در عرفان آنچه که مورد اهتمام ایشان و شاگردانشان بود، عرفان نظری نبود. از نظر وی عرفان نظری مثل سایر دروس، مشتی اصطلاح بود و عرفانی که مقدمه پیشرفت روح است، عرفان عملی است. عرفان عملیِ وی مافوق عرفان نظریاش بود؛ هرچند در عرفان نظری هم سرآمد بود و به نقل مرحوم امام، مطالب نظری […]
در عرفان آنچه که مورد اهتمام ایشان و شاگردانشان بود، عرفان نظری نبود. از نظر وی عرفان نظری مثل سایر دروس، مشتی اصطلاح بود و عرفانی که مقدمه پیشرفت روح است، عرفان عملی است. عرفان عملیِ وی مافوق عرفان نظریاش بود؛ هرچند در عرفان نظری هم سرآمد بود و به نقل مرحوم امام، مطالب نظری که در درس افاده میفرمود، از صاحبان کتب بهتر بود و از خود آنها بیشتر مطلب داشت. در خاطرم هست روزی خدمت مرحوم امام صحبت کتاب «مفتاح الغیب» شد.[1] فرمود: «دلم میخواست صاحب مفتاح الغیب حاضر میبود و میدید که آقای شاهآبادی بهتر از خودش مطلب را بیان میکند.»
آنچه که باعث میشد که ایشان نزد تلامذهاش جلوۀ زیادی داشته باشد، علم ایشان نبود، هرچند در این بُعد حائز مرتبه والایی بود. عمده وجه امتیاز ایشان بر سایرین، جنبه عرفان عملی و باور وی به معتقداتش بود. به همین جهت است که چندین بار از مرحوم امام شنیدم که میفرمود: «من در تمام عمرم روحی به لطافت روح مرحوم شاهآبادی ندیدم.»
این دو عنصر _ علم و عمل _ همیشه در ایشان توأم بود. خود ایشان میفرمود: «علم عرفان برای خاطر شناخت و پیشرفت مقام معنوی است، اما اگر این معنا با عمل و باور توأم نشود، هیچگونه ارزشی نخواهد داشت. غیر از اینکه اصطلاحاتی را بلد باشد و با این اصطلاحات بخواهد یک بحثی و منممنمی کرده باشد، ثمرۀ دیگری ندارد.» لذا ایشان در تمام مراحل حتی در باب فقه و اصول، بحث را به همین حرفها میکشد.
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر، ص 133-134
[1]. کتاب «مفتاح الغیب» تالیف صدرالدین محمد بن اسحاق قونوی (م 673 ق) از مهم ترین متون عرفان نظری و مهم ترین شرح آن، شرح شمس الدین محمد بن حمزه فناری (م 834 ق) به نام «مصباح الانس بین المعقول و المشهود فی شرح مفتاح غیب الجمع و الوجود» است.
نظرات