اوایلی که مرحوم امام به نجف آمده بود، شب جمعه به کربلا مشرف شدم. بالا سر نشسته بودم که آشیخ نصرالله خلخالی مرا دید و گفت: آقای شاهآبادی، نزد امام صحبت از شما شد و ایشان برای خاطر شما کودتا کرد! پرسیدم: ماجرا چه بود؟ گفت: عدهای مشغول تنظیم زمان و مکانِ بازدیدهای امام بودند. […]
اوایلی که مرحوم امام به نجف آمده بود، شب جمعه به کربلا مشرف شدم. بالا سر نشسته بودم که آشیخ نصرالله خلخالی مرا دید و گفت: آقای شاهآبادی، نزد امام صحبت از شما شد و ایشان برای خاطر شما کودتا کرد! پرسیدم: ماجرا چه بود؟ گفت: عدهای مشغول تنظیم زمان و مکانِ بازدیدهای امام بودند. امام به آنها فرمود: خانه حاجآقا نصرالله شاهآبادی را هم در نظر بگیرید. آن عده مخالفت کردند و گفتند که رفتن به خانه ایشان دیر نمیشود. امام فرمود: به شما میگویم همین فردا از ساعت 10 تا ظهر بازدید را قرار بدهید و برنامۀ دیگری را هم بعد از آن نگذارید. من باید 2 ساعت آنجا باشم!
روزی که مرحوم امام تشریف آوردند، تعدادی از آقایان از جمله آقای آسید علی بهشتی، شیخ حبیب الله اراکی و عدهای از آقایان مدرسین را دعوت کردم. میوه و شیرینی هم تهیه کردم. ایشان تشریف آوردند و چهارزانو نشستند. دفعتاً ایشان متوجه شدند که عکس مرحوم والد بالای سرشان قرار دارد. از جا بلند شدند و سمت مقابل عکس، تا ظهر دو زانو نشستند و با ما گفتگو کردند و به یاد دارم در رابطه با مرحوم پدرم نیز صحبت کردند. در حالی که ایشان هر کجا تشریف میبردند، حداکثر جلوسشان 5 تا 10 دقیقه بود، اما منزل ما ایشان 2 ساعت نشستند.
راوی: آیتالله نصرالله شاهآبادی
منبع: حدیث نصر
نظرات