روزی در معیت والد به مجلس روضه منزل مرحوم مسجد جامعی رفتیم. عدهای در آن مجلس بودند که از روی حسادت با مرحوم پدر برخورد خوبی نداشتند و نسبت به ایشان ادب را رعایت نکردند. مرحوم والد بدون اعتنا به آنها وارد مجلس شد. وقتی ایشان وارد مجلس شد، منبری صلواتی فرستاد و بنا کرد […]
روزی در معیت والد به مجلس روضه منزل مرحوم مسجد جامعی رفتیم. عدهای در آن مجلس بودند که از روی حسادت با مرحوم پدر برخورد خوبی نداشتند و نسبت به ایشان ادب را رعایت نکردند. مرحوم والد بدون اعتنا به آنها وارد مجلس شد. وقتی ایشان وارد مجلس شد، منبری صلواتی فرستاد و بنا کرد به تعریف کردن از ایشان. در همان موقع شخصی به نام سعادت، که تنها لبنیات معروف تهران به نام لبنیات سعادت در خیابان امیریه زیر نظر او بود و به سبب بدگوییهای حاسدان نسبت به مرحوم والد دچار شبهه شده بود، از پشت شیشه مردم را دیده بود که اطراف مرحوم پدر را گرفتهاند. مدت کوتاهی بعد از اتمام مجلس روضه، درِ خانه زده شد و همین سعادت آمده بود تا از مرحوم پدر عذرخواهی کند. گفت: «دو سال است که عدهای من را سرگردان کردهاند و از دادن وجوه به شما منصرف میکنند. در این دو سال بلاتکلیف بودم و اکنون آمدهام تا از شما عذرخواهی کنم.» مرحوم پدر فرمود: «من هیچگاه شما را دعوت نمیکنم که وجوه بیاورید. اختیار با خودتان است. شما هر موقع خواستی میتوانی بیایی و هر موقع هم نخواستی میتوانی بروی و دیگر نیایی.»
غرض اینکه مرحوم پدر علاوه بر اعتقاد، در عمل هم به ما نشان دادند که باید همه امور را به خدای متعال سپرد.
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر
نظرات