آرشیو

برنامه سحرهای ماه مبارک

برنامه سحرهای ماه مبارک

1402-09-28

در منزل پدری برنامه سحرها به شکل خاصی بود. سحر‌ها سجاده پدر و مادرمان با فاصله‌ای روی زمین پهن بود. سماور روشن بود و در مقابل مرحوم پدر قُل‌قُل می‌کرد. قلیان هم چاق شده و حاضر بود. ایشان دو رکعت نماز می‌خواند و پس از مقداری ذکر، چای می‌خورد و قدری قلیان می‌کشید و دو […]

اسم اعظم الهی

اسم اعظم الهی

1402-09-28

یک روز عصر یکی از علاقه‌مندان مرحوم پدر، که نامش را فراموش کرده‌ام، به همراه مرحوم حاج اسماعیل وفابخش، برادر خانم پدر ما، برای پرداخت وجوه نزد مرحوم پدر آمد و عرض کرد: «حاج آقا، من دو سال است به مسجد شما نیامده‌ام. علت آن را نمی‌پرسید؟» مرحوم پدر گفتند: «اگر به شما گفته بودم […]

استنساخ کتب

استنساخ کتب

1402-07-04

یکی از برنامه‌های مرحوم والد استنساخ کتاب بود؛ کتاب‌هایی را که مورد نیازشان بود استنساخ می‌کردند. به یاد دارم می‌خواستیم کتاب مکاسب بخریم. ایشان فرمود: «خودت بنویس». منظورشان این بود که استنساخ کنیم. من گفتم: شما پول کاغذش را بدهید، ما از همین پول کاغذ خودمان کتاب را می‌خریم. ایشان فرمودند: «پول کاغذ نمی‌خواهد. از […]

امام متبحر و منغمر در عرفان بودند

امام متبحر و منغمر در عرفان بودند

1402-06-29

گفتند اولی كه ایشان[=امام خمینی] مرحوم آقای شاه‌آبادی را در قم دیده بودند، یك كسی گفته بود آنكه شما دنبالش می‌گردید، این است. مرحوم شاه‌آبادی چند سالی هم در قم مانده بودند. ایشان [=امام خمینی] گفتند كه من و فلانی – یك كس دیگری را اسم آوردند، كه من حالا یادم نیست – دو نفری […]

شاه در پابوسی شاه‌آبادی

شاه در پابوسی شاه‌آبادی

1402-06-29

نزدیک ظهر، یک ربع زودتر به مسجد آمدم و دیدم که مسجد حال و هوای هر روز را ندارد. یک سربازی هم دم در ایستاده بود و وسط حیاط هم یک نفر ایستاده بود. یک سرگردی هم قدم می‌زد که خدا ان‌شاءلله او را بیامرزد؛ رئیس کلانتری بازار بود و سرهنگ حسین‌خان نام داشت. معاونش […]

مطالب پدر به زبان آلمانی

مطالب پدر به زبان آلمانی

1402-06-28

صرف نظر از فضلاء و طلاب، شمار زیادی از بازاریان تهران نیز از تربیت معنوی ایشان بهره بردند.[1] یکی از آن‌ها مرحوم حیدر آقا، معروف به آقای معجزه[2]، پسر حاج احمد آقا (مرشد چلویی)[3]، صاحب چلوکبابی کنار مسجد جامع بود که البته خودش هم آشپز بود و مدت‌ها در مدرسه فیضیه برای طلبه‌ها آشپزی می‌کرد. […]

مَشّائین

مَشّائین

1402-06-28

روزی دکتر ابوالقاسم گرجی و شیخ عبدالکریم حق‌شناس نزد مرحوم والد آمدند و از ایشان تقاضای درس منطق کردند. اخلاق مرحوم والد چنین بود که اگر طلبه‌ای تقاضای درس می‌کرد و وقت داشت، اجابت می‌کرد و دست رد به سینه اش نمی‌زد. مرحوم پدر به آن‌ها فرموده بود: صبح‌ها در مسیر مسجد به منزل می‌توانم […]

ماجرای پوست مرغ

ماجرای پوست مرغ

1402-06-28

مرحوم آیت‌الله نصرالله شاه‌آبادی می‌فرماید: در جلسه‌ای که مرحوم والد و حاج شیخ و جمعی از مؤمنان حضور داشتند، شخصی پوست مرغ را نمی‌خورد و می‌گفت احتیاط می‌کند. مرحوم والد فرمود: «این جلدِ گاو است که مورد احتیاط است، نه پوست مرغ! به جای این در حقوق الهیه احتیاط کنید و آن را در جایی […]

علاقه فیلسوف شرق به رشحات

علاقه فیلسوف شرق به رشحات

1402-06-28

مرحوم آمیرزا مهدی آشتیانی، فیلسوف شرق، نیز به این کتاب علاقه داشت و می‌گفت: آرزویم این بود که بتوانم مطالب ایشان در رشحات‌البحار را به نحوی بیان کنم که فهم آن برای مردم دشوار نباشد و مردم بفهمند که شاه‌آبادی در این کتاب چه کرده است؛ اما متأسفانه قلمم سنگین است و نمی‌توانم آن‌طور که […]