حاج آقا محمد (اخوی) از مرحوم والد نقل میکرد که میفرمودند: «من روزگاری در نجف اشرف چهل روز از همه کارها دست کشیدم و روزه گرفتم و از نظر فکری هم سعی کردم تمام توجهام به خدا باشد و از مسائل دنیوی و تمایلات مادی نیز پرهیز کنم. شب چهلم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در […]
حاج آقا محمد (اخوی) از مرحوم والد نقل میکرد که میفرمودند: «من روزگاری در نجف اشرف چهل روز از همه کارها دست کشیدم و روزه گرفتم و از نظر فکری هم سعی کردم تمام توجهام به خدا باشد و از مسائل دنیوی و تمایلات مادی نیز پرهیز کنم. شب چهلم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام را در خواب دیدم، از آن بزرگوار خواستم دست مبارکشان را بر سر و سینهام بکشند. حضرت نیز چنین کرد و از آن روز به بعد مطالب بر من روشن شد.»[1]
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر
[1]. روزنههایی از عالم غیب، ص 293
نظرات
ارسال دیدگاه برای این نوشته بسته می باشد.