدهد، چون قبلش شیث تشبیهِ صرف است؛ یعنی میخواهد یک نوع تعادل برقرار کند. به خاطر همین، بعد از آن تشبیهِ صرفی که در شیث است، باید تنزیه بیاید.
و اینکه مرحوم آقای شاهآبادی گفته است، به نظر من این نگاه قشنگی است. در عرفان ما حال داریم و مقام داریم. حال گذراست، مثل برق میدرخشد و نمیپاید، اما مقام ماندگار میشود. مثل تلوین و تمکین است. تلوین یعنی حالبهحال شدن و احوالاتی که میآید و تمکین زمانی است که دیگر قرار بگیرد. آقای شاهآبادی برای اینکه این مطلب را توضیح بدهد، آمده بحث احوال را مطرح کرده؛ یعنی هر نبی را به یک حالی تشبیه کرده. گفته ما چطور احوال مختلفی داریم که میرویم، حالا این احوال وقتی به جلو میرود و ثابت میشود، مقام میشود. حالا این انبیا هر کدام یک صفت بارزی داشتند، یک حکمت بارزی داشتند. مرحوم شاهآبادی آمده حکمتهای بارز هر نبی را به این احوال تشبیه کرده و نگاه قشنگی هم هست. بعد در پایان که حال به مقام میرسد و تلوین به تمکین میرسد و ماندگار میشود، آن را به پیامبر نسبت داده است؛ چون پیامبر خاتم که هست، درواقع جامع هم هست.
گفتیم که انسان کامل مظهر اسم الله است. درست است که انسان کامل از آنجا شروع شده، اما این خاتم هم همان را دارد. همه این حکمتهایی که آمدهاند، جمع آن در حضرت رسول است، که مرحوم شاهآبادی این را به عنوان مقام گرفته است. امام اینها را گفتهاند مثل ظهور عالم است که وحدت در کثرت است و میگویند در هر نبی همه اینها هست. هم شما میتوانید حال را ببینید و هم مقام را. منتهی بستگی به شرایط جامعه دارد، در فرقی که برای انبیا قائل میشوند. خودِ ابنعربی و دیگران هم مطرح میکنند؛ میگوید فرق انبیا از جهتی که نبی هستند، بین آنها فرق نمیگذارد. از جهت قابلیت امتشان، اگر برفرض شیث میآید و آن را مطرح میکند و تشبیه را مطرح میکند و نوح میآید تنزیه را مطرح میکند، و پیامبر حکمت سندیه را مطرح میکند، برای اینکه قابلیت امتشان فرق میکند. بنابراین اختلاف انبیا به خاطر آن قابلیتهاست؛ یعنی اگر نبیای خودش آن حال را دارد، از این طرف ممکن است آن مقام را هم برای خودش داشته باشد. و آن حالی را که مطرح میکند برای شرایط جامعه و آن امتی که دارد مطرح می کند.
مصاحبه با دکتر عبدالرضا مظاهری
نظرات